شهید مدافع حرم #مرتضی_حسین_پور
فرمانده ی نابغه ای که فرمانده ای مدبر و گمنام بود.. فرمانده ای که اگر تدابیر ایشان درآن منطقه نبود یک شهید حججی که نه ۱۷۰ شهید حججی مظلومانه اسیر و #شهید میشدند..
فرمانده جوان و عزیزی که خالصانه و مدبرانه #فرماندهی کرد. مظلومانه شهید شد و غریبانه تدفین و غریب و #گمنام ماند.
فرمانده ای که سردار #قاسم_سلیمانی وقتی خبر #شهادتش را شنید گفتند: ای کاش من بجای ایشان شهید شده بودم. حسین آقا #نابغه بود.
شهیدی که تا ثانیه های آخر #شهادت با تدابیر خود نگران رزمنده های عراقی و ایرانی بود و آنان را راهنمایی می کرد.
عراق و ایران تا ابد مدیون رشادتهای این #شهید عزیز است چون ایشان نه تنها فرماندهی رزمندگان ایرانی بلکه فرماندهی حیدریون عراق را نیز به عهده داشت. شهیدی که دقایقی بعد شهادتش #محسن_حججی اسیر شد.
امروز ۱۶ مرداد ماه سالروز شهادت آن شهید عزیز است.
نام جهادی شهید #مرتضی_حسین_پور #حسین_قمی بوده است.
#روحش_شاد_یادش_گرامی
کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان:
@Golestanshohadaesf
هر چه بهش گفتند فایده ای نداشت. زیر بار #فرماندهی گردان عبدالله نمیرفت.
روز بعد، صبح زود رفته بود #مقر تیپ. به فرمانده گفته بود: چیزی رو که ازم خواستین قبول میکنم.
از همان روز شد فرمانده #گردان_عبدالله. با خودم میگفتم: نه با این که اون همه سر سختی داشت توی قبول کردن فرماندهی، نه به این که خودش پاشده اومده پیش فرمانده تیپ.
بعدها، با #اصراری که کردم، علتش رو برایم گفت :
شب قبلش #امام_زمان (سلام الله علیه) را خواب دیده بود؛ حضرت بهش #تکلیف کرده بودن.
شهید #عبدالحسین_برونسی
#سالروز_شهادت
کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان:
@GolestanShohadaEsf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#به_نام_مادر
آمدم چادر #فرماندهی گروهان، تورجی نشسته بود. طبق معمول به احترام #سادات بلند شد. گفتم: شرمنده محمد آقا! من با یکی از دوستام قرار دارم. باید برم #مرخصی و تا عصر برمیگردم. بی مقدمه گفت: نه! نمیشه!
گفتم: رفیقم منتظر منه. دوباره با جدیت گفت: همین که شنیدی.
با تمام احترامی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلی جدی بود. #عصبانی شدم. وقتی داشتم از چادر بیرون می آمدم، با ناراحتی گفتم: "#شکایت_شما_رو_به_مادرم_میکنم". هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم، با #پای_برهنه دوید دنبال من. دستم را گرفت و گفت: "این چی بود گفتی؟"
به صورتش نگاه کردم. خیس #اشک بود. بعد ادامه داد: این برگه مرخصی! #سفید_امضا کردم. هر چقدر دوست داری بنویس اما حرفت رو پس بگیر. گفتم: به خدا #شوخی کردم، اصلا منظوری نداشتم. با دیدن حال و گریه ی او، خودم هم #بغضم گرفت.
(به نقل از سید احمد نواب)
شهید #محمدرضا_تورجی_زاده
کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان:
@GolestanShohadaEsf