▪️#روایت | اینجا فرودگاه مهرآباده
حاج آقای مروی، تولیت جدید آستان قدس رضوی بدون محافظ و گُماشته
دست راستش رو سر مسئولینِ متوقع و VIP سوار و تجملاتی!
💬 محمد پاداش
🇮🇷گلچین سیاسی
@golchinseyasy
هدایت شده از بیان بازیار
#انتخابات_شوم
#تغییر_مسیر_بشریت
در آستانه میلاد زهرای اطهر هستیم و همزمان آغاز #تبلیغات_نامزدها!
🔸_یادمان نرود در مدینه انتخابات مفصلی با مرکزیت سقیفه بر گزار شد و ضمن عدم مشروعیت اصل انتخابات؛مردم مدینه بد انتخاب کردند و مسیر بشریت را تغییر دادند!#یک_انتخابات_شوم!
🔸_یادمان باشد #زهرای ازهر به میدان آمد و افشاگری نمود!بی تفاوت ننشست!
🔸_خیلی مهمتر اینکه بعد از آنکه مواعظ و خطبه #حضرت_فاطمه را مردم شنیدند ولی اقدامی نکردند حضرت دو عیب مهم مردم مدینه در یک جمله با فریاد بیان کردند که گویا ما هم به این دوعیب مبتلاییم!
⭕️مردم #مدینه :
۱_اگر حرف باطل میشنیدند زود فریب میخوردند(مگه با نشان و شعار یک کلید به دست گول نخوردیم؟!)
۲_ آنها بر رفتاری که غلط بوده نیز چشم میبستند. مگر ۴سال دروغ و تزویر ندیدیم ولی چشم پوشیدیم و دوباره انتخاب نمودیم.
(قَالَتْ: مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ الْمُسْرِعَةَ إِلَى قِیلِ الْبَاطِلِ الْمُغْضِیَةَ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبِیحِ الْخَاسِرِ؛ احتجاج/1/6)
#زهرا فریاد زد جماعت مسلمین که تا یک حرف باطلی می شنوید (بخوانید برجام،یا حقوق شهروندی،یاحل مشکلات در صد روز،یا من حقوقدانم سرهنگ نیستم،ووووو.)با سرعت به سمتش می روید و بر اعمال و رفتار زشت چشم پوشی دارید!!!!!
#لطفا_درست_صحبت_کن!
من #روایت را توضیح دادم غیر از اینه شما اصلاحش کن!!!!!
✍ #رضا_بازیار_منصورخانی
#ممنون_که_انتشار_میدی.
#عضویت
http://eitaa.com/joinchat/1502281752C7ca74b8cc2
▪️در سنتر پارک نیویورک، سگی به کودکی حمله میکند. مردی که شاهد حادثه بود برای نجات کودک خودش را به روی سگ انداخته و او را خفه میکند و کودک را نجات میدهد.
خبرنگار نیویورک تایمز که ماجرا را از نزدیک میبیند به مرد میگوید: فردا تیتر اول نیویورک تایمز این است: "مرد شجاع نیویورکی جان پسری را نجات داد".
مرد در جواب خبرنگار میگوید: من نیویورکی نیستم.
خبرنگار: آمریکایی قهرمان جان پسری را نجات داد.
مرد: ولی من آمریکایی نیستم، پاکستانیم.
فردا تیتر نیویورک تایمز این شد:
یک #مسلمان متعصب سگی را در سنتر پارک خفه کرد. FBI احتمال میدهد القاعده دراین جنایت دخیل باشد.
۱. رهبر انقلاب :اگر شما #حقایق جامعه خودتان و کشور و انقلابتان را روایت نکنید دشمن هرجور دلش میخواهد روایت میکند.
توجیه میکند، دروغ میگوید، ۱۸۰درجه #خلاف واقع، جای ظالم و مظلوم را عوض میکند.
۲. در جنگهای فردا کسی برنده نیست که بزرگترین بمبها را دارد بلکه کسی پیروز است که بهترین #روایت را دارد.
✍️ آزاده امینی
@Roshangari_ir
╔═∞══❀•○●○❀══∞═╗
🇮🇷به گلچین سیاسی بپیوندید
@Golchinseyasy
╚═∞══❀•○●○❀══∞═╝
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📣 #روایت | سعیدِ خمینی، عبداللهِ سیدقائد
🖼 در حاشیهی عیادت فرزندان رهبر انقلاب به نمایندگی از ایشان، از مجروحان لبنانی و رزمندگان مقاومت که برای درمان به ایران اعزام شدهاند
🔹️همین چند دقیقه قبل فهمیده ملاقاتکنندهاش فرزندِ رهبر انقلاب اسلامی و بهقول خودشان سیدقائد است. به احترامش نیمخیز شده روی تخت. دو دست توی پانسمان با انگشتانی قطع شده و چشمهای عمل و پانسمان شده و سر و صورتی پر از زخم و بخیه. هیچ جا را نمیبیند. فقط از جهت صدا میتواند مکان مخاطب را تشخیص دهد.
🔹️همسر جوانش هم کنار تخت ایستاده. کاملا در قواره یک زوج شیعهی لبنانی! حاج آقا که میرسد با همان چشم و پلکهای بخیه و پانسمان شده بغضش میترکد. در پاسخ حاج آقا که از احوال و زخمهایش میپرسد میگوید: «فدای سر شما! نگران نباشید!»
🔹️همسرش ایستاده کنار تخت. اشک میریزد. قفل کردهام. آن از زهرای ۵ ساله و هادیِ ۱۱ساله و الباقی بچههایی که در خردسالی زخم صهیون به تنشان نشسته و این هم از بزرگترهایشان و عبدالله ۳۲ ساله و همسرش.
🔹️عبدالله دارد با گریهای که معلوم نیست اشکهایش باید چطور از لای زخمها، بخیهها و پانسمانها راهشان را باز کنند ادامه میدهد: «به سیدقائد بگویید درست است که ما عزیز از دست دادهایم (منظورش سیدحسن نصرالله است) اما سایهی عزیزتر هست هنوز! به سید قائد بگویید یک سپاه در لبنان دارد که منتظر دستور اوست.»
🔹️حاج آقا میگوید به امر آقا راهی شدهاند تا جویای احوال او و بقیه رزمندگان شوند. بعد هم هدیهای که از طرف آقاست را به همسر عبدالله میدهد. عبدالله اما گوشش به این حرفا نیست و تند تند با گریه دارد حرفهایش را میزند: «به سید قائد بگویید نگران ما نباشد. از طرف من حتما ببوسیدش! بگویید سربازش سلام رساند!»
🔹️حاج آقا خطاب به همسر عبدالله، جویای رسیدگی از آنها میشوند و اینکه اگر مشکلی هست حتما بگویند. زن محجوبانه از همه چیز تشکر میکند و از رسیدگی کادر درمان. مترجم ترجمه میکند که زن جوان یکهو میپرد توی صحبتها: «فقط یک درخواست دارم!» همه گوش تیز میکنند: «سلام من را هم به سیدقائد برسانید!»
🔹️سرم را میگیرم سمت پنجره تا بغض خفت شده بیخ گلویم رها شود. جای سالم توی صورت پر از بخیهی عبدالله نیست. حاج آقا کنار گوشش میگوید: «الان به خدا خیلی نزدیکی، برای ما دعا کن!» عبدالله اشک میریزد و با چشمهای بسته حرفهایش را میزند.
🔹️پرتاب میشوم به سکانسهای از کرخه تا راین و سعید، رزمندهی ایرانی که بعد از بهبود چشمانش با شنیدن یاد و نام امام اشک میریخت. در پاسخ به اینکه گریه برای چشمهایش ضرر دارد میگفت بگویید بدوزندشان. سعید نمیدانست عبدالله با چشمهای دوخته شده هم گریه میکند.
💻 Farsi.Khamenei.ir