Panahian-Clip-EbadatJozKhedmatBeKhanevadeNist.mp3
1.96M
🎵عبادت به جز خدمت به خانواده نیست!
🔻این تیپ را چرا توی خونه نمیزنی؟!
#کلیپ صوتی #خانواده
@gole_zahraa 👈
🌷 خاطرات یک فراری 🌷
🌷 قسمت هشتم 🌷
🌟 من و خانمم ،
🌟 خیلی آرزوی بچه می کردیم .
🌟 خانمم بیشتر از من ،
👈 عاشق بچه ها بود .
🌟 گاهی به شوخی می گفت :
🌷 آنقدر بچه بیاوریم
🌷 که تیم فوتبال درست کنیم .
🌟 من هم به شوخی می گفت :
🌷 انشالله به نیت چهارده معصوم ،
🌷 چهارده تا بچه بیاریم .
🌟 همیشه یک ترسی ،
🌟 در وجود خانمم بود .
🌟 که خیلی او را آزار می داد .
🌟 از آن می ترسید ،
🌟 که نکند مثل مادرش ،
👈 بعد از پنج سال ، بچه دار شود .
🌟 تا که یک روز ، خواب عجیبی دید
🌟 که به این ترسش اضافه شد .
🌟 به من گفت :
🌷 تو رو خدا
🌷 زود برو دنبال تعبیرش بگرد .
🌟 منم گفتم چشم
🌟 خانمم خیلی به خواب اعتقاد داشت .
🌟 و ادعا می کند ، که هر خوابی ببیند
👈 فوراً تعبیر می شود .
🌟 به دنبال معبر گشتم .
🌟 از همکارانم در حرم پرس و جو کردم
🌟 دوستان گفتند که در مسجد امام حسن عسکری علیه السلام ، حاج آقای پیری به نام اکبری ،
👈 تعبیر خواب بلد است .
🌟 برای نماز ظهر ،
🌟 به مسجد امام حسن عسکری علیه السلام رفتم .
🌟 در آن مسجد ،
🌟 چند نماز جماعت ،
🌟 در صحن های متفاوت مسجد ،
👈 برگزار می شود .
🌟 داخل یکی از صحن ها شدم .
🌟 و پشت سر یک حاج آقای پیری ،
👈 نماز خوندم .
🌟 بعد از نماز ،
🌟 رفتم پیششون و بهشون گفتم :
🌷 حاج آقا ببخشید
🌷 خانمم خواب دیدند
🌷 که بچه ای به دنیا آوردند
🌷 ولی به صورت قطعه قطعه ،
🌷 از شکمش ، بچه را خارج می کردند .
🌟 حاج آقا به صورت خلاصه گفت :
🌸 انشالله نسلت زیاد می شود .
🌟 یک جوری این را گفت ؛
🌟 که انگار دوست نداشت ؛
🌟 سوال دیگری از ایشان بپرسم .
🌟 با خوشحالی ، به طرف خانه رفتم ؛
🌟 و این تعبیر زیبا را به خانمم گفتم .
🌟 او هم مثل من خیلی خوشحال شد .
🌟 یک ماه بعد از آن ، خانمم باردار شد .
🌟 و شادی و خوشحالی او ،
🌟 چند برابر گشت .
🌷 ادامه دارد ... 🌷
@gole_zahraa 👈
خدایا
یاریم کن
تا به تدبیرت اعتماد کنم
و به حکمتت دل بسپارم
وتنها به تو توکل کنم
الهی
فردایم را
هرطور میخواهی
نقاشی کن..
به قلم رحمتت ایمان دارم
@gole_zahraa
*این داستان خیلی زیباست* 👇👇👇👇
*مردی بود قرآن میخواند و معنی قرآن را نمیفهمید* *پسرکوچکش از او پرسید:*
*-چه فایده ای دارد قرآن میخوانی بدون اینکه معنی آن رابفهمی؟*
*پدر گفت پسرم سبدی بگیر واز آب دریا پرکن وبرایم بیاور*
*پسر گفت:غیر ممکن است که آب درسبد باقی بماند.*
*پدر گفت امتحان کن پسرم.*
*پسر سبدی که درآن زغال میگذاشتند گرفت ورفت بطرف دریا وامتحان کرد*
*سبد را زیرآب زد وبه سرعت به طرف پدرش دویدولی همه آبها از سبد ریخت وهیچ آبی در سبد باقی نماند*
*پس به پدرش گفت که هیچ فایده ای ندارد.*
*پدرش گفت دوباره امتحان کن پسرم.پسر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب رابرای پدر بیاورد.برای بار سوم وچهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد وبه پدرش گفت که غیر ممکن است...*
*پس پدر به پسرش گفت سبد قبلا چطور بود؟*
*اینجا بود که پسرک متوجه شد و به پدرش گفت بله پدر قبلا سبد از باقیمانده های زغال کثیف وسیاه بود ولی الان سبد پاک وتمیز شده است.*
*پدر گفت: این حداقل کاری است که قرآن برای قلبت انجام میدهد.*
*پس دنیاوکارهای آن قلبت را از کثافتها پرمیکند،خواندن قرآن همچون دریا سینه ات راپاک میکند،*
*حتی اگر معنی آنراندانی...*
@gole_zahraa 👈
تفسیر سوره یس آیات 41-44.mp3
3.23M
📚تفسیر سوره یس آیات 41-44
استاد قرائتی
@gole_zahraa 👈
خدایا🙏
دستمان را پُر کن و دلمان را خالی
دستمان را از مهربانی👐
و دلمان را از کینه💕
بارالها 🙏
دراین هیاهوی روزگار
دوستانم رایاری فرما🙏
دستی به زندگیشان بکش
وغرق درخوشبختی کن🙏💕
سلام روزتون_بخیر🌺🍃
@gole_zahraa 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اینجا بقیع نیست ❗️اینجا زینبیه نیست❗️
🔹اینجا همان جایی است که دوماه قبل جای سوزن انداختن نبود😭😔
#کربلا
@gole_zahraa 👈
شعرمهدوی
اى آخرين اميد ! در شام تار ما
اى روشناى عشق ! اى غمگسار ما !
داغم به سينه ماند ، در انتظار تو
از رهگذار شوق ، اين يادگار ما
تا روز واپسين ، مى ماند اى نسيم !
بر جاده #ظهور ، چشم مزار ما
روزى كه مى رسى ، ميبينى اى عزيز !
خون گريه هاى شوق ، بر رهگذار ما
@gole_zahraa 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 دانشجوی معترض دانشگاه تهران در هنگام سخنرانی #رئیسی، چه گفت؟☝️
✖️به قاب عکس امام و رهبری اعتراض میکنید..
❗️ولی به عملکرد رئیس جمهور منتخب خودتان اعتراض ندارید؟
❗️چرا رهبری باید پاسخگوی انتخاب غلط شما باشد؟
❗️مردم جامعه چگونه باید به فهم درست سیاسی برسند؟
@gole_zahraa 👈
🎥 #امام_خامنه_ای: مردم سرسری به مسئلهی انتخابات نگاه نکنند و از روی فکر رأی بدهند.
‼️اگر بیدقت انتخاب كرديم، هم پيش خدا و هم پيش خودمان مسئوليم!
🏷 #درست_انتخاب_کنیم
🏷 #انتخابات_مجلس
@gole_zahraa 👈
🌷 داستان غم انگیز
🌷 پسری به نام شیعه
🌷 قـســمـت هـشـتـم
🌟 پدر با صدای بلند گریه می کرد
🌟 تا حالا ندیدم اینطوری گریه کنه
🌟 اون خیلی مادرم رو دوست داشت
🌟 تا یک ساعت با جسم بی روح مادرم درد دل می کرد ،
🌟 اشک می ریخت و حرف می زد :
💞 خانمم حالا دیدی رفیق نیمه راه شدی ،
💞 دیدی تنهام گذاشتی ،
💞 دیدی پشتمو شکستی ،
💞 دیدی رفتی و منو بین این آدمای پست رها کردی .
💞 بدون تو من چکار کنم
💞 بدون تو من کجا برم ؟
💞 تو بودی که همیشه همراهم بودی
💞 پس چی شد کم آوردی ؟
💞 پاشو نگام کن که نگاهت برام یه دنیا ارزش داره
💞 پاشو خانومی
💞 به خدا غیر از تو دیگه محرم و مرهم
ندارم
💞 پاشو که داره روح از بدنم پر میکشه
💞 پاشو به حرفام گوش کن
💞 کلی حرف توی دلم مونده و جز تو به کسی نمیتونم بگم
💞 آخه به من بگو
💞 بعد از تو ، آرامبخش من کیه ؟
💞 یار شبهای دلتنگی من کیه ؟
💞 همزاد روزهای بی قرارم کیه ؟
💞 کیه که اشکامو پاک کنه ؟
💞 قرار بود سنگ صبورم باشی ،
💞 سرنوشت زیبایم باشی ،
💞 مثل کوه پشت و پناهم باشی
💞 پس چی شد؟ نکنه کم آوردی ؟
💞 پاشو ببین توی غل و زنجیر جنونم .
💞 پاشو ببین مظلومیت منو .
💞 پاشو ببین تنهایی هامو ...
🌟 پدر اونقدر گریه کرد
🌟 که از حال رفت و روی مامان افتاد
🌟 ناگهان لبای مامانم تکون خوردن
🌟 با صدای آروم و خسته ، دو بیت شعر خواند :
🌹 بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
🌹 اندوه چیست؟ عشق کدام است؟ غم کجاست؟
🌹 بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
🌹 عمریست در هوای تو از آشیان جداست ...
⚜ ادامه دارد ⚜
@gole_zahraa 👈
beynolharameyn_tehran (4).mp3
10.09M
یه جوری زندگی کن..
که بعدِ مردنت بگن ،
حسین اومدکنارش ...
جوادمقدم
@gole_zahraa 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_خامنه_ای
نسلهای آینده خیلی چیزهای بزرگ را درک خواهند کرد...
دنیا زیر و رو خواهد شد...
آن روز را شما جوانها قطعا خواهید دید
#ظهور #امام_زمان
@gole_zahraa 👈
📌دفترچه گناهان یک شهید ۱۶ ساله❗️
🔸در تفحص شهدا،
دفترچه یادداشت یک شهید شانزده ساله پیدا شد
که گناهان هر روزش رو یادداشت کرده بود...
گناهان یک هفته شهید اینها بود:
شنبه: بدون وضو خوابیدم.
یکشنبه: خنده بلند در جمع.
دو شنبه: وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم.
سه شنبه: نماز شب را سریع خواندم.
چهارشنبه: فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت.
پنجشنبه: ذکر روز را فراموش کردم.
جمعه: تکمیل نکردن ۱۰۰۰ صلوات و بسنده به ۷۰۰ صلوات.
⛔️چقدر از یک نوجوان ۱۶ ساله عقبتر هستیم⁉️
درس_اخلاق
•┈┈••✾❀🌷❀✾••┈┈•
@gole_zahraa 👈
ما شب و روز را دو نشانه توحید و عظمت خود قرار دادیم؛ سپس نشانه شب را محو کرده، و نشانه روز را روشنیبخش ساختیم تا (در پرتو آن،) فضل پروردگارتان را بطلبید (و به تلاش زندگی برخیزید)، و عدد سالها و حساب را بدانید؛ و هر چیزی را بطور مشخّص و آشکار، بیان کردیم(12)
و هر انسانی، اعمالش را بر گردنش آویختهایم؛ و روز قیامت، کتابی برای او بیرون میآوریم که آن را در برابر خود، گشوده میبیند! (این همان نامه اعمال اوست!(13)
وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِّتَبْتَغُوا فَضْلًا مِّن رَّبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلًا(12)
وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنشُورًا(13)
🌷2 آیه از سوره الاسراء🌷
@gole_zahraa 👈
🍡 داستان سعید و پروفایل 🍡
💠 قسمت سوم
🕌 هنوز باورم نشده که اومدم کربلا
🕌 حال عجیبی در حرم امام حسین
🕌 بهم دست داد
🕌 پس از برگشت ،
🕌 تصمیم گرفتم برم حوزه علمیه
🕌 که با مخالفت های فامیل و دوستان
🕌 مواجه شدم .
🌸 اما پدرم
🌸 با اینکه از دین خیلی دور بود
🌸 و حتی نماز و روزه نمی گرفت
🌸 قبول کرد که برم .
🌟 حوزه قبول شدم
🌟 و با کتابهای دینی انس گرفتم
🌟 در کنار درسم ،
🌟 گاهی تبلیغ دین و احکام خدارو میکردم .
🌟 و حتی سراغ دوستان قدیمی نا باب خودم رفتم
🌟 که خدا روشکر تونستم
🌟 اونارو با خدا آشتی بدم .
🌸 شهرت و احترام و عزت پیدا کردم
🌸 یه روز که اومدم خونه
🌸 دیدم پدر و مادرم گریه میکنن .
🌸 منم ناخداگاه گریه ام گرفت .
🌸 تابحال ندیده بودم بابام گریه کنه
🍎 گفتم بابا چی شده ؟
🍎 گفت پسرم ازت ممنونم
🍎 گفتم برای چی؟
🍎 گفت من و مامانت
👈 یه خواب مشترک دیدیم .
🍎 نمی خوای بدونی چیه ؟!
🍎 گفتم چیه ؟؟
🌸 گفت هر دومون خواب دیدیم
🌸 که تو رو با اسبی از نور
🌸 می بردن بهشت
🌸 و ما رو می بردن جهنم .
🌸 و هر چه به تو اصرار میکردن
🌸 که وارد بهشت بشی ، قبول نمیکردی
🌸 و میگفتی اول پدر و مادرم برن
🌸 بعد من .
🌸 اونا قبول نکردن
🌸 تا اینکه یه آقای نورانی آمد
🍡 ادامه دارد 🍡
@gole_zahraa 👈
💠 عاقبت کم و زیاد کردن تعداد ائمه معصومین علیهم السلام
✍️ عن عبد العزيز القراطيسي قال : قال أبو عبد الله عليه السلام : الأئمة بعد نبينا صلى الله عليه وآله اثنا عشر نجباء مفهمون،من نقص منهم واحدا "وزادفيهم واحدا " خرج من دين الله ولم يكن من ولايتنا على شئ.
🔸امام صادق علیه السلام فرمودند:
ائمه بعد از حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله، دوازده نفر میباشند و هر کسی که یکی از آن ها را کم یا زیاد بکند، از دین خدا خارج شده و از ولایت ما چیزی بر او نیست.
📚 الاختصاص/شیخ مفید/ص۲۳۳
@gole_zahraa 👈
هیچگاه نگران حرف های مردم نباش،
همین که وقتشان رامیگذارند
تا پشت سرت حرف بزننـد
یعنی شخـص مهمی هستی...!
@gole_zahraa 👈
#امام_خامنه_ای
🔸بصیرت یعنی؟
🔺شناخت زمان؛
🔻شناخت نیاز؛
🔺شناخت اولویت؛
🔻شناخت دشمن؛
🔻شناخت دوست؛
🔻شناخت وسیله هائی که
درمقابل دشمن بایدبکار برد؛
🔹این شناخت ها،"بصیرت "ست.
@gole_zahraa 👈
روزگاریست در این کوچه گرفتار توام
با خبر باش که در حسرت دیدار توام
گفته بودی که طبیب دل هر بیماری
پس طبیب دل من باش که بیمار توام
الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ ❣
#امام_زمان
@gole_zahraa 👈
امام زمان عج_14.mp3
4.11M
#امام_زمان
فایل صوتی استاد_شجاعی
تو برایم عزیزترینی
@gole_zahraa 👈
✨ذکر روز "پنجشنبه"✨
"۱۰۰مرتبه"🍃🌸لااِلهَ اِلَّااللهُ المَلکُ الحقُّ المُبین🌸🍃
🌸پنجشنبه تون مبارک🌸
✨ذکر روز پنجشنبه✨
🍃موجب رزق و روزی می شود🍃
@gole_zahraa 👈
دعـــــا پشت ِ دعـــــــا برای ِ آمدنـــــت
:: گـــنــــاه پشت ِ گنــــــاه براے نیامدنــــــت
:: دل درگیــــــــر مـیـــان ِ این دو انتخـــــــاب
:: کدام آخــــــر ؟ آمدنت یا نیـــــامدنـــــــــت !!!
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
یا #امام_زمان
@gole_zahraa 👈
🌷 داستان پسری به نام شیعه
🌷 قسمت نهم
🌟 وقتی صدای مامان و شنیدم
🌟 منم با سرعت به سمت مامان رفتم
🌟 اما هرچه صداش کردم جواب نداد
🌟 پدر بیهوش بود
🌟 وقتی بیدار شد
🌟 حرف زدن مادر و بهش گفتم
🌟 اونم گریه کرد و گفت :
🌹 مامانت بعد از مرگ هم
🌹 میخواد بهم دلداری بده
🌟 یکی دو روز جنازه مامان روی زمین بود
🌟 پدر می خواست مادرمو دفن کنه
🌟 ولی کسی حاضر نبود کمکش کنه
🌟 نه خودشون در غسل و کفن و دفن مامان ، کمک می کردند و نه میذاشتن به محله شیعیان بره و از اونا کمک بگیره
🌟 به ناچار من و بابام غسلش دادیم
🌟 بابام از زیر لباس ، مامان و غسل می داد .
🌟 به هر جا از بدنش که دست می زد
🌟 گریه می کرد و مثل زنان ضجه می زد
🌟 بدن مامان پر از کبودی و ورم هایی بود
🌟 که توی کوچه ، زیر لگد اون نامردا افتاده بود
🌟 بابام با گریه و زاری می گفت :
🌹 تو این مدت چه دردی می کشید ولی به روی ما نمی آورد .
🌟 بعد از غسل ، پدر دوباره بیرون رفت
🌟 تا چند نفر و برای دفن خبر کنه
🌟 ولی بازم تنها برگشت .
🌟 مامان و توی گاری گذاشتیم
🌟 و از خونه خارج شدیم
🌟 تا به طرف قبرستون بریم
🌟 اما یه عده مانع ما شدند
🌟 و از همه جا به طرف جنازه مامان ،
🌟 سنگ پرتاب کردند
🌟 عده ای از جلو پرت می کردند
🌟 عده ای از بالای پشت بوم
🌟 و عده ای از راست و چپ
🌟 اونقدر سنگ به مادرم زدند که کفنش پاره پاره شد
🌟 پدر روی جنازه مامان خوابید
🌟 تا سنگ به جنازش نخوره
🌟 ولی سنگها به خودش خوردند و غرق در خون شد
🌟 چندتا از سنگها به من خوردند
🌟 ولی سنگی که به پیشانیم خورد ،
🌟 از همه بدتر بود
🌟 خون از پیشانیم به چشمم افتاد
🌟 و چشممو کور کرد
🌟 دیگه نمی تونستم جایی رو ببینم
🌟 گریه می کردم و بابام و صدا می زدم
🌟 اونم با عجله منو بغل کرد
🌟 و با جنازه مامان به خونه برگشتیم
🌟 من و مدوا کرد تا کمی حالم بهتر شد
🌟 ولی در اون شب ،
🌟 ترس تمام وجودم و گرفته بود ...
⚜ ادامه دارد ⚜
@gole_zahraa 👈
🍡 داستان سعید و پروفایل 🍡
💠 قسمت چهارم
🌸 آقای نورانی آمد و بهت گفت :
🌹 آقا سعید !
🌹 همین جا بهشون نماز یاد بده
🌹 بعد باهم برین بهشت .
🌸 در همون عالم خواب
🌸 گفتم سعید پسرم
🌸 این آقای نورانی و زیبا کیه ؟
🌸 گفتی این مرد ، توبه منه
🌸 همون توبه ای که
🌸 بخاطر شهیدی که توی پروفایل دیدم و توبه کردم
🌹 سعید جان باورت نمیشه
🌹 تو همونجا ، دم در بهشت ،
🌹 داشتی به ما نماز یاد میدادی .
🌹 پسرم تو خیلی تغییر کردی
🌹 دیگه سعید قبل نیستی
🌹 الآن همه دیگه دوستت دارن
🌹 تو الآن آبروی مایی ولی ما
🌹 برات مایه ننگیم .
🌹 سعید پسرم
🌹 میشه خواهش کنم
🌹 هرچی یاد گرفتی به ما هم یاد بدی
🌟 منم نماز و قرآن یادشون دادم
🌟 احکام و عقاید و...
🌟 بعد از اون خواب ،
🌟 پدر و مادرم ، نمازخوون
👈 و مقید به دین شدند .
🌟 چند ماه بعد
🌟 با دختری پانزده ساله عقد کردم .
🌟 یه روز توی خونشون ،
🌟 عکس شهیدی دیدم که خیلی برام آشنا بود
🌟 گریه ام گرفت
🌟 نتونستم جلوی خودم رو بگیرم
🌟 صدای گریه هام بلند و بلندتر شد .
🌟 وای خدای من
🌟 این همون عکسی که تو پروفایل بود .
🌟 خانمم از گریه من تعجب کرد و گفت :
🌹 سعیدجان چیزی شده ؟
🌹 مگه صاحب این عکس و میشناسی؟
🌟 من همه ماجرا رو برای زنم تعریف کردم . 🌟 خودش و حتی مادرش هم گریه کردند .
🌟 مادر خانمم گفت :
🍎 میدونی این عکس کیه؟
🌟 گفتم : نه
🍎 گفت : این پدرمه
🌟 منم مات و مبهوت ،
🌟 دیوانه وار فقط گریه میکردم .
🌟 آخه مگه میشه ؟
🌟 شهیدی که منو هدایت کرد ،
👈 آدمم کرد ،
🌟 آخر دخترشو به عقد من درآورد .
🌟 چند ماه بعد
🌟 با چندتا از دوستانم
🌟 برای مدافعان حرم اسم نوشتیم
🌟 تابستون که شد و حوزه ها تعطیل شدند
🌟 ما هم رفتیم .
🌟 خانمم باردار بودند و با گریه گفتند :
🌹 وقتی نه حقوق میدن
🌹 نه پول میدن
🌹 نه خدماتی ،
🌹 پس چرا میخوای بری ؟
🌟 برای یک لحظه
🌟 همان جمله شهید یادم اومد و گفتم :
🌹 میرم تا حیا و غیرت جوانان ایران بماند .
🍡 پایان 🍡
@gole_zahraa 👈