بخش نوجوان
🔴ا🔵ا⚪
هیچکس به من نگفت
قسمت 9️⃣1️⃣
••••••••°ا🌼ا°••••••••
هیچکس به من نگفت که یکی دیگر از راههایی که مرا به یاری شما نزدیک می کند بستن عهد با شماست .
عهدهایی که شاید در ظاهر کوچک باشند اما در گذشت زمان اثرات پرباری را به نمایش خواهند گذاشت .
مثلاً ....
عهد ببندم که به دوستانم زودتر سلام کنم و دروغ را از صفحه زندگیم فقط به خاطر شما بیرون کنم و بر همین دو عهد مداومت کنم تا بعد از محکم شدن این عهد و پیمان سراغ سومین پیمانم با شما بیایم ......
حتی دعای عهد را اگر صبحها موفق به خواندن نمی شوم در اولین وقت نشاطم در هر جا شد زمزمه کنم.
هرچند که دیر فهمیدم که دعای عهد چه مضامین زیبایی دارد و چه مناجات عاشقانه ای است .
که طلب دیدار دلدار را می کند .
و عاجزانه درخواست یاری آن امام غریب را در سر میپروراند که حتی اگر مرگ آمد و قبل از ظهور مرا از دنیا برد باز هم زنده شوم و برگردم و تو را یاری کنم .
هیچ کسی به من نگفت که میتوانی صبح را با عهد با امام زمانت شروع کنی .
تا این عهد مدد کند تو را
در دوری از گناه
و یک قدم نزدیک شدن به عزیز دل ها.
عمریست بی قراره نگاهت نشسته ایم.
از غصه نیامدند دل شکستهایم
ما پای عهد عاشقی سرخ انتظار
با هر کسی به غیر تو پیمان گسسته ایم.
مفاتیح الجنان . دعای عهد
••••••••°ا🌼ا°•••••••••
📚#هیچکس_به_من_نگفت.....
#بخش_نوجوان
🌱 اللهم عجل لولیک الفرج🌱
✨回•回🌟回•回✨
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/IW9bWbjxsd6Hc9M52zpFt5
✨回•回🌟回•回✨
تلگرام
https://t.me/golhayeentezar
✨回•回🌟回•回✨
ایتا
https://eitaa.com/golhayeentezar
❤️🧡💙ا💛💚💜
امام زمان عزیزم
🤲🏻دعا میکنم از هر آسیب و گزندی به دور باشید.
🌼 و خداوند مهربان فرج شما را هر چه زودتر برساند.
🌼 تا روی همچون ماه شما را ببینم .
💕 دوستتان دارم 💕
✨اللهم عجل لولیک الفرج✨
❤️🧡💙ا💛💚💜
#دعای_سلامتی_امام_زمان
#جمعه_انتظار
⊰᯽⊱┈❊🌼❊┈⊰᯽⊱
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/IW9bWbjxsd6Hc9M52zpFt5
⊰᯽⊱┈❊🌼❊┈⊰᯽⊱
تلگرام
https://t.me/golhayeentezar
⊰᯽⊱┈❊🌼❊┈⊰᯽⊱
ایتا
https://eitaa.com/golhayeentezar
♥️♡:。.。ا。.。:♡♥️
فرزندم با راهنمایی پدر یا مادر عزیزت به سوالات این کاربرگ مهدوی پاسخ بده .😊
امیدوارم که با شناخت بیشتر امام زمان مهربونمون محبتت به ایشون بیشتر بشه .
دعا برای فرج امام زمان ( علیه السلام )
یادت نره ااااا😍
♥️♡:。.。ا。.。:♡♥️
اللهم عجل لولیک الفرج
📚 بر گرفته از کتاب هشت قدم
#سرگرمی_مهدوی
🌸 ҉ ҉ ҉ ҉ - •💐• ҉ ҉ ҉ ҉ 🌸
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/IW9bWbjxsd6Hc9M52zpFt5
🌸 ҉ ҉ ҉ ҉ - •💐• ҉ ҉ ҉ ҉ 🌸
تلگرام
https://t.me/golhayeentezar
🌸 ҉ ҉ ҉ ҉ - •💐• ҉ ҉ ҉ ҉ 🌸
ایتا
https://eitaa.com/golhayeentezar
🌱(شهر ظهور)🌱
•••••ا•••••
قسمت هشتم
•••••ا•••••
🧑کاوه مشغول خوردن بستنی🍦 بود که کلید 🔑حرکت دوچرخه 🚲روشن شد. کاوه فهمید که وقت رفتن است. کاوه که انگیزه بیشتری برای ورود به شهر ظهور پیدا کرده بود، سوار دوچرخه شد🚲 و پس از مدت کوتاهی به مرکز شهر رسید. در گوشه ای از خیابان، دریاچه ای پر از ماهی های قرمز وجود داشت. رودخانه ای آرام و ملایم، برف های آب شده کوهها را به داخل دریاچه می ریخت. مردمی که از کنار خیابان رد می شدند، چند لحظه ای صبر میکردند و به صدای آب گوش می دادند.
کاوه مشغول نگاه کردن به مناظر شهر بود که ناگهان پسرکی به نام محمد دوان دوان از کنارش رد شد. او آن قدر عجله داشت که اصلا متوجه برخورد کوله پشتی اش 🎒با دوچرخه کاوه نشد. آنقدر عجله داشت که ممکن بود هرلحظه نقش زمین شود! پدر و مادرش او را صداش می کردند: «محمد آروم ترمواظب باش نیوفتی زمین».. کاوه با خودش فکر کرد : « چقدر خوشحاله و عجله داره، مثل اینکه قراره جای خیلی خوبی برن !».
ادامه دارد...
•┈┈••✾•🦋•✾••┈┈•
#داستان_مهدوی
#کتاب_شهر_ظهور
💜.¸•★
🌈.★•¸.💜 واتساپ https://chat.whatsapp.com/ELMTAdxOhhA8byBjONBfCH 💜.¸•★🌈.★•¸.💜 تلگرام https://t.me/golhayeentezar 💜.¸•★`🌈.★•¸.💜 ایتا https://eitaa.com/golhayeentezar