ای که می گویی طبیب قلب های
عاشقی
کاش دردم را نیفزایی، مداوا
پیشکش ...
#سجاد_سامانی
@golchine_sher
چشمانت آخرین چیزیست که از میراثِ عشق باقی میماند!!!!
#نزار قبانی
@golchine_sher
سری که در پی دیوار بیکسی میگشت
نمـیشـود بـگـذاری بـه روی شـانـهٔ من
#زینب_نجفی
@golchine_sher
به تو که میرسم؛
مکث میکنم..
انگار در زیبایی ات
چیزی جا گذاشته ام
مثلا در صدایت… آرامش،
یا در چشم هایت… زندگی،
#نیما یوشیج
@golchine_sher
ای دل به خدا قسم، ضرر دارد عشق
صد درد و هزار دردسر دارد عشق
هشدار مرا از این رباعی بشنو
از حادثه دور شو، خطر دارد عشق
#جمیله موسوی
@golchine_sher
یک مکث، یک درنگ، جهانی که ایستاد
ساعت جلو نرفت، زمانی که ایستاد
یک صندلی که جیغ کشید و عقب نشست
یک زن بلند شد، چمدانی که ایستاد
یک مردِ بغض کرده به سختی نفس کشید-
-با اضطراب، با نگرانی که ایستاد
گفت: از مَ... من نَ... نباید جدا شوی!
مردی فرونشست -زبانی که ایستاد-
ناگفته ماند حرف نگاهی که اشک شد
در خود فروشکست همانی که ایستاد
زن رفته بود و سایهی مردی معلق است
در بهتِ کافه، در جریانی که ایستاد
در انجمادِ یک شبِ برفی به خواب رفت
دستی که سرد شد، ضربانی که ایستاد...
#احسان نصری
@golchine_sher
درخت، منتظرِ ساعتِ بهار شدن
و غرقِ ثانیههای شکوفهبار شدن
درخت، دست به جیب ایستاده آخرِ فصل
کنار جاده، در اندیشهی سوار شدن
درخت منتظر چیست؟ گاریِ پاییز؟
و یا مسافرِ گردونهی بهار شدن؟
و او شبیه به یک کارمندِ غمگین است
درست لحظهی از کار بر کنار شدن
گرفته زیرِ بغل، برگههای باطله را
به فکر ارّه شدن، سوختن، غبار شدن
درخت، دید به خوابش که پنجره شده است
ولی ملول شد از فکرِ پر غبار شدن
و گفت پنجرگی... آه دورهی سختیست
بدونِ پلک زدن، چشم انتظار شدن
و دوست داشت که یک صندلی شود مثلاً
به جای دار شدن، چوبهی مزار شدن
درخت، ارّه شد و سمت شهر راه افتاد
فقط یکی دو قدم مانده تا بهار شدن
... ولی درخت ندانست، قسمتش این بود:
برای یک زنِ آوازهخوان، سهتار شدن
#محمدسعید میرزایی
@golchine_sher
بگذار که این باغ، درش گم شده باشد
گل های ترَش، برگ و برش، گم شده باشد
جز چشم به راهی، به چه دل خوش کند این باغ؟
گر قاصدک نامه برش گم شده باشد
باغ شب من کاش درش بسته بماند
ای کاش کلید سحرش گم شده باشد
بی اختر و ماه است دلم؛ مثل کسی که صندوقچه ی سیم و زرش گم شده باشد
شب تیره و تار است و بلادیده و خاموش
انگار که قرص قمرش گم شده باشد
چاهی ست همه ناله و دشتی ست همه گرگ
خواب پدری که پسرش گم شده باشد
آن روز تو را یافتم افتاده و تنها
در هیبت نخلی که سرش گم شده باشد
پیچیده شمیمت همه جا، ای تن بی سر!
چون شیشه ی عطری که درش گم شده باشد
#سعید_بیابانکی
@golchine_sher
ریخت بهم...
مادری گفت "بُنَیَّ" غزلی ریخت بهم
و ردیف "سر" اولاد علی ریخت بهم
خواهری که قد و بالای برادرهایش
همه ی دلخوشی اش بود، ولی ریخت بهم
گذر نحس سه شعبه که به دریا افتاد
ساحل چشم و دو ابروی یلی ریخت بهم
نیزه ای آمد و پهلوی اذان گوی حرم
وسط جلوه ی "خیر العملی" ریخت بهم
زهر این حادثه آنقدر مذاقش تلخ است
طعم شیرینی "احلی عسلی" ریخت بهم
حنجری کوچک و "آنجا که عرب تیر انداخت"
بار معنایی ضرب المثلی ریخت بهم
بدنی ریخت بهم، پیروهنی ریخت بهم
مادری گفت "بُنَیَّ" غزلی ریخت بهم...
#محمدجواد_مهدوی
@golchine_sher
تنهایی ِمن بیا مهیّا باشیم
تاراهی ِشهر ِپشت ِدریا باشیم
"جایی که کسی دوست ندارد ما را"
دیوانگی است اگر که آنجا باشیم!
#رحیمی_رامهرمزی
@golchine_sher
کاش آنکس که به تو حق قضاوت میداد
به من سوخته دل فرصت صحبت میداد
چه نیازیست به خونخواهی دشمن وقتی
به گنهکاری ما دوست شهادت میداد
دل بریدی زِ من و عهد شکستی، آری
عشق هر جا که نباید به تو جرأت میداد
تا پر و بال بگیری و به جایی برسی
چی کسی بیشتر از من به تو فرصت میداد؟
هر که از نام تو پرسید همین را گفتم
گل سرخی که فقط بوی نجابت میداد
#محمدحسنجمشیدی
@golchine_sher