شهر آینهدار میشود با یک گل
پروانهتبار میشود با یک گل
گفتند نمیشود، ولی میبینند
یک روز بهار میشود با یک گل
#هادی_فردوسی
@golchine_sher
گاهی میانِ خلوتِ جمع
یا در انزوای خویش
موسیقیِ نگاهِ تو را گوش می کنم
وز شوقِ این محال که دستم به دستِ توست،
من جای راه رفتن پرواز می کنم …
#فریدون_مشیری
@golchine_sher
ﺷﺎﺩﯼ ﺍﻡ ﺑﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻏﻤﻢ ﺳﻬﻢ ﺧﻮﺩم
ﺑﺎﻍ ﺍﻧﮕﻮﺭﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺭﺩ ﺧﻤﺎﺭﯼ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ...!
#ﺣﺴﯿﻦ_جنتی
@golchine_sher
خَزان بهلُطفِتو چشمو چراغِ تَقویم است
ڪه دیدن ِ تـو دَر این فَصل اتفاق افتاد!
#حسین_منزوی
@golchine_sher
اگر چه دل به کسی داد، جان ِ ماست هنوز
به جان او که دلم بر سر ِ وفاست هنوز
ندانم از پی چندين جفا که با من کرد
نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟
به راز گفتم با دل، ز خاطرش بگذار
جواب داد فلانی ازآن ِماست هنوز
#سعدی
@golchine_sher
ای کاش همیشه یار قائم باشیم
در سنگر عاشقی مقاوم باشیم
در جبهه ی تبیین وجهاد امروز
ای کاش که مثل حاج قاسم باشیم
*
ای کاش اسیر دست شیطان نشویم
در پیچ وخم زمانه حیران نشویم
یک بار به ما فرصت ادم دادند
این بار اسیر گندم ونان نشویم
*
با تیم هوس وارد بازی شده ایم
بازیچه ی دنیای مجازی شده ایم
بازار گناه چقدر اینجا گرم است
با این همه ادعّا چه راضی شده ایم
*
روزی که پی آب وغذا افتادیم
در وسوسه وفکر خطا افتادیم
رفتیم پی میوه ی ممنوع بهشت
افسوس که از چشم خدا افتادیم
*
#حسین کیوانی
@golchine_sher
دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت
زندگی بعدِ تو بر هیچکس آسان نگرفت
چشمم افتاد به چشم تو؛ ولی خیره نماند
شعلهای بود که لرزید؛ ولی جان نگرفت
جز خودم هیچ کسی در غم تنهایی من
مثل فواره، سَرِِ گریه به دامان نگرفت
دل به هر کس که رسیدیم سپردیم؛ ولی
قصهی عاشقیِ ما سروسامان نگرفت
هر چه در تجربهی عشق سَرَم خورد زمین
هیچ کس راه بر این رودِ خروشان نگرفت
مثل نوری که به سوی ابدیت جاریست
قصهای با تو شد آغاز که پایان نگرفت
#فاضل نظری
@golchine_sher
تمامِ عمرمان سرگرم جمع و ضرب و تفریقیم
کسی امّا نمی داند که با حاصل چه باید کرد
#محمد فرخطلب
@golchine_sher
یک دم بیا با عاشقان
دستی بچرخان و برو
چرخی بزن ، مستی نما،
دل را بشوران و برو
#مولانا
@golchine_sher
قصدِ رفتن مکن ای دوست
که با رفتن تو
دل ز ما می رود و،
نیمهی جان میماند!
#راحم_تبریزی
@golchine_sher
امشب دلم دوباره تو را خواست از خدا
آه ای دعای هر شب من!
مستجاب شو...
#فاطمه_داوری
@golchine_sher
سینی چای و گل و مردی که مانند تو نیست
یک دلِ مُرده که دیگر گیر و پابندِ تو نیست
بین جمعیت صدای خنده ات پیچید و بعد...
تا سرم چرخید دیدم حیف! لبخندِ تو نیست
النکاحُ سنتی، آیا وکیلم من؟ بله
زیر لب با بغض گفتم این که پیوند تو نیست
با عسل کامِ منِ بیچاره شیرین تر نشد
تلخ می بوسم لبی را که لبِ قندِ تو نیست
تو قسم ها خورده بودی می رسی روزی به من
آااای این کابوسِ واضح مثلِ سوگندِ تو نیست
بعد از این باید فراموشت کنم، از این به بعد...
شاعرِ این شعرِ غمگین آرزومند تو نیست
کودکی آشفته را هم چند سالی بعد از این
می فشارم سخت در آغوش و فرزندِ تو نیست
می پَرم از خواب و یادم نیست چیزی را به جز...
سینی چای و گل و مردی که مانند تو نیست...
#طاهره_اباذری_هریس
@golchine_sher