eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
15.6هزار دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
9.4هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1
مشاهده در ایتا
دانلود
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 #برگی_از_خاطرات_دلیران 📖 رمان «آن بیست و سه نفر» "خاطرات
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 📖 رمان «آن بیست و سه نفر» "خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده" 🔹صفحه : ۳۲۸_۳۲۷ ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 #برگی_از_خاطرات_دلیران 📖 رمان «آن بیست و سه نفر» "خاطرات
💠 قسمت دویست و سی و هفتم «صدای وطن» غروب آن روز ملا صالح بالاخره توانست عبدالله، یکی از نگهبان های زندان، را راضی کند که شب رادیویش را به او قرض بدهد. شب که شد صالح پتویش را روی سرش کشید و پیچ رادیو را باز کرد؛ با صدایی که خودش هم به سختی می شنید. صالح، اگر چه همیشه مهربان بود، آن شب سپرده بود که هیچ کس حق ندارد وقتی دارد به رادیو گوش می دهد به او نزدیک بشود! این را با چنان جدیتی گفته بود که ما جرئت نکردیم به تشکش نزدیک شویم. شب جمعه بود. صالح تا نیمه شب زیر پتو ماند و به اخبار و برنامه های رادیو ایران گوش داد. حیاط زندان خلوت شده بود. به جز نگهبان ورودی، همه خواب بودند. از زندان کناری هم هیچ صدایی نمی آمد. ما همچنان بیدار مانده بودیم که صالح از زیر پتو بیرون بیاید و بگوید از رادیو چه شنیده است. سرانجام صالح گوشه پتو را بالا زد. وقتی مطمئن شد نگهبان های عراقی خواب اند، از ما خواست بی سر و صدا فقط کمی به او نزدیک بشویم. شدیم. صالح صدای رادیو را اندکی بیشتر کرد. می خواست ماهم بشنویم آنچه خودش داشت می شنید. صدای حزینی از رادیو شنیده می شد. پخش مستقیم دعای کمیل بود از مهدیه تهران. دعاخوان، که رسیده بود به آخرین فراز دعای کمیل، شروع کرد به دعا کردن تا رسید به اینجا که «خدایا، به حق زندانی بغداد، امام موسی کاظم، الساعه، وسیله استخلاص همه زندانیان اسلام را، مخصوصا عزیزانی که الان در زندان بغدادند فراهم فرما!» مردم در مهدیه تهران آمین گفتند و در زندان بغداد اشک در چشمان ما حلقه زد. صالح رادیو را خاموش کرد و گذاشت زیر بالشت و خوابید. بعد از نه ماه اولین بار بود که صدایی از وطن می شنیدیم. پس هنوز کسی به فکر ما بود. پس ما فراموش نشده بودیم. ما باید جواب محبت مردمی را که برایمان دعا می کردند می دادیم. نباید می گذاشتیم کار به فرانسه بکشد! ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
📚 نهج البلاغه، حکمت ۳۲  🔸انجام دهنده كار نيك از كارنيكش بهتر است و انجام دهنده كار بد از كار بدش بدتر ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 استوری | ما تجربه کردیم هزاران دفعه؛از مشهد تو، کرب و بلا نزدیک است ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
مداحی آنلاین - دنیا محل گذره - پویانفر.mp3
4.86M
🎧 مداحی | دنیا محل گذره ولی از روضه هات نه دنیا محل گذره از تو و کربلات نه 👤محمدحسین پویانفر ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
🔺خیلی‌ها ادعا می‌کردند که مسلمانند، امّا آن چیزی که در طول تاریخ پرافتخار تشیّع توانسته است مرزی باشد میان حق و باطل، میان اسلام حقیقی و اسلام مجازی او محرّم بود. ۱۳۶۷/۵/۲۴ 👤مقام معظم رهبری ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
🏷 عکس نوشته | و قلب هایی که در فراق تو آتش گرفته اند ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
🔸بچه‌ها! سعی کنید یه دوست خوب و همراه پیدا کنید؛ دوست خوب کسیه که نتونی جلوش گناه کنی؛ پاتو به بهشت باز کنه؛ پاتو به بهشت زهرا، کنار شهدا باز کنه؛ پاتو به یه جاهایی وا کنه که تا حالا نمی‌رفتی! مثلاً بکشوندت به محله فقیر نشین‌ها تا کمک کنی به مردم،غم مردم خوردن رو بهت نشون بده. 👤حاج حسین یکتا ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ | یک راهکار عملی برای افزایش ایمان به خدا 👤استاد پناهیان ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
♦️ سالروز ولادت شهدا؛ سنگ نشانند که ره گم نشود 🇮🇷شهید حسین جهانگرد ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 #برگی_از_خاطرات_دلیران 📖 رمان «آن بیست و سه نفر» "خاطرات
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 📖 رمان «آن بیست و سه نفر» "خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده" 🔹صفحه : ۳۳۱_۳۲۹ ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 #برگی_از_خاطرات_دلیران 📖 رمان «آن بیست و سه نفر» "خاطرات
💠 قسمت دویست و سی و هشتم «شب های بلند زمستان» ساعت نه صبح بود. از حیاط زندان صداهای درهم و برهمی می آمد. ناله های غم انگیز زنی و هق هق گریه مردی. دریچه روی در باز مانده بود. سرک کشیدم. همه اعضای خانواده ای را، از کوچک تا بزرگ، آورده بودند توی زندان برای بازجویی. از جایی که نمی دیدم صدای گریه به گوش می‌رسید. نه صدای گریه ای که در اثر کتک خوردن باشد؛ گریه ای غم آلود از سرِ ترس. برگشتم و کنار محمد باباخانی نشستم. می‌خواستم از آنچه در حیاط دیده بودم برایش تعریف کنم که درِ زندان با صدایی خشک باز شد. صالح به سرعت پتویش را انداخت روی بالشی که شب گذشته رادیو را گذاشته بود زیرش و رفت به استقبال سربازی که تا وسط زندان پیش آمده بود. سرباز، بی توجه به صالح، نگاهش را چرخاند روی جمع. انگار دنبال کسی می گشت. نگاهش از همه گذشت و روی منصور قفل شد. جلوتر آمد، پیراهن منصور را گرفت، دنبال خودش کشید بیرون، و در را قفل کرد. برای منصور دعا کردیم، برای سلامتی‌اش. صالح، که مثل ما نمی‌دانست او را به کجا برده اند، برگشت به طرف ما و پرسید: «هم باز این بچه زبون درازی کرد؟ صد بار بهش می گم منصور، این قدر با اینا بحث نکن. وُلِک، چه کار داری کی اول جنگ رو شروع کرده، کی شجاع تره؟ کی حقه؟ کی باطله!» ما حرفی برای گفتن نداشتیم. منصور واقعاً گاهی بی جهت برای خودش مشکل درست می‌کرد؛ مثل آن روز که توی مقرّ درباره سربازان عراقی گفت که چقدر ترسو هستند و عزّالدین، افسر عراقی، سیلی محکمی زد توی گوشش. هرچه غیبت منصور طولانی تر می شد اضطراب ما هم بیشتر می شد. چند دقیقه بعد درِ زندان باز شد و منصور، در حالی که می خندید، آمد داخل. دوره اش کردیم و همه با هم پرسیدیم: «چی شد منصور؟» گفت: «هیچی بابا! یه خانواده عراقی رو کُمپلت آوردن زندان. پسر بزرگشون ترسیده بود. هی می لرزید و گریه می کرد. سرباز عراقی من رو برد و نشونش داد. یکی زد توی سرش و بهش گفت: گاو گنده! این بچه ایرانی دوازده سالشه. نه ماه هم هست که اسیره. همیشه هم داره می خنده. اون وقت تو با این هیکل خجالت نمی کشی؟ بدون اینکه کسی کتکت بزنه داری گریه می کنی؟ پسره وقتی این رو شنید گریه‌ش بند اومد!» هفته اول گذشت. محیط پر غوغای اردوگاه را که دیده بودیم تحمل زندان کوچک استخبارات برایمان سخت‌تر شده بود. هر روز که شاکر، نگهبان جدید، می آمد توی زندان بنا می کردیم به سروصدا و شکایت که ما را به چه گناهی اینجا نگه داشته‌اید. شاکر اگر حوصله داشت، دستش را هواپیما می‌کرد و در هوا حرکت می‌داد و صدای هواپیما را هم در می آورد و می گفت: «پاریس. شما را می‌برند پاریس؛ خیابان های شلوغ، دخترهای خوشگل!»... ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
🔻إِذَا لَمْ يَكُنْ مَا تُرِيدُ، فَلَا تُبَلْ [كَيْفَ] مَا كُنْتَ اگر به آنچه كه مى خواستى نرسيدى، از آنچه هستى نگران مباش 🔺حکمت ۶۹ ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اولین جلسه هیئت دولت سیزدهم با وزرای جدید 🔹رئیسی: ما مصمم هستیم که عدالت را اجرا کنیم، عدالت یعنی هر کسی را در جای خود قرار دادن. بهترین ملاک برای اجرای عدالت اجرای قانون است. 🔹مبارزه با فساد اولویت است و باید بسترهای فسادزا را شناسایی کنند تا هرروز شاهد یک پرونده و فساد نباشیم. ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
◾️ گوهر اشک بر حسین فاطمه(س) 🔸 بخشی از وصیت‌نامه سپهبد قاسم سلیمانی: همراه خود دو چشم بسته آورده‌ام که ثروت آن در کنار همه ناپاکی‌ها، یک ذخیره ارزشمند دارد و آن، گوهر اشک بر حسین فاطمه است؛ گوهر اشک بر اهل‌بیت است؛ گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم، دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم. ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
💢اطلاعیه ⚫️مراسم چهار پایه خوانی 🔹با نفس گرم محمدرضا نظری 🔹پنجشنبه، چهارم شهريورماه؛ ساعت ۱۸ ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
🔰 امام خامنه‌ای: این خیل عظیم جوانان مومن، جزو معجزات انقلاب است. ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
💠سالروز ولادت 🇮🇷 شهید قنبر اسفندیاری 🇮🇷‌ شهید محمد کمالی 🇮🇷 شهید فتحعلی حاجی زاده 🇮🇷 شهید ماشاالله نامجو 🔷شادی ارواح طیبه شهدا صلوات ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظاتی از دیدار و گفتگوی حاج قاسم سلیمانی با رهبران افغانستان پس از شهادت احمد شاه مسعود در دره پنجشیر افغانستان؛ مهرماه ۸۰ ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱استوری | به همه گفتم اربعین حرم هستم،‌این تن بمیرد آبرویم را نبر حسین ✅کانال رسمی مصاف کرمان 🆔 @masaf_kerman
🏴 الحسین سفینة النجاة 🔹شعار اربعین امسال توسط ستاد مرکزی اربعین «الحسین سفینة النجاة» اعلام شد. ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 انیمیشن زیبا و دلنشین «نسل حسینی» 🎙️با صدای محمدحسین پویانفر ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 #برگی_از_خاطرات_دلیران 📖 رمان «آن بیست و سه نفر» "خاطرات
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 📖 رمان «آن بیست و سه نفر» "خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده" 🔹صفحه : ۳۳۳_۳۳۲ ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 #برگی_از_خاطرات_دلیران 📖 رمان «آن بیست و سه نفر» "خاطرات
💠 قسمت دویست و سی و نهم «شب های بلند زمستان» شاکر اگر حوصله داشت، دستش را هواپیما می‌کرد و در هوا حرکت می‌داد و صدای هواپیما را هم در می آورد و می گفت: «پاریس. شما را می‌برند پاریس؛ خیابان های شلوغ، دخترهای خوشگل!» اما اگر سر کیف نبود، بی آنکه جوابی بدهد، در زندان را محکم می بست و می رفت. یک روز، که تازه از مرخصی برگشته بود و ما باز هم شروع کرده بودیم به بی قراری، آمد داخل. درِ زندان را پشت سرش بست، با پوتین هایش پتوها را کنار زد و شروع کرد به درد دل کردن. - چرا این قدر از من سوال می‌کنید؟ کلافه ام کردید. مگر من می‌دانم چرا نمی گذارند شما مثل بقیه اسرا در اردوگاه باشید؟ مگر ما اختیار داریم از مافوقمان سوال کنیم؟ اینجا ارتش است؛ ارتش عراق. کسی حق ندارد اینجا از کسی سوال کند! شاکر در این لحظه باتومش را زد به دیوار زندان و گفت: «این دیوار سفید است. ولی اگر ابووقاص بگوید قرمز است، من باید بگویم: نعم سیدی. شما درست می گویید. قرمز است!» نگاهی دوباره در زندان انداخت و ادامه داد: «بعد از یک ماه وقتی چند روز می روم به مرخصی زن برادرم سراغ شوهرش را از من می گیرد. دایی ام سراغ پسرش را از من می گیرد. هر کسی سراغ عزیزش را، که معلوم نیست در کدام جبهه کشته یا اسیر شده، از من می‌گیرد. هر وقت می‌روم می‌بینم یکی از خانواده‌های محله مان سیاه پوشیده و بچه شان در جنگ کشته شده. وقتی این اوضاع را می‌بینم مرخصی ام را نیمه تمام می‌گذارم و برمی‌گردم اینجا؛ بلکه فکرم راحت باشد. اینجا هم که شما نمی گذارید. هی سوال می کنید...» شاکر حرف‌هایش را گفت. احساس سبکی کرد و از زندان رفت بیرون. در که بسته شد صالح گفت: «دیدید بچه ها؟ این روحیه ارتش صدامه!» تازه داشتم پاسخی برای سوالی که شب عملیات برایم پیش آمده بود پیدا می کردم که چرا اینها به این راحتی تسلیم می‌شوند و چرا از تاریکی شب برای فرار استفاده نمی‌کنند. شب های بلند زمستان از خاطرات گذشته مان در ایران حرف می‌زدیم. وقتی صحبتمان گل می انداخت، حلقه می نشستیم و پتویی می انداختیم روی پاهایمان که گرم بشویم و فارغ از زندان و غم هایش می‌گفتیم و می خندیدیم. یک شب سلمان زادخوش داستان کولی هایی را تعریف کرد که مسجد جامع کرمان را آتش زده بودند. گفت که هر وقت سالگرد آتش زدن مسجد جامع می‌شود و عکس های آن واقعه را چاپ می‌کنند همیشه عکس دوچرخه سوخته اش را می‌بیند که جلوی در مسجد جامع میان موتورسیکلت‌ها و دوچرخه های سوخته، افتاده است. ابوالفضل محمدی داستان خانم کلانتری، همسایه فارسی زبانشان در روستای قیدار زنجان، را تعریف کرد که برای صحبت کردن با اهالی روستا و مادر او چه مشکل ها داشته و ابوالفضل از این ناهم زبانی خاطرات شیرینی داشت... ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 هم اکنون | حال و هوای مرقد مطهر شهید سلیمانی در گلزار شهدای کرمان ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman