شده تا نیمه ی شب در بزنی، وا نکنند؟
یا دری را شده با سر بزنی، وا نکنند؟
پشت در، بید بلرزی و به جایی برسی
که تهِ فاجعه پرپر بزنی، وا نکنند؟
روی یک پله، درِ خانه ی بی فرجامی
بتپی، قلب کبوتر بزنی، وا نکنند؟
تو بدانی که یکی هست که بی طاقت توست
باز تا طاقت آخر بزنی، وا نکنند؟
خندهای کردم و گفتم : دل من! گریه نکن
تو اگر صد شب ديگر بزنی، وا نکنند
این در بسته، عزیز دل من ! بسته به توست
شده باور کنی و در بزنی، وا نکنند؟
#حسن_دلبری