💟#دانش_آموز_مکتب_ولایت
حکمت های نهج البلاغه🎆
👌پیشوای ما امیر المومنین امام علی (علیه السلام) فرمودند:
🍃 برترين زهد، پنهان داشتن زهد است.
✍️ هر گاه زاهد به زهدش افتخار کند و آن را اظهار نماید در واقع زاهد نیست، چرا که دلبستگى به زهد و افتخار به آن و جلب نظر مردم از این طریق خود عین رغبت در دنیا و بر ضد زهد است.
📍نهج البلاغه، حکمت28.
با ریحانه ی بهشتی، در مسیر خدا قدم بزن.🌼
•┈┈••✾❀🌹🍃🌼✿❁••┈┈•
هدایت شده از بصیرت ورامین
پست پر بازدید در فضای مجازی جهان
وسط اینهمه خبرای اذیت کننده حجاب و چادر،
کام تون رو شیرین کنین
با خبرِ ، با چادر روی سکو رفتن دختر مشهدی؛ قهرمان شطرنج زیر ۸ سال آسیا🇮🇷🧕✌️💖
#ایران_قوی
#لبیک_یا_خامنه_ای
✅ بصیرت ورامین
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🇮🇷https://eitaa.com/basirat_varamin
🇮🇷 https://rubika.ir/baseerat_varamin
🇮🇷 @nasra_varamin
هدایت شده از بصیرت ورامین
پست پر بازدید در فضای مجازی جهان
وسط اینهمه خبرای اذیت کننده حجاب و چادر،
کام تون رو شیرین کنین
با خبرِ ، با چادر روی سکو رفتن دختر مشهدی؛ قهرمان شطرنج زیر ۸ سال آسیا🇮🇷🧕✌️💖
#ایران_قوی
#لبیک_یا_خامنه_ای
✅ بصیرت ورامین
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🇮🇷https://eitaa.com/basirat_varamin
🇮🇷 https://rubika.ir/baseerat_varamin
🇮🇷 @nasra_varamin
📖#رمان_سجده_عشق♥️
5⃣1⃣قسمت پانزدهم🌷
🌺هنوز از پایگاه بیرون نیومده بودم که یکی از خانم ها صدام کرد.
_خانم عباسی گفت تصمیمت قطعی شد زودتر اطلاع بده تا اسمت تو لیست نوشته بشه.
سرم رو به تایید حرفش تکون دادم.
🍃باید اول مادرم رو در جریان میگذاشتم هر چند مطمئن بودم راضی نمیشد اسم راهیان نور رو بارها شنیده بودم اما تا حالا برام پیش نیومده بود به همچین سفری برم، یعنی واقعا شهدا منو طلبیده بودند؟ من که چیزی در موردشون نمی دونستم تنها شهیدی که می شناختم پدر سید بود.
🌸داشت بارون می اومد نفس عمیقی کشیدم تا از این طراوت و پاکی لذت ببرم یکی از دوستای دوران دبیرستانم رو دیدم از ماشین مدل بالاش پیاده شد با یاد آوری گذشته اعصابم بهم ریخت.
بخاطر رفاقت از درس و زندگیم میزدم تا کنارشون باشم اما درست از همون آدما ضربه خوردم بهترین لحظاتم به پوچی گذشت.
🍂اولش منو نشناخت همش می پرسید گلاره خودتی؟ نگاهش به ظاهرم بود اصلا باورش نمی شد.
_اگه بابات پولدار نبود می گفتم حتما جایی استخدام شدی که تغییر لباس دادی.
راستی هنوز هم ترس از رانندگی داری؟! خندش بیشتر حرصم رو درآورد ولی سعی می کردم آروم باشم ای کاش حداقل می گفت خودش باعث این ترسم شده! تو تصادفی که چند سال پیش داشتم مقصر بود. بعد از اون دیگه پشت فرمان نرفتم!
🌻جلوی اولین تاکسی رو گرفتم و سوار شدم تا کی می خواستم از گذشتم فرار کنم بالاخره بخشی از زندگیم بود باید کنار میومدم نه اینکه خودم رو عذاب بدم گوشیم زنگ خورد کیفم رو زیر و رو کردم تا تونستم گوشیم رو پیدا کنم با دیدن اسم لیلا مردد موندم! تماس رفت رو پیغامگیر.
_ سلام گلاره جان من جلوی در خونتونم باید با هم حرف بزنیم. فقط اگه میشه زود بیا!.
❄دلهره به جونم افتاد اضطرابم بیشتر شد.
نزدیک خیابونمون بخاطر تصادف ترافیک شده بود کرایه رو حساب کردم و پیاده شدم و بقیه مسیر رو دویدم به کوچه که رسیدم دیگه نایی برام نمونده بود....
🍀چایی رو مقابلش گذاشتم و کنارش نشستم لبخندی زد و تشکر کرد چند لحظه ای به سکوت گذشت انگار هیچ کدوم تمایلی به حرف زدن نداشتیم دل تو دلم نبود همش می ترسیدم چیزی شده باشه!.
🌷بالاخره خودش سکوت رو شکست و گفت: _همون شبی که نذری داشتیم فرداش محسن می خواست راهی سفر بشه البته مامانم اطلاع نداشت قرار بود موقع رفتنش بگیم!.
حرفش رو قطع کردم و عجولانه گفتم:_کجا می خواست بره؟!.
_سوریه برای دفاع از حرم، خیلی وقت بود این تصمیم رو داشت چند باری هم سفرش جور نشد!.
🌾 کاملا گیج شدم اخه تو سوریه جنگ بود.
_بعد از اینکه تو با عجله رفتی محسن خیلی گرفته بنظر می رسید سوال پیچش کردم اولش طفره رفت اما بعدش بهم گفت ناخواسته باعث شده دلت بشکنه! می گفت صبر نکردی تا حرف هاش رو کامل گوش کنی.
🌷تا حالا اینطوری ندیده بودمش اصلا آروم و قرار نداشت!.
نمیدونم چی بهت گفته فقط ازت می خوام حلالش کنی.
با چشمانی گرد شده بهش خیره شده بودم هضم چیز هایی که شنیدم برام سخت بود دلم گواهی خبر بدی میداد....
✍🏻نویسنده: عذرا خوئینی
📝ادامه دارد...
•┈┈••✾❀🌹🍃🌼✿❁••
موسسه بینالمللی ائمة الهدی(ع) برگزار می کند:
#دوره_جامع تربیت مربی #بیانیه_گام_دوم_انقلاب🌹
🖥 بصورت #آنلاین و #آفلاین
👨🏻💻ارائه دوره توسط اساتید دانشگاه جامع امام حسین (ع)
🏆 ارائه #مدرک_معتبر +حکم مربیگری
🖥 عضویت در #انجمن_مدرسان بیانیه (ملی- استانی)
اطلاعات بیشتر:
🆔@secondstep_course
لینک ثبت نام:
https://aematolhoda.com/3b/
➕ به #انجمن_علمی_بیانیه_گام_دوم بپیوندید👇
🆔 http://eitaa.com/analysts
#صالحین_شهرستان_ورامین👇
@salehin_v
🌺🍃
🍃
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
پسرش، همهی زندگیاش بود
و اینگونه شد که
«زن»
«زندگی»اش را داد؛
تا ما «آزادی» داشته باشیم...
👌مروج حیا باشیم نه مروج بی حیایی
✅گامی در جهت امر به معروف و نهی از منکر برداریم.
💝با فوروارد این پست به دیگران در ترویج امر به معروف و نهی از منکر سهیم باشیم.
•┈┈••✾❀🌹🍃🌼✿❁•
📖#رمان_سجده_عشق♥️
6⃣1⃣قسمت شانزدهم🌷
🌺لیلا موقع رفتن باز ازم خواست داداشش رو حلال کنم.
با این حرفش خجالت زده شدم، سید کاری نکرده بود که من ببخشمش! فقط واقعیت رو برام روشن کرد مقصر خودم بودم که رؤیا پردازی کردم.
🍀_از وقتی این سفرش به مشکل خورده خیلی نا امید و سرخورده شده. چند روزیه ازش خبری نداریم قم هم برنگشته همه نگرانشیم...
🌹دلبسته کسی شده بودم که خاص و عجیب بود نمیتونستم درکش کنم چطوری می تونست از عزیزانش دل بکنه و راهی سفری بشه که معلوم نبود بازگشتی داره یا نه.
الانم خدا می دونست کجا رفته فقط تنها دعام این بود صحیح و سلامت باشه تصور اینکه براش اتفاقی افتاده باشه دیوونه ام می کرد...
🌻روسریمو با سنجاق خوشگل لبنانی بستم گل سنجاق از دور خودنمایی می کرد چادرمو سرم کردم تو آینه به خودم لبخندی زدم و از اتاق بیرون اومدم.
بابام با لپ تابش سرگرم بود مامانم هم طبق معمول با تلفن حرف میزد انگار نه انگار قرار بود بریم خونه عمو بهرام.
🍃تک سرفه ای کردم نگاهشون سمتم چرخید.
از بی تفاوتیشون لجم گرفت گفتم: _ اینطوری نمی تونید نظرمو عوض کنید فقط دلم رو می شکنید.
حالا که من زود آماده شدم شما بی خیال نشستید؟!.
🌾مامان تلفن رو قطع کرد و با لحن سردی گفت: _غروبی رفتیم سر زدیم، یه بهونه ای هم برای امشب آوردم!.
جلوتر رفتم اصلا نگام نمی کرد.
_بهونتون منم؟! مگه کار خلافی کردم.
❄_شاهکارت که یکی دو تا نیست.
اولش چادری میشی بعد میگی می خوام برم راهیان نور! لابد فردا هم می خوای خانم جلسه بشی.
تا وقتی که ظاهرت این شکلی باشه من باهات جایی نمیام!...
🍂به بابام نگاهی انداختم چقدر سرد و بی تفاوت شده بودند انگار که تو این خونه غریبه ام...
دیگه مثل قبل نازم خریدار نداشت تحمل این فضا برام سخت بود.
🌿بی هدف تو خیابون قدم میزدم بعدِ سید حالا نوبت خانوادم بود که طردم کنند.
بیشتر دوستام رو هم بخاطر این پوشش از دست دادم.
تنها دلخوشیم به همین سفر بود شاید با کمک شهدا زندگیم به روال عادی برمی گشت.
✍🏻نویسنده: عذرا خوئینی
📝ادامه دارد...
•┈┈••✾❀🌹🍃🌼✿❁••┈┈
❤️🍃❤️
✅ زوج خوشبخت، زوجی است که لحظه نیاز، همسرش کنار او باشد و در صورت امکان از مسئولیتهای دیگر هم به نفع همسرش دست بکشد تا اینگونه توجه و انعطاف عاطفی خود را نسبت به همسرش نشان دهد.
به طور مثال؛ خانمی به همسرش میگوید: "من فردا وقت دکتر دارم. میتوانی با من بیایی؟" و در مقابل پاسخ میشنود: "من فردا هزار کار بر سرم ریخته، خودت یک ماشین بگیر و برو...!"
#اگر دقت کنید این خانم دنبال حمایت عاطفی همسرش است. در صورتی که همسرش با سردی، او را به یک ماشین حواله میدهد.
#حتی اگر بپذیریم که همسر این خانم در آن موقعیت گرفتاری کاری داشته باشد، اما میتواند با جملاتی گرم و عاطفی، حس همراهی را در ذهن همسرش بیدار کند.
💑 تمرینی برای آمادگی پیش از ازدواج
🔸شما قبل از اینکه وارد رابطه جدی و ازدواج بشید میتونید در دوران نامزدی و آشنایی خانواده چند راهکار رو روی فرد مورد نظر امتحان کنید و به یک جمعبندی درست برسید.
🤔 شما میتونید یک برگه بردارید و چند ستون بکشید:
1⃣ ستون اول: سعی کنید تمام ویژگیهایی که از همسر آیندهتون میخواید دارا باشه رو بنویسید.
2⃣ در ستون بعدی میتونید ویژگیهایی که همسرتون نباید داشته باشه رو بنویسید.
3⃣ در این ستون هم ویژگیهایی که قطعی واستون مهم نیستند ولی ترجیح میدید باشه رو بنویسید.
💕 بعد از این مرحله شما با توجه به کلیتی که به دست آوردید و با برخوردهایی که انجام دادید شروع به ارزیابی فرد مورد نظرتون میکنید.
💕 شما در این مرحله حتی میتونید با خود شخص هم بعضی از موضوعات رو در میان بذارید تا ببینید چقدر خواسته و توقع شما واسش مهمه.
💕 البته که برای نتیجهگیری دقیقتر و طرح درست خواستهها صحبت با یک مشاور خیلی میتونه تاثیرگذار باشه.