خدمت به #خانواده
امير مومنان امام علی عليهالسلام فرمود: روزی در حالى كه فاطمه(س) نزدیک من نشسته بود و من عدس پاک میکردم، پیامبر صلی الله علیه و اله وارد شدند و فرمودند: ای اباالحسن! عرض كردم لبيك يا رسول اللَّه! فرمود: آنچه ميگويم بشنو زیرا من هیچ حرفی نمیزنم مگر اینکه به امر پروردگار است:
-مردى كه به زن خود در خانه کمک كند، خدا ثواب یک سال عبادتی را که روزها روزه باشد و شبها به قیام و نماز ایستاده باشد به او میدهد.
«جامع الأخبار ص: 103-102»
@gole_zahraa 👈
🚨غلط کردم که گناه کردم!
حاج حسین یکتا: وقتی سنگی رو میندازی داخل دریا مثل دل_بستن به دنیاست، ولی وقتی میخوای سنگ رو از ته دریا در بیاری مثل دل_کندن از دنیاست.
بچهها! یه جوری زندگی کنید که دمِ آخری به غلط کردن نیفتید. من توی جبهه وقتی شب عملیات تیر خوردم و لحظات آخرم رو داشتم میدیدم، چنان دست و پا میزدم که زمین از جون کندنِ من مثل چاله شده بود و اونجا فقط یه چیزی به خدا میگفتم؛ از ته دلم فریاد میزدم که: خدایا غلط کردم که گناه کردم!
@gole_zahraa 👈
🌷 خاطرات یک فراری 🌷
🌷 قسمت هفتم 🌷
🌟 بعد از اینکه از اهواز برگشتیم .
🌟 اول پول پلاسکو را دادم .
🌟 بعد دنبال کار دوم گشتم .
🌟 کاری که به تخصصم مربوط باشد ،
👈 پیدا نکردم .
🌟 به ناچار ، در یک شرکت خدماتی
👈 ثبت نام کردم .
🌟 برای تمییز کاری و شست و شو ،
👈 به خانه های مردم می رفتم .
🌟 گاهی پارکینگ می شستم ؛
🌟 گاهی راه پله ها را ؛
🌟 گاهی خانه های نوساز را .
🌟 برای بار اول که رفتم
🌟 به من جرم گیر دادند .
🌟 که حمام و توالت را با آن بشورم .
🌟 اوایل اصلاً بلد نبودم
🌟 داخل حمام رفتم و در را بستم .
👈 که بویی به بیرون نرود .
🌟 حدود ده دقیقه ،
🌟 در حمام با جرم گیر تنها بودم .
🌟 داشتم خفه می شدم .
🌟 داشتم از حال می رفتم
🌟 به سرعت بیرون آمدم .
🌟 بعد از آن ، به من یاد دادند
🌟 که جرم گیر را که گذاشتی ،
🌟 بیرون برو ، تا بوی آن برود ،
🌟 آنوقت داخل شو و بشور .
🌟 یک بار ، یک دارو ساز ،
🌟 درخواست نیرو کرد .
🌟 گویا یک نمایشگاه داشتند
🌟 و نیاز به چندتا نیروی خوش تیپ ،
👈 برای پذیرایی داشتند .
🌟 من و چند نفر دیگر را فرستادند
🌟 و من هم با کت و شلوار براق عروسی خودم ، به آنجا رفتم .
🌟 همه کار تأسیساتی می کردند
🌟 ولی من با همان کت و شلوار ،
🌟 از مهمانان پذیرایی می کردم .
🌟 گاهی برای اسباب کشی ،
🌟 گاهی برای نگهداری مریض و سالمند
🌟 به خانه های مردم می رفتم .
🌟 ولی از همان اول ،
🌟 روحیه این کار را نداشتم .
🌟 یک کیف سامسونت داشتم .
🌟 که در آن لباسهای کارگری گذاشتم
🌟 و هر جا اعزام می شدم
🌟 بعد از حرم ، با همان کت و شلوار ،
🌟 به محل اعزام می رفتم .
🌟 و در آنجا ، لباسم را عوض می کردم .
🌟 خیلی ها از دیدن تیپ و ظاهرم ،
🌟 و آمدن برای نظافت ،
🌟 تعجب می کردند .
🌟 یک بار به خاطر همین تیپم ،
🌟 صاحب خانه به من گفت :
🌹 برو آقا پی کارِت ،
🌹 شما این کاره نیستی .
🌟 یک بار خانه یک آقایی رفتم
🌟 که پدر پیرش دوست داشت
👈 ساعت ها با من حرف بزند .
🌟 اما پسرش هی داد می زد :
🌹 آقا زودتر تموم کن
🌟 یک بار خونه یک پولدار رفتم ،
🌟 که در غرق در بی حجابی و سیگار و قلیان بودند .
🌟 یک بار یک خانواده ،
👈 فکر کردند من طلبه هستم .
🌷 ادامه دارد ... 🌷
@gole_zahraa 👈
مثل_این_خانم_باشید
🔴داستان واقعی پدر آیتالله سیستانی(ره)
🔶حکایت شنیدنی خانمی که امام زمان عج در تشییع جنازه اش حاضر شدند
🔆اسمش سید علی بود، سید علی سیستانی، پدر همین آیتالله سیستانی خودمان، ساکن مشهدالرّضا،با تقوا و پرهیزکار، نیت کرده بود چهل_بار در چهل مسجد بصورت سیار زیارت عاشورا بخواند تا مولایش را ببیند،ختم زیارت را شروع کرد، گذشت و گذشت، هفته ی سی و نهم رسید، او اما به مرادِ دلش نه...
☑️آخرهای زیارتِ هفته ی سی و نهم یا چهلم بود، حین زیارت متوجه_نوری شد در یکی از خانه های اطراف مسجد، نوری نه از جنسِ این نورهایی که ما می شناسیم،بلند شد و از مسجد بیرون آمد، ردِّ نور را گرفت، رسید به خانه ای که درب آن باز بود،يا الله یا الله گفت و داخل شد، جنازه ای وسط اطاق روبه قبله خوابانده بودند،همین که وارد اطاق شد امام_زمانش را دید، در بین آنهایی که اطراف میت ایستاده بودند، چشم در چشم شدند با حضرت، آقا با اشاره ی دست حالی اش کردند که صدایش را در نیاورد،که امام زمانش را دیده است...
💟رفت سمت مولا، ایستاد کنارشان ،شانه به شانه، سلام و احوال پرسی کردند، آقا آرام در گوشش گفتند: «لازم نیست برای دیدن_ما خودتان را به زحمت بیاندازید، مثل_این_خانم_باشید، ما خودمان به دیدارتان می آییم، این خانم (اشاره کردند به جنازه ای که وسط اطاق بود)
✔️ هفت سال در دوران کشف حجاب رضا خان از خانه بیرون نیامد تا یادگار مادرم فاطمه ی زهرا سلام الله علیها روی سَرش بماند...»
📚روایتی داستان گونه از تشرف آیت الله سید علی سیستانی
#حجاب
#امام_زمان
@gole_zahraa 👈
انت السلام و منک السلام
و لک السلام ...
🌻 تو را سپاس برای عطای بیداری و سلامتی .
🌸 خداوندا ،،،
اینک که منت نهادی و در بامدادی دیگر بیدارم ساختی 🌷
و جانم دادی تا ببینم ، بشنوم ، بگویم و بدانم ، و بفهمم ...
💐باز منت گذار و یاریم ده تا ببینم تمام آنچه را که زیبا آفریدی.🌷
💐 بصیرتی ده تا حقایق عالم را ببینم و درک کنم آنچه را که تو میخواهی و تو می پسندی .
🌸 و بشناسم دوستان و دشمنان خودم را و دین و ملتم را ...
💐 اللهم اعطنی بصیره فی الدین ...
💝 خدایا ...
یاریم ده تا همانی باشم که از خلقتم بر خود ببالی و بگویی:
🌸 تبارک الله احسن الخالقین🌸
🌹سلام دوستان ,
🌹صبح شما بخیر و شادی
🌹 روزمان را با نام و یاد خدایی آغاز کنیم که صبحی بدین زیبایی و با نشاط را آورد , و از وی مساعدت بخواهیم.
ایاک نعبد و ایاک نستعین
🌹🌙🍀💐🌹🌙🍀💐
✨ذکر روز "سه شنبه"✨
" ۱۰۰ مرتبه "🍃🌸یا ارحم الراحمین🌸🍃
🌸سهشنبه تون مبارک🌸
✨ذکر روز سه شنبه✨
🍃موجب روا شدن حاجت میشود🍃
@gole_zahraa 👈
👌داستان کوتاه پند آموز
💭 دختری یک تبلت خریده بود.
پدرش وقتی تبلت را دید پرسید:
وقتی آنرا خریدی اولین کاری که کردی چی بود؟
دختر گفت: روی صفحه اش را با برچسب ضدخش پوشاندم و یک کاور هم برای جلدش خریدم.
💭 پدر: کسی مجبورت کرد اینکار را بکنی؟
دختر: نه!
پدر: به نظرت با این کارت به شرکت سازنده اش توهین شد؟
دختر: نه پدر، اتفاقا خود شرکت توصیه میکند که از کاور استفاده کنیم.
💭 پدر: چون تبلت زشت و بی ارزشی بود اینکار را کردی؟
دختر: اتفاقا چون دلم نمیخواهد ضربه ای بهش بخوره و از قیمت بیفته این کار را کردم.
پدر: کاور که کشیدی زشت شد؟
دختر: به نظرم زشت نشد؛ ولی اگه زشت هم میشد، به حفاظتی که از تبلتم میکنه می ارزه.
💭 پدر نگاه با محبتی به چهره دخترش انداخت، و فقط گفت:
#حجاب" که میگن یعنی همین"
@gole_zahraa 👈
🌷 داستان غم انگیز
🌷 پسری به نام شیعه
🌷 قـســـمـت هـفـتـم
🌟 مادرم انگار مرده بود
🌟 یاد حرفای دیشب مادر افتادم
🌟 خیلی سخته برای من
🌟 که مادرمو مرده ببینم
🌟 یعنی مادرم می دونست می خواد بره
🌟 یعنی همه شب کنار جنازه اش خواب بودم
🌟 مات و مبهوت به مادرم نگاه می کردم
🌟 انگار دارم کابوس می بینم
🌟 آخه کی میشه از این خواب پر از بدبختی بیدار بشم
🌟 به صورتش نگاه کردم
🌟 مظلومیت و از اشکای خشکیده روی گونه هاش حس می کردم
🌟 و با بغضی که مثل تکه ای استخون تو گلوی من بود ، گریه کردم .
🌟 بغلش کردم و سرمو روی سینه اش گذاشتم و با چشمانی پر از اشک باهاش درد دل می کردم
🌹 مامانی پاشو گلم
🌹 پاشو با من حرف بزن
🌹 مامان کاشکی دیشب خوابم نمی برد و حرفاتو گوش میدادم
🌹 مامانی پاشو
🌹 پاشو ببین دارم گریه می کنم
🌹 پاشو بهم بگو فرشته ها که گریه نمیکنن
🌹 اگر پانشی قهر میکنم به خدا
🌹 مگه خودت نگفتی این غمها تموم می شه
🌹 مشکلات حل می شه
🌹 پس چرا تموم نمیشه؟
🌹 مگه نگفتی غصه نخورم
🌹 پس چرا خودت از غصه دق کردی
🌟 پدرم وقتی صدای گریه هام و شنید با عجله اومد طرفم
🌟 بالای سرم وایساد
🌟 اشکاش از چشماش به ریش بورش می افتاد
🌟 از اتاق رفتم بیرون تا پدر راحت گریه کنه و ازم خجالت نکشه
🌟 از در نیمه باز اتاق ، بهش نگاه می کردم
🌟 خشکش زده بود
🌟 روی زانو افتاد و فریاد کشید و مادرمو صدا می زد ...
⚜ ادامه دارد ⚜
@gole_zahraa 👈
🍡 داستان سعید و پروفایل 🍡
💠 قسمت دوم
🕌 تا مدتها دلم به هیچ کاری نمی رفت
🕌 حتی موبایلم رو دست نمی گرفتم
🍎 یه روز با شنیدن صدای اذان
🍎 آرامش عجیبی ، پیدا کردم
🕌 تصمیم گرفتم
🕌 برای اولین بار برم مسجد
🕌 اولین نماز عمرمو خوندم
🕌 با اینکه غلط خوندم ولی
🕌 احساس آرامش معنوی خاصی میکردم
🕌 آرامشی که سالها دنبالش بودم
🕌 ولی هیچ جا نیافتم
👈 حتی در شبکه های اجتماعی
🕌 از امام جماعت خواستم کمکم کنه
🕌 ایشان هم مثل یه پدر مهربون
🕌 همه چی به من یاد داد
👈 نماز خوندن ،
👈 قرآن ،
👈 احکام ،
👈 زندگی امامان
👈 اخلاق و...
🍎 به حساب خودش کتاب می خرید
🍎 و به من هدیه می داد
🍎 منو در فعالیت های بسیج
🍎 و مراسمات شرکت می داد
🕌 توی محله معروف شدم
🕌 و احترام ویژه ای کسب کردم
🕌 توسط یکی از دوستان
🕌 به حرم حضرت معصومه
🕌 برای خادمی معرفی شدم
🍎 نزدیکای اربعین امام حسین
🍎 یکی از خادمین که پیر بود ،
🍎 به من گفت :
🌸 دلم میخواد برم کربلا
🌸 ولی نمی تونم ،
🌸 میشه شما به نیابت از من بری ؟
🌸 پول و خرج سفر و حق الزحمه شما رو هم میدم .
🍎 منم زبونم قفل شده بود .
🍎 آخه من و کربلا ؟
🍎 زیارت امام حسین ؟
🍎 اشکم سرازیر شد .
🍎 قبول کردم و باحال عجیبی رفتم...
🍡ادامه دارد...🍡
@gole_zahraa 👈
هدف خلقت.mp3
6.04M
تلنگری
ممکنه با عبادت از خدا دور بشیم...
استاد_شجاعی 🎤
@gole_zahraa 👈
استاد شجاعی
قدر #امام_زمان رو نمیدونیم ما😭💔
دنبالش نمیریم ک بیاریمش😔
حاضر نیستیم دست از علائق و وابستگی های خودمون برداریم
کمکی نمیکنیم به حضرت برای رفع موانع ظهور
معلومه ک تو زندگی های خودمونم تاثیر داره زندگی فردی اجتماعی و ...
چه نعمتی از امام معصوم داریم؟؟
بعد خدا هیچ نعمتی بالاتر از امام معصوم نیست
ما چطوری رفتار کردیم با این نعمت؟ !💔😭😔
چقدر تو زندگی مون هست
اصلا اقا تو زندگی ما جا داره؟؟؟🤔🤔💔
اصن ما میگیم این خرج کردن این نفس برای امام زمان ...
طبیعیه ک ما مشکل داشته باشیم
مشکلاتمون نتیجه بی ادبی هامون نسبت ب آقاست....
ما پدر اصلی مون رو طردش کردیم...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکم فک کنیم...💔😭
گره کور ظهور تو منم میدانم..
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم احفظ قائدنا الخامنه ای
@gole_zahraa 👈
من «اللّه» هستم؛ معبودی جز من نیست! مرا بپرست، و نماز را برای یاد من بپادار!(14)
إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي(14)
سوره طه
@gole_zahraa 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️۷ دقیقه با نمایندهای که روحانی، وزرا و مجلس را شست و پهن کرد
👤عباس گودرزی نماینده بروجرد:
🔺آقای روحانی بجای عذرخواهی، مطالبهگر شدهاید! شما باید از مردم عذرخواهی کنید
نمیگم ۲۰۰تا! ده از اینا بفرستید مجلس! #درست_انتخاب_کنیم
@gole_zahraa 👈
🌹برای سلامتی وفرج حضرت مهدی عجل🌹
🌹🍃 الّلهُمَّ*🌹
🌸🍃 صَلِّ*🌹
🌹 🍃 علی*🌹
🌸 🍃 مُحَمَّدٍ*🌹
🌹 🍃 وَآل *🌹
🌸 🍃 مُحَمَّد*🌹
🌹🍃وَعَجِّل*🌹
🌸 🍃 فَرَجَهُم🌹
@gole_zahraa
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
Panahian-Clip-EbadatJozKhedmatBeKhanevadeNist.mp3
1.96M
🎵عبادت به جز خدمت به خانواده نیست!
🔻این تیپ را چرا توی خونه نمیزنی؟!
#کلیپ صوتی #خانواده
@gole_zahraa 👈
🌷 خاطرات یک فراری 🌷
🌷 قسمت هشتم 🌷
🌟 من و خانمم ،
🌟 خیلی آرزوی بچه می کردیم .
🌟 خانمم بیشتر از من ،
👈 عاشق بچه ها بود .
🌟 گاهی به شوخی می گفت :
🌷 آنقدر بچه بیاوریم
🌷 که تیم فوتبال درست کنیم .
🌟 من هم به شوخی می گفت :
🌷 انشالله به نیت چهارده معصوم ،
🌷 چهارده تا بچه بیاریم .
🌟 همیشه یک ترسی ،
🌟 در وجود خانمم بود .
🌟 که خیلی او را آزار می داد .
🌟 از آن می ترسید ،
🌟 که نکند مثل مادرش ،
👈 بعد از پنج سال ، بچه دار شود .
🌟 تا که یک روز ، خواب عجیبی دید
🌟 که به این ترسش اضافه شد .
🌟 به من گفت :
🌷 تو رو خدا
🌷 زود برو دنبال تعبیرش بگرد .
🌟 منم گفتم چشم
🌟 خانمم خیلی به خواب اعتقاد داشت .
🌟 و ادعا می کند ، که هر خوابی ببیند
👈 فوراً تعبیر می شود .
🌟 به دنبال معبر گشتم .
🌟 از همکارانم در حرم پرس و جو کردم
🌟 دوستان گفتند که در مسجد امام حسن عسکری علیه السلام ، حاج آقای پیری به نام اکبری ،
👈 تعبیر خواب بلد است .
🌟 برای نماز ظهر ،
🌟 به مسجد امام حسن عسکری علیه السلام رفتم .
🌟 در آن مسجد ،
🌟 چند نماز جماعت ،
🌟 در صحن های متفاوت مسجد ،
👈 برگزار می شود .
🌟 داخل یکی از صحن ها شدم .
🌟 و پشت سر یک حاج آقای پیری ،
👈 نماز خوندم .
🌟 بعد از نماز ،
🌟 رفتم پیششون و بهشون گفتم :
🌷 حاج آقا ببخشید
🌷 خانمم خواب دیدند
🌷 که بچه ای به دنیا آوردند
🌷 ولی به صورت قطعه قطعه ،
🌷 از شکمش ، بچه را خارج می کردند .
🌟 حاج آقا به صورت خلاصه گفت :
🌸 انشالله نسلت زیاد می شود .
🌟 یک جوری این را گفت ؛
🌟 که انگار دوست نداشت ؛
🌟 سوال دیگری از ایشان بپرسم .
🌟 با خوشحالی ، به طرف خانه رفتم ؛
🌟 و این تعبیر زیبا را به خانمم گفتم .
🌟 او هم مثل من خیلی خوشحال شد .
🌟 یک ماه بعد از آن ، خانمم باردار شد .
🌟 و شادی و خوشحالی او ،
🌟 چند برابر گشت .
🌷 ادامه دارد ... 🌷
@gole_zahraa 👈
خدایا
یاریم کن
تا به تدبیرت اعتماد کنم
و به حکمتت دل بسپارم
وتنها به تو توکل کنم
الهی
فردایم را
هرطور میخواهی
نقاشی کن..
به قلم رحمتت ایمان دارم
@gole_zahraa
*این داستان خیلی زیباست* 👇👇👇👇
*مردی بود قرآن میخواند و معنی قرآن را نمیفهمید* *پسرکوچکش از او پرسید:*
*-چه فایده ای دارد قرآن میخوانی بدون اینکه معنی آن رابفهمی؟*
*پدر گفت پسرم سبدی بگیر واز آب دریا پرکن وبرایم بیاور*
*پسر گفت:غیر ممکن است که آب درسبد باقی بماند.*
*پدر گفت امتحان کن پسرم.*
*پسر سبدی که درآن زغال میگذاشتند گرفت ورفت بطرف دریا وامتحان کرد*
*سبد را زیرآب زد وبه سرعت به طرف پدرش دویدولی همه آبها از سبد ریخت وهیچ آبی در سبد باقی نماند*
*پس به پدرش گفت که هیچ فایده ای ندارد.*
*پدرش گفت دوباره امتحان کن پسرم.پسر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب رابرای پدر بیاورد.برای بار سوم وچهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد وبه پدرش گفت که غیر ممکن است...*
*پس پدر به پسرش گفت سبد قبلا چطور بود؟*
*اینجا بود که پسرک متوجه شد و به پدرش گفت بله پدر قبلا سبد از باقیمانده های زغال کثیف وسیاه بود ولی الان سبد پاک وتمیز شده است.*
*پدر گفت: این حداقل کاری است که قرآن برای قلبت انجام میدهد.*
*پس دنیاوکارهای آن قلبت را از کثافتها پرمیکند،خواندن قرآن همچون دریا سینه ات راپاک میکند،*
*حتی اگر معنی آنراندانی...*
@gole_zahraa 👈
تفسیر سوره یس آیات 41-44.mp3
3.23M
📚تفسیر سوره یس آیات 41-44
استاد قرائتی
@gole_zahraa 👈
خدایا🙏
دستمان را پُر کن و دلمان را خالی
دستمان را از مهربانی👐
و دلمان را از کینه💕
بارالها 🙏
دراین هیاهوی روزگار
دوستانم رایاری فرما🙏
دستی به زندگیشان بکش
وغرق درخوشبختی کن🙏💕
سلام روزتون_بخیر🌺🍃
@gole_zahraa 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اینجا بقیع نیست ❗️اینجا زینبیه نیست❗️
🔹اینجا همان جایی است که دوماه قبل جای سوزن انداختن نبود😭😔
#کربلا
@gole_zahraa 👈
شعرمهدوی
اى آخرين اميد ! در شام تار ما
اى روشناى عشق ! اى غمگسار ما !
داغم به سينه ماند ، در انتظار تو
از رهگذار شوق ، اين يادگار ما
تا روز واپسين ، مى ماند اى نسيم !
بر جاده #ظهور ، چشم مزار ما
روزى كه مى رسى ، ميبينى اى عزيز !
خون گريه هاى شوق ، بر رهگذار ما
@gole_zahraa 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 دانشجوی معترض دانشگاه تهران در هنگام سخنرانی #رئیسی، چه گفت؟☝️
✖️به قاب عکس امام و رهبری اعتراض میکنید..
❗️ولی به عملکرد رئیس جمهور منتخب خودتان اعتراض ندارید؟
❗️چرا رهبری باید پاسخگوی انتخاب غلط شما باشد؟
❗️مردم جامعه چگونه باید به فهم درست سیاسی برسند؟
@gole_zahraa 👈
🎥 #امام_خامنه_ای: مردم سرسری به مسئلهی انتخابات نگاه نکنند و از روی فکر رأی بدهند.
‼️اگر بیدقت انتخاب كرديم، هم پيش خدا و هم پيش خودمان مسئوليم!
🏷 #درست_انتخاب_کنیم
🏷 #انتخابات_مجلس
@gole_zahraa 👈
🌷 داستان غم انگیز
🌷 پسری به نام شیعه
🌷 قـســمـت هـشـتـم
🌟 پدر با صدای بلند گریه می کرد
🌟 تا حالا ندیدم اینطوری گریه کنه
🌟 اون خیلی مادرم رو دوست داشت
🌟 تا یک ساعت با جسم بی روح مادرم درد دل می کرد ،
🌟 اشک می ریخت و حرف می زد :
💞 خانمم حالا دیدی رفیق نیمه راه شدی ،
💞 دیدی تنهام گذاشتی ،
💞 دیدی پشتمو شکستی ،
💞 دیدی رفتی و منو بین این آدمای پست رها کردی .
💞 بدون تو من چکار کنم
💞 بدون تو من کجا برم ؟
💞 تو بودی که همیشه همراهم بودی
💞 پس چی شد کم آوردی ؟
💞 پاشو نگام کن که نگاهت برام یه دنیا ارزش داره
💞 پاشو خانومی
💞 به خدا غیر از تو دیگه محرم و مرهم
ندارم
💞 پاشو که داره روح از بدنم پر میکشه
💞 پاشو به حرفام گوش کن
💞 کلی حرف توی دلم مونده و جز تو به کسی نمیتونم بگم
💞 آخه به من بگو
💞 بعد از تو ، آرامبخش من کیه ؟
💞 یار شبهای دلتنگی من کیه ؟
💞 همزاد روزهای بی قرارم کیه ؟
💞 کیه که اشکامو پاک کنه ؟
💞 قرار بود سنگ صبورم باشی ،
💞 سرنوشت زیبایم باشی ،
💞 مثل کوه پشت و پناهم باشی
💞 پس چی شد؟ نکنه کم آوردی ؟
💞 پاشو ببین توی غل و زنجیر جنونم .
💞 پاشو ببین مظلومیت منو .
💞 پاشو ببین تنهایی هامو ...
🌟 پدر اونقدر گریه کرد
🌟 که از حال رفت و روی مامان افتاد
🌟 ناگهان لبای مامانم تکون خوردن
🌟 با صدای آروم و خسته ، دو بیت شعر خواند :
🌹 بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
🌹 اندوه چیست؟ عشق کدام است؟ غم کجاست؟
🌹 بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
🌹 عمریست در هوای تو از آشیان جداست ...
⚜ ادامه دارد ⚜
@gole_zahraa 👈
beynolharameyn_tehran (4).mp3
10.09M
یه جوری زندگی کن..
که بعدِ مردنت بگن ،
حسین اومدکنارش ...
جوادمقدم
@gole_zahraa 👈