eitaa logo
کانال گلچین تاپ ترینها
2هزار دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
28.6هزار ویدیو
161 فایل
موضوع کانال: انگیزشی/داستان آموزنده/معلومات عمومی/تاریخی/ ایران شناسی/ روانشناسی/شعر/طنز/قوانین حقوقی/موسیقی/آشپزی/ خبرروز ای دی مدیر جهت انتقاد یا پیشنهاد @golchintap1
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 نمی‌دانستم که می‌شود با غم زندگی کرد؛ می‌شود راه رفت، خوابید، سفر رفت، عشق‌بازی کرد، مست شد، خندید، رقصید و همچنان غمگین بود. نمی‌دانستم غم می‌تواند در وجود آدم چنان ته‌نشین شود گویی روزی نبوده که نبوده باشد. می‌گویم غم، اما نه از آن غم‌ها که قشنگ است و خوب است و خودش و مرورش یک جور خوبی است، انگار کن که اصالت و فراستی باشد برای وزن آدمی روی زمین؛ نه از آن اندوه‌ها که آدمی برای روزهای کودکی‌اش، برای فضاهای آشنایش، برای او که رفته، یا نیامده یا نمی‌آید توی سینه‌اش دارد و به یادش، به خیالش، غمگین می‌شود گاهی، چشمی تَر می‌کند و حسرتکی می‌خورد. نه؛ من از غمی سخن می‌گویم که بیش از توان آزارپذیری آدمی، آزاردهنده، برنده، تیز، دندانه‌دار و بی‌رحم است و هر لحظه چون اره‌ای به پهلویت، چون خاری در گلویت، چون خاکی در چشمت شکنجه می‌دهد و پروا هم ندارد. نمی‌دانستم، آدمی نمی‌داند که سختی می‌گذرد و سخت‌تر می‌شود. ‌ گاهی در میانه روزمرگی و تلاش‌های بیهوده‌ام برای شادی و موفقیت لحظه‌ای می‌ایستم و متعجب و حیران از خودم می‌پرسم چگونه می‌توانی شیدا! چطور سنگینی این اندوه را تاب آورده‌ای تا به اینجا؛ چطور توان نادیده گرفتن را یافته‌ای و قدرت ادامه دادن را از کجا و که آموخته‌ای. در تکرار مکرر این پرسش، بی و بدون تردید، صورت برافروخته مادرم با آن چشمان درشت قهوه‌ایِ همیشه نگران، وقتی برای مدیریت هر چیز و همه چیز بی‌امان تلاش می‌کند می‌آید جلوی چشمم؛ با آن موهای فرخورده‌ی نیمه پریشانش، با آن خطوط مورب صورت زیبایش، که ترکیب دلربایی از مهربانی و قدرتِ توامان است. جز او که می‌تواند باشد، جز او، آموزگار همه این توانستن‌ها و تاب آوردن‌ها، از غصه نمردن‌ها و صاف ایستادن‌ها؛ او که در میانه آتش و التهاب سرم را می‌فشرد به سینه‌اش، می‌گذارد روی زانوهایش؛ «که درست می‌شود جان مادر»؛ و بعد که می‌بیند آنقدری بزرگ شده‌ام که باورش نکنم، به درایت می‌گویدم که شیدا "ما؛ خانواده ما، درون قایقی هستیم؛ بی‌ناخدا، بی‌نقشه، رها و سرگردان؛ نه در میان برکه‌ای، که رودی خروشان شاید، که می‌رویم و خودمان نمی‌دانیم به کجا". می‌توانید استیصال آدمی چنین بی‌پناه را بفهمید؟ مادر می‌گوید و من می‌فهمم که چه می‌گوید. آدمی اگر بداند که زندگی تا کجا می‌تواند ترسناک باشد و بی‌رحم، اگر بفهمد و بپذیرد و بداند عمق فاجعه را، دیگر نمی‌ترسد. اگر از چهار سو بدانی که چه دارد بر تو می‌‌گذرد، آرام می‌گیری و تقلا نمی‌کنی. مادر این را خوب می‌داند و در دانستن این راز تلخ زندگی بسیار به من کمک کرده است؛ یادم داده که چطور ترسیده اما تسلیم شده، "بپذیرم" . این است که من اینچنین غریب، با غمی به سنگینی همه هستی روی قلبم، راه می‌روم، می‌خوابم، می‌رقصم، می‌خندم و بدون امید به نجات‌، نجات آن‌ها که دوستشان دارم و همه کس و کسان منند روی زمین، این گوشه دنیا، فقط، غمگینم. 👤 𝐉𝐎𝐈𝐍 𝐂𝐇𝐀𝐍𝐍𝐄𝐋  @golchintap