در ایــن ظهر خوشگل🌸
یـک سلام صمیـمی🌺
يـك دنـيـا ارادت🌸
يك جام شفق🌺
تقـدیم بــه 🌸
دوستان و🌺
عـزیـزانـی 🌸
که بـهانـه مـهر🌺
و سرآمد ِعشقنـد🌸
زندگیتون سبز و زیبا🌺
وجودتان شـاد و سلامت🌸
ظهرتـون به زیبایی این گلها🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🩹پنجشنبه 21 دی ماه و یاد در گذشتگان
🌱پنجشنبه دی ماه است،
❤️روز دلتنگی
🌿هـمان روزی که خوبان
🥀سفر کرده از دنیا،
☘️چشم انتظار عزیزانشان هستند ،
🥀دستشان از دنیا کوتاه است
🌴و محتاج یاد کردن ما هستند
💚با ذکر فاتحه و صلوات 💚
روحشان را شاد کنیم☘
کسی ما رو بغل نگرفت و کنار گوشمون نگفت
(ولو الکی) که فدات بشم و دوستت دارم و فلان، بغل مهم بود ولی کسی تحویلش نگرفت و رفت، رفت که رفت که رفت...
حالا بگم عشق؟ بگم پول؟ بگم خونه و ماشین و غذا و تفریح؟ ما اندازهٔ خودمون داریم اینا رو، حالا با سگ دو یا قدم آهسته، با دروغ و دغل یا راست حسینی، هرجوری هست داریمش، ولی شب که میایم تو رختخواب و چرتکه میندازیم که امروز چیکاره بودیم غیر اینا که گفتم، که اصلِ زندگی نبودن و نیستن هیچوقت، چیزی جز خرابی نیست، بچهٔ خوبی بودیم؟ نه! پدر و مادر خوب؟ نه! همسر خوب؟ نه! حتی بنده خدای خوبی هم نیستیم! هیچِ هیچ... این میشه که هندزفری رو میچپونیم و چاووشی رو پلی میکنیم و عمدا اسمش رو اشتباه میخونیم چون دلمون میزنه برای چاووش خوندنش، گوله گوله اشکِ بیخودی میریزیم و آدم نمیشیم، بهتر نمیشیم، کلی حرف میزنیم با خودمون و حتی نمیتونیم خودمون رو بغل کنیم...
شاعر نیستیم، نقاش و آهنگساز نیستیم، ما دو جا خالی شدیم فقط، خلا و زیرِ لحاف، که بالشمون هی خیس شد و چرخوندیمش که پشت و رو بشه و به بچه های کار فکر کردیم، به مستاجرها، به ندارها، به بدبختها، هی فکر کردیم که خیلی دارائیم ولی هرچی ما داشتیم پول بود فقط، که میدونستیم صبح باز سگ دوعه یا قدم آهسته واسه ادامهٔ همینا، که سیر نمیشدیم و چاله ها تموم نمیشدن و فقر چی بود؟ اینکه نتونیم خودمون رو بغل کنیم حتی و همیشه ذهنمون اینو بگه که تو هیچی نیستی، تو معمولی ترین و بی خودی ترین کاغذ سیاه کن دنیائی و بی هوا خواب ببردمون...
ما از اولش شتر دزد بودیم چون هرچی فکر کردیم یادمون نیومد که تخم مرغ دزدیده باشیم ، غصه هامون همیشه بودن و با ما بزرگ تر شدن؟ نه، بزرگ بودن همیشه...
بخوابیم و چشامونو هم بزاریم که هم تاریک بشه دنیا و هم ساکت، که صبح همیشه نزدیکه.
"محمد یغمائی"
هرچقدر به شما بگویم بازهم کافی نیست که هر اتفاقی که برای شما میفتد برای رشدتان لازم و ضروری است. هیچ اشتباهی وجود ندارد. تمام چیزهایی که برایتان اتفاق افتاده و بعدازاین هم قرار است اتفاق بیفتد برای رشد معنویتان ضروری است. اگر این موضوع برای شما قابلدرک نیست بدانید که این ذهنتان است که واکنش نشان میدهد، این ایگوی شماست که واکنش نشان میدهد؛ و راه کنار آمدن با این موضوع، صرفاً مشاهده کردن است.
خودت را درگیر مبارزه و جدل و تغییر دادن چیزها نکن. فقط مشاهده کن. اگر بتوانی بدون اینکه برانگیخته شوی فقط مشاهده کنی آنگاه این آزمون را قبولشده و دیگر نیاز نیست تا تکرارش کنی؛ اما اگر عصبانی و آشفته شوی و دنبال تلافی کردن باشی یا مدام به آن فکر کنی، خصومت داشته باشی یا نفرت بورزی، در این صورت حتی اگر از این شرایط هم عبور کنی باز دوباره بارها و بارها با همین شرایط روبهرو خواهی شد تا زمانی که یاد بگیری که واکنش نشان ندهی.
"رابرت آدامز"
@golchintap
خیلی وقتها میگم نمیدونم، اما اتفاقا خیلی هم میدونم. فقط حوصلهی گفتن ازش رو ندارم.
✅ لیله الرغائب، شب آرزوها...
🔸اولین پنجشنبه ماه رجب به لیله الرغائب معروف است و در مفاتیح آمده که روزه گرفتن در این روز مستحب است.
🔸 از دیگر اعمال این شب، نماز لیله الرغایب است که در روایات به آن تاکید شده است.
👈این نماز ، دوازده رکعت است که مابین نماز مغرب و عشا اقامه شده و هر دو رکعت به یک سلام ختم میشود. در هر رکعت یک مرتبه سوره حمد، 3 مرتبه سوره قدر، 12 مرتبه سوره توحید خوانده شود.
🔹بعد از اتمام دوازده رکعت، 70 بار ذکر «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ الاْمِّیِّ وَعَلی آلِهِ» را گفته و سپس در سجده 70 بار ذکر «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَالرُّوحِ» گفته شود.
🔸پس از سر برداشتن از سجده، 70 بار ذکر «رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ اِنَّکَ اَنْتَ الْعَلِیُّ الاَعْظَمُ» گفته شود و دوباره به سجده رفته و 70 مرتبه ذکر «سُبُّوحٌ قُدّوُسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَالرُّوحِ» گفته شود. در نهایت حاجات خود را از خدا بخواهید.
🇮🇷@golchintap
💎 کریستن دی لارسن در کتابی تحت عنوان توصیه هایی برای خوش بینان می گوید:
بقدری قوی و قدرتمند باشید که هیچ کس و هیچ چیز قادر به بر هم زدن آرامش خیالتان نشود.
به هر کس می رسید، از شادکامی و
سلامتی، از آرامش و شکوفایی و از
سعادت و نیکبختی سخن بگویید.
به جنبه ی خوشایند هرچیزنگاه کنید.
فقط به بهترین ها فکر کنید، فقط به
خاطر بهترین ها کار کنید و فقط در
انتظار بهترین ها باشید.
با دیدن و شنیدن موفقیت دیگران به
همان اندازه شاد وخوشحال شوید
که از موفقیت خود شاد و
خوشحال می شوید.
اشتباهات گذشته را به فراموشی
بسپارید و با عزم راسخ و ثبات قدم بیشتر به سوی دستاوردهای عظیم آینده بشتابید.
به هر کس که می رسید، لبخند بزنید. برای اصلاح خودبه قدری وقت صرف کنید که وقتی برای انتقاد از دیگران نداشته باشید. در مقابل بیم و دلهره چون کوه باشید
و در مقابل خشم و عصبانیت، سر به
راه
عزرائیل و حضرت موسی(ع
240 سال از عمر موسی(ع) می گذشت.روزی عزرائیل نزد او آمد و گفت: سلام بر تو ای هم سخن خدا! موسی جواب سلام او را داد و پرسید تو کیستی؟
او گفت من فرشته ی مرگم.
موسی(ع): برای چه به اینجا آمده ای؟
عزرائیل: آمده ام تا روحت را قبض کنم.
موسی(ع):روحم را از کجای بدنم خارج می سازی؟
عزرائیل: از دهانت....
موسی(ع): چرا از دهانم؟ با اینکه من با همین دهان با خدا گفتگو کرده ام؟!
عزرائیل: از دست هایت.
موسی(ع): چرا از دستهایم؟ با وجود اینکه تورات را با همین دستها گرفته ام؟!
عزرائیل: از پاهایت.
موسی(ع): چرا از پاهایم؟ با اینکه با همین پاها به کوه طور برای مناجات با خدا رفته ام؟!
عزرائیل: از چشمهایت.
موسی(ع): چرا از چشمهایم؟ با اینکه همواره چشمهایم را به سوی امید پروردگار می دوختم؟!
عزرائیل: از گوشهایت.
موسی(ع): چرا از گوشهایم؟ با اینکه سخن خداوند متعال را با گوشهایم شنیدم؟!
خداوند به عزرائیل وحی کرد: روح موسی را قبض نکن تا هر وقت که خودش بخواهد.
عزرائیل از آنجا رفت و موسی(ع) سالها زندگی کرد تا اینکه روزی یوشع بن نون را طلبید و وصیّتهای خود را به او نمود.سپس یک روز که تنها در کوه طور عبور می کرد،مردی را دید که مشغول کندن قبر است.نزد او رفت و گفت: آیا می خواهی تو را کمک کنم؟
او گفت:آری.موسی(ع) او را کمک کرد.وقتی که کار کندن قبر تمام شد موسی(ع) وارد قبر شد و در میان آن خوابید تا ببیند اندازه ی لحد قبر درست است یا نه.در همان لحظه خداوند پرده را از جلوی چشم موسی(ع) برداشت.موسی(ع) مقام خود را در بهشت دید؛عرض کرد خدایا! روحم را به سویت ببر.همان دم عزرائیل روح او را قبض کرد و همان قبر را مرقد موسی(ع) قرار داده و آن را پوشانید.آن مرد قبر کن،عزرائیل بود که به آن صورت درآمده بود.در این وقت منادی حق در آسمان با صدای بلند گفت: موسی کلیم خدا مرد؛ چه کسی است که نمی میرد...