6. روضه بین نوحه.mp3
2.85M
#روضه_حضرت_زهرا
#سلام_الله_علیها
امان از تازیانه
امان از دستِ سنگین
( آنچنان زد که گوشواره رو زمین افتاد ، آنچنان زد که گوشواره شکست ، ... اینو تاریخ نوشته ، گوشواره شکست ، اینجا جان روضه است ، آنچنان دست سنگین بود که گوشواره شکست ، حالا ببین این دست باصورت چه کرد ؟ ... آخ آخ نوشته اند چشم زهرا کبود شد ، آی مادر مادر مادر ... دیگه دستمال به سرش می بست ، « مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ ، ناحِلَةَ الْجِسْمِ... » ای کاش درداشو به کسی میگفت ، ای کاش میگفت ، علی سرم دردم میکنه ... ای کاش میگفت ، علی بازوم وَرم داره ... درداشو به هیچ کسی نگفت ، میدونی کجا امیرالمومنین متوجه شد ؟ وقتی داشت بدن رو غسل میداد ، وقتی دستش رسید به وَرمِ بازو ، سرشو روی دیوار گذاشت ، هی صدا میزد فاطمه ، فاطمه ، فاطمه ... )
در و دیوارِ خونین
تو و این رویِ رنگین
امان از تازیانه
امان از دستِ سنگین
#حرم_حضرت_معصومه
( سلام الله علیها )
4/9/1402
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#حاج_میثم_مطیعی
شاید مثل امروزی ، اسماء میگه ، بی بی به من فرمود : اسماء ، بعد از مدتی منو صدا کن ، اگه جوابتو دادم که هیچ ، وگرنه علی رو خبر کن ...
وارد حجره شدم ، پارچه رو کنار زدم ، دیدم روحِ مبارکش به اعلی علیین پرواز کرده : « فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْن » [1]حسنین وارد منزل شدند ، اسماء مادرمون کجاست ؟ « مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ السَّاعَة » مادرِ ما این ساعت نمیخوابه ، صدا زد : « لَيْسَتْ أُمُّكُمَا نَائِمَةً » ... مادر نخوابیده ، « قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْيَا » آقازاده ها بی مادر شدید ، مادر ازدنیا رفته ، خودشون رو به روی جنازه مادر انداختند ، امام حسن خودشو روی سینه ی مادر انداخت ، « يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي » مادر با من حرف بزن ، « قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي بَدَنِي » مادر دارم می میرم ، با من حرف بزن ...
امام حسین چه کرد ؟ ابی عبدالله صورت کفِ پای مادر گذاشت ، صدا زد : « يَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُكِ الْحُسَيْنُ كَلِّمِينِي » مادرجان با من حرف بزن ، من حسینتم ...
به زحمت بچه هارو بلند کرد ، آقازاده ها بروید بابارو صدا کنید ، باصدای گریه و ناله آمدند ، بلند بلند گریه میکنند ، اصحاب میگن چی شده ؟ « مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ » ... من نفَسِ روضه ندارم ، همینو بگمو بشینم ، روایت میگه تا علی ، خبر به گوشش رسید « فَوَقَعَ عَلِيٌّ عَلَى وَجْهِهِ » علی با صورت به زمین افتاد ...
میخوام بگم یا زهرا ، کجا بودی ، ظهر عاشورا ، یه آقایی از بالای بلندی با صورت به زمین افتاد ، صدا زد « إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ » [2] ، اى خداى من، من راضى به قضاء و حکم تو هستم و تسلیم امر و اراده تو مىباشم ، هیچ معبودى جز تو نمىباشد اى پناه هر پناه جوئى ...
[1] بحار الأنوار،علامه مجلسی، ج43، ص 186-187
[2].عاشوراشناسى، جمعی ازنویسندگان، ص 268، زبان به شكايت نگشودن ..... ص 266
12.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
حجه الاسلام والمسلمین :
#استاد_میرزا_محمدی
همینکه خبر دار شد ، علی رو بُردند مسجد ، با چه زحمتی از بینِ در و دیوار بلند شد ، نگفت « فِضّه » سینه ام رو شکستند ، نگفت پهلومو شکستند ، بلند شد آمد مسجد ، تا امام زمانشو نجات بده ، « وَ هِیَ آخِذَةٌ بِیَدِ الْحَسَن وَ الْحُسین » ... دو سندِ مظلومیتشم آورد ، دید یک شمشیر بالای سرِ علی گرفتند ، هی میگن بیعت کن ، و اِلا گردنتو میزنیم ، ... بی بی فرمود « خَلُّوا عَنْ اِبْنِ عَمِّی» پسر عمومو رها کنید ، ... اهمیتی ندادند ، آمد پشت پرده ، دست بُرد به مَعْجَر ، ... سلمان میگه دیدم مسجد شروع کرد به لرزیدن ، ستونها کَنده شد ... امیرالمومنین منو فرستاد ، سلمان برو بگو زهرا مبادا #نفرین کُنه ، و اِلا یک جُنبنده روی زمین باقی نمی مانه ، ... سلمان که پیغام آورد ، بی بی فرمود : سلمان ، علیمو دارند میکُشند ، مگه میشه ساکت باشم ؟ ... ترسیدند علی رو رها کردند ، ... چی میخوام بگم ؟ میخوام بگم بی بی جان ، اینجا یک شمشیر برهنه بالای سرِ علی ، نتونستی ببینی ، اما کربلا ... ( منبع : بحارالانوار، ج 43، ص47 ؛ روضه کافی ، ج 8، ص238 با اندکی تفاوت)
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
#روضه_حضرت_زهرا( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
بگم اسماء شب عروسی بودی خانه ی فاطمه ، اما یه شب دیگه هم خانه ی فاطمه بودی اسماء ، اسماء ، اسماء ..
نمیدونم مدینه رفتین یا نه ؟ اونایی که مدینه رفتن ، از مدینه اومدند مکه ، حتما یه دل سوخته آوردند ، اون هایی هم که هنوز مدینه نرفتند مشتاقند بروند مدینه ..
اسماء یه شب دیگه هم خانه ی علی بودی ، اسماء ... اون شبی که علی بدن فاطمه رو غسل میداد ...
بریز آب روان اسما
ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا
ولی آهسته آهسته
#استاد_سازگار
پشتیبان بچه ها ، باباست ، بچه ها با بابا قدرت دارند ، وقتی بابا نیست ، بچه ها پژمرده اند ، بابا به این زودی ها جلو بچه هاش گریه نمیکنه ، اگر هزار هم مشکل داشته باشه اما جلو بچه ها گریه نمیکنه ...
اما وقتی بابا گریه کنه ، همه گریه میکنند ، یه مرتبه بچه ها دیدند بابا دست از غسل دادن برداشت ، سرش رو روی دیوار گذاشت ، هی داره بلند بلند میگه فاطمه فاطمه فاطمه ...
بریز آب روان ، رویش
ببین بشکسته پهلویش
سیه گردیده بازویش ..
#استاد_سازگار
#مکه_حج_تمتع_98
ـ⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
📌با نشـر لینڪ کانال ما در ثواب اهدافمان سهیـم باشید.
─┅═༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅═┅─
4. روضه حضرت زهرا س.mp3
2.93M
#روضه_حضرت_زهرا( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
📌با نشـر لینڪ کانال ما در ثواب اهدافمان سهیـم باشید.
─┅═༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅═┅─
هدایت شده از متن روضه مقاتل معتبر چهارده معصوم (ع)
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
مبر ز خانه یِ حیدر
صدای گرمت را
« علی » بگو ... شنوم
آن نوای گرمت را
ز چشم من ، مبری
خنده های گرمت را
بخوان دوباره نماز و
دعای گرمت را
قیام نیمه شبانت
عجب تماشائیست
در آسمان ، زِ قنوت تو
شور و غوغائیست
بتاب در دلِ
شبهای تارِ من « زهرا »
بمان برای همیشه
کنار من « زهرا »
ببین به حالِ
دل بیقرار من« زهرا »
اَنیسِ بیکَسی ام
غمگسارِ من « زهرا »
به پای سفره یِ خالی
زِ « نانِ » من ماندی
یه روز امیرالمومنین آمد توو خانه ، گفت : فاطمه جان ، آیا غذایی هست من چیزی بخورم ؟ حضرت عرضه داشت یا علی ، سه روزه توو خانه غذا نداریم ، ... فاطمه جان چرا به علی نگفتی ؟ عرضه داشت یا علی ، گفتم اگه بگم ، شاید نتونی غذا تهیه کنی ، خجالت بکشی ...
به پای سفره یِ خالی
زِ « نانِ » من ماندی
در اوجِ غُصّه و غم
همزبان من ماندی
( امشب میخوام روضه رو از زبان امیرالمومنین برات بگم ، این چند بیت رو : )
از آن زمان
که دو دستت زِ کار افتاده
( الهی هر کسی توو خونه مریض میشه ، مادر مریض نشه ، مخصوصا مادری که بچه ی خُردسال داره ، هرکسی توو خونه بیمار بشه ، مادر پرستاری میکنه ، اما اگر مادر بیمار بشه ، همه هم پرستار بشن ، باز هم کُمیتِ خانه لَنگه ، ... فدای اون بچه هایی که چند روزه مادرشون دیگه نمیتونه از بستر بلند بشه ، دورِ مادر میگردند ... )
از آن زمان
که دو دستت زِ کار افتاده
تمام خانه ی من
از مِدار افتاده ؟
حسن ز داغِ رُخت
بیقرار افتاده
غریب و خسته
کنار تو ، زار افتاده
#فاطمه_جان
مگو که می روم و
می سپارمت به خدا
که تا به روز ابد
دوست دارمت ، به خدا
( امشب نباید کسی آروم باشه ، کسی نباید ساکت باشه ، امشب شب بی مادریِ همَمونه ، امشب باید زیر لب بگی : مادر ، مادر ، مادر ... )
مرا دوباره صدا کن
« اباالحسن » ، زهرا
سخن زِ درد جدایی
مزن به من ، « زهرا »
( نگو علی خداحافظ )
مگو که دخترِ تو
آورَد کفن « زهرا »
(یا فاطمه ... الهی اگه دختری بی مادر میشه ، دختر پنج ساله نباشه ، دختر چهار پنج ساله ، تازه نیاز به مادر داره ، دلش میخواد مادر بغلش بگیره ، مادر موهاشو شانه بزنه ... )
مگو که دخترِ تو
آورَد کفن « زهرا »
به پیشِ چشمِ غریبم
نفَس نزن « زهرا »
#شاعر_مجتبی_روشن_روان
این دستت رو بیار بالا داد بزن ، بگو مادر ، مادر ...
#حرم_حضرت_معصومه
( سلام الله علیها )
4/9/1402
هدایت شده از متن روضه مقاتل معتبر چهارده معصوم (ع)
3. روضه.mp3
8.99M
هدایت شده از متن روضه مقاتل معتبر چهارده معصوم (ع)
6. روضه بین نوحه.mp3
2.85M
#روضه_حضرت_زهرا
#سلام_الله_علیها
امان از تازیانه
امان از دستِ سنگین
( آنچنان زد که گوشواره رو زمین افتاد ، آنچنان زد که گوشواره شکست ، ... اینو تاریخ نوشته ، گوشواره شکست ، اینجا جان روضه است ، آنچنان دست سنگین بود که گوشواره شکست ، حالا ببین این دست باصورت چه کرد ؟ ... آخ آخ نوشته اند چشم زهرا کبود شد ، آی مادر مادر مادر ... دیگه دستمال به سرش می بست ، « مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ ، ناحِلَةَ الْجِسْمِ... » ای کاش درداشو به کسی میگفت ، ای کاش میگفت ، علی سرم دردم میکنه ... ای کاش میگفت ، علی بازوم وَرم داره ... درداشو به هیچ کسی نگفت ، میدونی کجا امیرالمومنین متوجه شد ؟ وقتی داشت بدن رو غسل میداد ، وقتی دستش رسید به وَرمِ بازو ، سرشو روی دیوار گذاشت ، هی صدا میزد فاطمه ، فاطمه ، فاطمه ... )
در و دیوارِ خونین
تو و این رویِ رنگین
امان از تازیانه
امان از دستِ سنگین
#حرم_حضرت_معصومه
( سلام الله علیها )
4/9/1402
هدایت شده از متن روضه مقاتل معتبر چهارده معصوم (ع)
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#حاج_میثم_مطیعی
شاید مثل امروزی ، اسماء میگه ، بی بی به من فرمود : اسماء ، بعد از مدتی منو صدا کن ، اگه جوابتو دادم که هیچ ، وگرنه علی رو خبر کن ...
وارد حجره شدم ، پارچه رو کنار زدم ، دیدم روحِ مبارکش به اعلی علیین پرواز کرده : « فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْن » [1]حسنین وارد منزل شدند ، اسماء مادرمون کجاست ؟ « مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ السَّاعَة » مادرِ ما این ساعت نمیخوابه ، صدا زد : « لَيْسَتْ أُمُّكُمَا نَائِمَةً » ... مادر نخوابیده ، « قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْيَا » آقازاده ها بی مادر شدید ، مادر ازدنیا رفته ، خودشون رو به روی جنازه مادر انداختند ، امام حسن خودشو روی سینه ی مادر انداخت ، « يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي » مادر با من حرف بزن ، « قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي بَدَنِي » مادر دارم می میرم ، با من حرف بزن ...
امام حسین چه کرد ؟ ابی عبدالله صورت کفِ پای مادر گذاشت ، صدا زد : « يَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُكِ الْحُسَيْنُ كَلِّمِينِي » مادرجان با من حرف بزن ، من حسینتم ...
به زحمت بچه هارو بلند کرد ، آقازاده ها بروید بابارو صدا کنید ، باصدای گریه و ناله آمدند ، بلند بلند گریه میکنند ، اصحاب میگن چی شده ؟ « مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ » ... من نفَسِ روضه ندارم ، همینو بگمو بشینم ، روایت میگه تا علی ، خبر به گوشش رسید « فَوَقَعَ عَلِيٌّ عَلَى وَجْهِهِ » علی با صورت به زمین افتاد ...
میخوام بگم یا زهرا ، کجا بودی ، ظهر عاشورا ، یه آقایی از بالای بلندی با صورت به زمین افتاد ، صدا زد « إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ » [2] ، اى خداى من، من راضى به قضاء و حکم تو هستم و تسلیم امر و اراده تو مىباشم ، هیچ معبودى جز تو نمىباشد اى پناه هر پناه جوئى ...
[1] بحار الأنوار،علامه مجلسی، ج43، ص 186-187
[2].عاشوراشناسى، جمعی ازنویسندگان، ص 268، زبان به شكايت نگشودن ..... ص 266
هدایت شده از متن روضه مقاتل معتبر چهارده معصوم (ع)
12.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
حجه الاسلام والمسلمین :
#استاد_میرزا_محمدی
همینکه خبر دار شد ، علی رو بُردند مسجد ، با چه زحمتی از بینِ در و دیوار بلند شد ، نگفت « فِضّه » سینه ام رو شکستند ، نگفت پهلومو شکستند ، بلند شد آمد مسجد ، تا امام زمانشو نجات بده ، « وَ هِیَ آخِذَةٌ بِیَدِ الْحَسَن وَ الْحُسین » ... دو سندِ مظلومیتشم آورد ، دید یک شمشیر بالای سرِ علی گرفتند ، هی میگن بیعت کن ، و اِلا گردنتو میزنیم ، ... بی بی فرمود « خَلُّوا عَنْ اِبْنِ عَمِّی» پسر عمومو رها کنید ، ... اهمیتی ندادند ، آمد پشت پرده ، دست بُرد به مَعْجَر ، ... سلمان میگه دیدم مسجد شروع کرد به لرزیدن ، ستونها کَنده شد ... امیرالمومنین منو فرستاد ، سلمان برو بگو زهرا مبادا #نفرین کُنه ، و اِلا یک جُنبنده روی زمین باقی نمی مانه ، ... سلمان که پیغام آورد ، بی بی فرمود : سلمان ، علیمو دارند میکُشند ، مگه میشه ساکت باشم ؟ ... ترسیدند علی رو رها کردند ، ... چی میخوام بگم ؟ میخوام بگم بی بی جان ، اینجا یک شمشیر برهنه بالای سرِ علی ، نتونستی ببینی ، اما کربلا ... ( منبع : بحارالانوار، ج 43، ص47 ؛ روضه کافی ، ج 8، ص238 با اندکی تفاوت)
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
روضه فاطمیه_گریه کنید.. همایون.mp3
7.71M
#روضه_حضرت_زهرا سلام الله علیها
#فاطمیه #دستگاه_همایون
#حاج_اسماعیلی
#گریه_کنید_مادر_ما_بیگناه_بود
👇فیش روضه 👇