#دلنوشته
✍حاج قاسم سلیمانی مانند یک ناجی بشریت بود که از ما گرفته شد و حالا در بهشت خدا سکنی گزیده. دشمنان می دیدند که منجی خوب کارش را آموخته، دشمنان دیدند که در حال شکست از او هستند و روز به روز قدرت او بر آنها چیره شده و ضعیفشان می کند برای همین نقشه ترورش را کشیدند و سردار را آسمانی کردند. اما نمی دانستند که در پی حاج قاسم سلیمانی، در این کشور صدها حاج قاسم دیگر متولد می شوند، این حاج قاسم ها همان جوانان با غیرتی هستند که مسیر سردارشان را در پیش گرفته اند.
✅کانال عاشقان شهید سلیمانی👇
http://eitaa.com/joinchat/640811030C1457b2a299
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰دلنوشته
جلسه ی آخر درسش بود
گفت میروم تبلیغ ، سوریه.
شوخی شوخی کجایید ای شهیدان خواندیم.
خندید.
مثل همیشه.
چشمانش آرام بود. آرام تر از همیشه .
درست مثل شهیدان.
آقادهقان ، آن روز نوربالا میزد ،
درست مثل همیشه.
اما برق چشمانش....
برق چشمانش رنگ شهادت داشت.
آن روز ، انگار همه میدانستیم که این رفتن ، برگشتنی در کارش نیست.
اما به روی خودمان نمی آوردیم !
چون نگران بودیم. چون دوستش داشتیم.
او قلب ما بود.
به اسم کوچک که صدایمان میزد ،
بال در می آوردیم.
او یکسره دغدغه بود.
یکپارچه سرباز بود.
سرباز صاحب الزمان.
سرباز خمینی و خامنه ای.
آرام و قرار نداشت.
کلا آدم های دل سوخته ، بی قرارند.
مثل آقامحمدحسن.
دلِ سوخته ، اهل روضه ست.
اهلِ روضه ی سه ساله.
درست مثل آقادهقانِ ما.
دلِ سوخته ، موی سوخته ،معجر سوخته...
چه مراعات نظیریست...
او رفت که معجرها ،کشیده نشوند.
او رفت که موی سه ساله ای ، بی شانه نماند.
او که رفت دلِ ماسوخت.
زمینگیر شدیم.
خبر شهادت را که آوردند ، تا شدیم. آتش گرفتیم.
جدی جدی کجایید ای شهیدان ؟!...
راستش را بخواهید ، دلمان برایش تنگ شده.
کاش برگردد...
کاش دوباره ببینمش.
دوباره بخندد.
راستی !
از این متن آشفته ، ملامتم نکنید.
آشفته ام.
بارانی ام.
هر لحظه یک خاطره هجوممی آورد و ذهنم را با خودش میبرد.
میبرد پیش استادم.
برگرداندن دلِ حیران ، از دل هجران کار آسانی نیست...
دلم پیش توست ...
جگرم خال زد.
سیاه شد.
کاش برگردی...
#دلنوشته
#شهید_دهقانی
#شیخ_حرّ
#واحد_جهاد_و_شهادت
╔═∞══❀•○●○❀══∞═╗
🇮🇷به گلچین سیاسی بپیوندید
Eitaa.com/Golchinseyasy
╚═∞══❀