eitaa logo
🦜شعرکده گل وبلبل🦜
426 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
34 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
- شماره ۱۱۸ بسمه اللطیف پیش از پرواز آتش بگیر قاصدک خاطره.. سوم شهریور
پرنده شد ارزانی مرگ جوجه ها..
بسمه اللطیف خالی کرده اند روی زمین فرغونی از آپارتمان.. هفتم دی سال یکهزار و چهارصد و دو خورشیدی بیست وهفتم دسامبر سال ۲۰۲۳ میلادی
بسمه العزیز ورطه آشفتگی ای ابر سیه روز که در حال گذاری وقت است که گریان شوی و اشک بباری فرقی نکند روز و شب مردم اینجا در ورطه آشفتگی و فقر و نداری شمشاد قدانند که از جور خمیدند این مردم بیچاره افتاده به خواری خودباختگی شیوه مطلوب ترقی است در جامعه ای که شده از ماهیت عاری سهم علف هرز شده پهنه این باغ چون قطع شده قامت هر سرو و چناری چندی است که توفان خزان گشته مسلط بر کوچه به جای نفس باد بهاری کوکوی خلایق همه جا پر شده است و از روی جهان محو شد آواز قناری در سیر سماوات خود ای ابر سیه روز اینک بشنو این سخن تلخ تو باری این شعر همان آه بلندی است که گردید از ذهن و دل جامعه غم زده جاری نوزدهم آذر سال یکهزار و چهارصد و دو خورشیدی دهم دسامبر ۲۰۲۳ میلادی
- شماره ۶۹ داغ آرزوها نشسته بر لب خشکیده ما تمام خنده های دنیا به باغی از زخم شکوفا شد به قلب ناشکیبا پانزدهم آذر سال یکهزار و چهارصد و دو خورشیدی پنجم ژانویه سال ۲۰۲۴ میلادی
بسمه اللطیف روح محبت آنان که از راه وفا دل می سپارند خونین جگر چون لاله های داغدارند از جمله عالم فارغند و در حقیقت جز عشق یار خویشتن کاری ندارند غرق خیال و فکر و ذکر یار شیرین بی صبر گام لحظه ها را می شمارند با نعمت عشق و وفا در دار دنیا از درد و اندوه زمانه رستگارند دل کنده از هر دو جهانند و برای دیدار دلبر از دل و جان بیقرارند مهدی ببین مردان همیشه در نهایت صید کمند گیسوان تابدارند این را بدان در هر زمان مردان عاشق روح محبت در گذار روزگارند نوزدهم آذر سال ۱۴۰۲
- شماره ۱۲۰ فاتحه و صلوات بر روح پدر بگو پیاپی صلوات با فاتحه‌ای بخوان تو بر وی صلوات بر نعمت رستگاری از جان و دلت بفرست چو روز می‌شود طی صلوات هجدهم آذر سال ۱۴۰۲ به یاد اسیران خاک 🥀
بسمه اللطیف مهرگیاه عشق یک روز من و دلبر من بر لب جویی آییم و نشینیم به یک وقت نکویی از کار جهان فارغ و آسوده بگیریم کام دل خود را ز لب کهنه سبویی سر را چو نهد یار دل انگیز به دوشم بر شانه من موج زند هر سر مویی از گیسوی وی چون شنوم رایحه جان سرمست شوم من ز چنان حسی و بویی دستم بنشیند به کمر آه بر آید از بوسه داغی که نشیند به گلویی هر لحظه رود دست من از باب زیارت در باغ تن و جان بکند قصد به سویی غالب شود آنگاه میان من و او مهر با حالت قویی که کند میل به قویی انجام شود کار و به بار آید از آن کار کامی که در آن هست نهان راز مگویی این مهرگیاهی که درون همه ما است گل می دهد ای دوست گر این کام بجویی این شعر پراحساس مرا هدیه کن ای دوست بر دلبر خود کز دل و جان عاشق اویی نوزدهم دی ۱۴۰۲ 🦢🦢
بسمه اللطیف مهر و خرد ای غنچه‌ای که چاک گریبان دریده‌ ای با ناز خود به عرصه دوران رسیده‌ای زیباتر از شکوفه‌ای از بس لطیفی و از لطف چون تجلی صبح سپیده‌ای در وصف تو اگر بنویسم بدین سیاق می زاید از دل غزل من قصیده ای بسیار حرف دارم و باید در این زمان با تو بگویم از همه آنها گزیده ای آن گوهری است شور جوانی که همچو آن در روزگار عمر نبینی پدیده ای با اعتدال و مهر و خرد زندگی کن و بنگر که از خودت تو چه چیز آفریده ای خوشحال باش و عاشق و پاک و ظریف باش نه سرنگون و بددل و از خود بریده ای سکان زندگی خودت را به دست گیر ای آن که پاره تنی و نور دیده ای با نیکی و نشاط و خرد پیشه کردنت می بینی از حوادث دوران رهیده ای مهدی همیشه درّ و گهر می کند نثار بر تو که اصل و جان سخن را شنیده ای نهم اسفند سال یکهزار و چهارصد و دو
بسمه المهیمن قطار فراری اینک قطار زندگی ما که در راه است در سیر خود گرم فراری نابدلخواه است خوابند جمع اندکی اما به بیداری آشفته است آرامش آن کس که بیدار است صدها بلای آشکارا و نهانی در این خط سیر نحس و پر از چاله و چاه است در تونل تاریک و طولانی کوه درد هر لحظه ای سرشار از غم های جانکاه است سرما هم افزوده است بر ابهام این تصویر چون شیشه‌ها مات از نفس‌های پر از آه است هر آن شود محتوم تر این فرض در خاطر که فاصله با فاجعه بسیار کوتاه است مهدی پناهی جو قطار زندگی ما در راه خود بسیار نزدیک بزنگاه است می دانی آخر می رسد وضع فجیعی که هر عاقلی از وصف و شرح آن به اکراه است
بسمه اللطیف دولت نوروز بوی عشق از نفس باد صبا می آید مژده آورده که دوران صفا می آید خبر دولت نوروز به اطراف جهان از دل آیینه صبح خدا می آید ناگهان از شب تاریک شکوه خورشید به گداز آمد و اینک به فضا می آید به خرابات مغان نور خدا جلوه گرفت بنگر این معجزه از کِی و کجا می آید جرعه نوش رمضان است بهار و به شتاب سوی ما مردم محتاج شفا می آید گر چه مهدی شده آشفته زمین و همه جا از بد حادثه باران بلا می آید می رسد شاهد امّید ز راه و به دلِ دشت دل های پر از لاله ما می آید یکم فروردین سال یکهزار و چهارصد و سه 💥
- بداهه می نهم دست ادب بر سینه ام با افتخار از محبت ها و لطفت بهتر آیا نیز هست؟ دی ماه ۱۴۰۲