eitaa logo
گل یاس
298 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
232 فایل
ارتباط با مدیر کانال @Sarbaz_velayat110
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃پرودگار من! آنچه از شرح حالم برای تو گفتم، جایگاه بنده‌ای را به تصویر می‌کشد که در هجوم سختی‌ها به تو پناه آورده‌ و پس از بارها رانده شدن از دیگران، به کرم تو امید بسته. 🍃تو خود به احسان و نعمت‌های خویش عادتم داده ای که اینگونه با آن، انس گرفته‌ام. اگر روزی از شراب طهورِ رحمت و کرم تو ننوشم، می‌میرم. 🍃من تو را بخشنده‌ای می‌دانم که هر چه می‌بخشی، گنج مغفرتت آب نمی رود و خزانۀ فضلت کم نمی آید و دریای رحمتت، قطره ای نمی کاهد. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۱۱
🍃ای کسی که می‌بخشی و زیاد هم می‌بخشی! تو با نور خویش، راه را از بیراه جدا کردی برایمان. 🍃سایۀ فضلت را بر سرمان گستردی، هرچه بیشتر و افزونتر، تا مبادا دست نیاز به سوی کسی دراز کنیم. 🍃صبح و شامِ ما با نعمت‌های تو به سر می‌شود لحظه‌ای نیست که ما باشیم و غرق نعمت تو نباشیم. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۱۳
🍃خدایا! تو با دانه‌های محبّتی که برای کبوتر دلمان پاشیدی، بساط دوستی با ما پهن کردی، امّا ما آن را به سنگ‌های گناه فروختیم و با طوفان هوای نفس، دانه‌های محبّت تو را پس فرستادیم. 🍃هر روز و هر دم، از آسمان لطف تو بر سر ما باران خیر می‌بارد؛ امّا از آتشفشان وجود ما به آسمان رحمت تو شرّ، فوران می‌کند. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۱۴
🍃خداوندا! تو خود معلّمم باش و کار خیر و راه خیر را به من بفهمان. امّا فهمیدن، کافی نیست توفیق عمل اگر نباشد، فهمیدن، بار گرانی می‌شود و تاوان مضاعفی خواهد داشت که من توان کشیدن آن را ندارم. فهم بی‌عمل، حجاب روی حجاب است. پس خودت توفیق عمل به آنچه به من الهام میکنی، عطا فرما. 🍃 گاهی شب که می‌رسد و از دنیا جدا می‌شوم، عظمتت بیدارم میکند و لرزهای شیرین وجودم را میتکاند. امّا روز که رو به دنیا سرازیر می‌شوم، غفلت، امانم نمی‌دهد و نسیان دامانم را می‌گیرد و ترس تو از دلم بیرون می‌رود. 🍃بیا و منّت بر سر بنده‌ات بگذار و خشیت خویش را در دل سیاه شب و در قلب روشنای روز، روزی‌ام کن و تا وقتی که نفس می‌کشم، لحظه‌ای این خشیت را از دلم بیرون نکن، ای خدای عالمیان! 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۱۸
🍃آقای من! نگو مرا از درگاه لطفت رانده‌ای و از وادی بندگی دور افکنده ای که به این روز افتاده‌ام! من که باور نمی‌کنم! 🍃می‌دانم هر چه تو کوتاه آمدی، من گستاخ‌تر شدم و حقّت را سبک‌تر شمردم، امّا تو که نمی‌خواهی به خاطر گستاخی من، فاصلۀ مرا از خودت به نهایت برسانی؟ 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۱۹
🍃قسم به عزّت تو! (که هر چه عزّت است، نزد توست)، اگر مرا از در خانه‌ات برانی و در به رویم ببندی جایی نخواهم رفت؛ هیچ جا. مگر جای دیگری هم هست؟ 🍃می‌نشینم و تا ابد نازت را می‌کشم، تا در را به رویم باز کنی و من یقین دارم که باز می‌کنی. آخر دلم گواه است که تو چقدر کریمی. 🍃تو را که شناختم، به کرَم شناختم و می‌دانم که رحمت تواندازه ندارد که تمام شود. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۲۲
🍃آقای من! در چشمم رونق بازار همگان رو به کسادی رفته. دلم برای کسی غیر از توشوق تپش ندارد. 🍃جز بیم و هراسی که از ابّهت مقام تو در دل دارم، ترس، راه خود را بر وجودم بسته می‌بیند. 🍃چشم طمع از دستان همه برگرفته و نگاه امیدم تنها به آستان کرم تو دوخته شده. همین امید است که مَرکَب من برای آمدن به سوی تو شده و چه مرکب خوش رکابی! 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۲۵
🍃ای آن که دستان امیدم به دامان کرم تو چنگ زده! ای کسی که هر چه می‌خواهم، برای رسیدن به توست! تو منتهای حاجات منی. 🍃گناهان، میان من و تو دیوار می‌کشند و مرا از خانۀ طاعت تو بیرون می‌کنند. پیش از آن که دیوار گناهان، میان من و تو فاصله بیندازد، تو میان من و گناه، دیواری به بلندای زمین تا آسمان بالا ببر. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۲۶
🍃من اگر درِ خانۀ تو را می‌کوبم و حاجاتم را در طَبَق دستان لرزانم می‌گذارم و تقدیم به تو می‌کنم، از آن روست که تا یاد دارم به گونه‌ای با من رفتار کرده‌ای که امیدم به یأس مبدّل نشود. 🍃تو خدایی و خدایی می‌کنی و کسی برای تو تکلیفی معیّن نمیکند و بر تو حکمی نمی‌راند. ای تنها خدای هستی! هیچ کس شریک خدایی ات نیست، امّا خودت بر خودت واجب کرده‌ای که بر بندگان مهر بورزی و باران رحمتت را دم به دم بر سرشان بباری. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۲۷
🍃آقای من! این که در پیشگاه تو ایستاده، بنده‌ای است که دست نیازش را لحظه‌ای از آسمان لطف تو پایین نیاورده. بنده‌ای که با تمام وجود، یقین دارد خلقت کائنات، از آنِ توست و کار عالمیان به دست تو. تو برتری و والا، ای پرودگار عالمیان! 🍃آقای من! می‌بینی بنده‌ات را که چگونه رقّت بار، پشت در خانه‌ات ایستاده؟ سر به دیوار خانه گذاشته، ایستاده و نمیرود؛ چون جای دیگری ندارد که ندارد که ندارد، او نادار و محتاج توست. دعا می‌کند و با دعا درِ خانه را می‌کوبد. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۲۸
🍃خدایا! صبر، جان ایمان است و من از آن، بی‌بهره. نه برای طاعت، نه در مقابل معصیت و نه بر مصیبت، صبور نیستم. 🍃گاهی هم که صبر می‌کنم، یک دنیا گله و شکایت به آسمان میفرستم که رخسار صبرم را زشت می‌کند. خدایا! صبری زیبا به من عطا کن که زیبایی‌اش چشم‌گیر باشد. 🍃بارالها! گناه، بُن‌بست‌هایی در زندگی‌ام زده که برون رفتن از آن، جز به توفیق تو میسور نیست. زمان را از دست داده‌ام گشایش کارم را به تأخیر مینداز و راهی برای بیرون آمدن از این بُن‌بست‌ها پیش پایم باز کن. 🍃الهی! از تو می‌خواهم صداقت را روح گفتارم کنی، تا هر چه می‌گویم، همان باشد که میباید. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۲۹