eitaa logo
کانال گلچین تاپ ترینها
2هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
29.6هزار ویدیو
164 فایل
موضوع کانال: انگیزشی/داستان آموزنده/معلومات عمومی/تاریخی/ ایران شناسی/ روانشناسی/شعر/طنز/قوانین حقوقی/موسیقی/آشپزی/ خبرروز ای دی مدیر جهت انتقاد یا پیشنهاد @golchintap1
مشاهده در ایتا
دانلود
خـ♡ـدایا تمام سرمایه و داشته‌ام دعاست در این شـ☆ـب 《اِغْفِر لِمَنْ لا یَمْلِکُ اِلاَّ الدُّعا》 بیامرز کسی را که جز دعا کردن چیزی ندارد شبتـ🌙ـون‌حسینی🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستانی داریم با این شلنگ ها🤦‍♂️ شما هم با این صحنه برخورد کردید😂😂😂😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونستی که این تصاویر جالبی از یک خودرو که تمام قطعات آن از چوب است👌🏻
●❥ 𝐈 𝐋𝐎𝐕𝐄 𝐘𝐎𝐔 ‌‌ کاش میشد قلبمو نشونت بدم تا ببینی چه قدر تا ته وجودم ریشه کردی.. شدی پاره تنم.. خون توی رگم.. نبض وجودم.. ببینی این آدم چقدر میخوادت.. تا ببینی این آدم برای نفس کشیدن.. برای زندگی کردن.. برای ادامه دادن.. "تو" تنها احتیاجشی.. "تو" همه چیز منی.
"Life is tough, and you have to be tougher than life." "زندگی سخت است، و شما باید سخت تر از زندگی باشید."🍃
📃 مجله گلچین تاپ ترینها ‌این موارد میتونه خودمراقبتی محسوب بشه: -همه‌چیز رو به همه‌کس نگفتن -مدتی کمرنگ شدن و کارکردن روی اهدافت -جواب ندادن به آدمای سمی -حد و مرز قائل شدن برای روابطی که داری -پاک کردن، آنفالو کردن یا بلاک کردن افراد و چیزایی که انرژیت رو میگیره -بخشیدن یه عده در سکوت -بالا بردن آگاهی و دانشت -تمرین برای رسیدن به خودتنظیمی و کنترل هیجاناتت در موقعیت‌های مختلف
💞✨💞✨💞 روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک روستا برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند. آن دو، یک شبانه روز را در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: «نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟» پسر پاسخ داد: «عالی بود پدر!» پدر پرسید: «آیا به زندگی آنها توجه کردی؟» پسر پاسخ داد: «بله پدر!» و پدر پرسید: «چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟» پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنان چهار تا، ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنان رودخانه ای دارند که نهایت ندارد. ما در حیاطمان فانوسهای تزیینی داریم و آنان ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود، اما باغ آنان بی انتهاست! با شنیدن حرف‌های پسر، زبان مرد بند آمده بود. پسر بچه اضافه کرد: «متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم!» ‌