eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
16.4هزار دنبال‌کننده
23.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1 🔹ادمین مسابقه👇 @Ya_SAHEBALZAMAN_M
مشاهده در ایتا
دانلود
Amir Kermanshahi - Cheshmato Beband 1 (128).mp3
4.6M
چشماتو ببند خیال کن که با زائرایی چشماتو ببند خیال کن الان کربلایی 🖤 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان 🔲 روایتگری #اربعین در جمع عاشقان شهدا 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_S
••◇•• غروب دلگیر پنجشنبه، مصادف با حسینی در گلزار مطهر شهدا و در جمع عاشقانی که امسال با "پای دل" برای سالار شهیدان عزاداری کردند... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سرد
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ سردارشهید والامقام "علی آقا ماهانی" 🔹صفحه :۸۲_۸۱ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سرد
🦋 <ادامه> در چرت بودم که حرکات سایه واری روی پلکم را سنگین کرد. زیر چشمی که نگاه کردم ، دیدم علی آقا مهر را با دست به پیشانی گذاشته و کمی خم شد، فکر می کنم حالت سجده بود. متوجه نشدم در حال خواندن نماز شب است. مسافران اتوبوس در خوابی عمیق فرو رفته بودند و زمزمه دعایی عارفانه خواب را از سرم پرانده بود. بیا حالا برگردیم عقب و برویم در قلب گرما. خدایا، ما چی می دیدیم؟! ماه رمضان بود و گرمای پنجاه درجه اهواز. لشکر هم روزه داری را برای حفظ سلامت بچه ها ممنوع کرده بود. واقعا اگر در هر چند دقیقه ، لیوانی آب نمی خوردی ، گلویت از گرما خشک میشد و از گرمازدگی به حالت مرگ می افتادی. همین روزها علی آقا آمد و تاکید کرد که کسی نفهمد. بعد آهسته گفت تا آخر ماه مبارک مهمان شما هستم. خیلی خوشحال شدم که برای آدمی با صلابت کوه ، کاری انجام می دهم. هر روز کمپوتی برای سحر تحویلش می دادم و از خدا می خواستم در این گرمای کشنده یاری اش کند. سر سفره همیشه جایش خالی بود و بچه ها دائم سراغش را می گرفتند. اما چون قسم خورده بودم که از روزه داری اش چیزی نگویم ، می گفتم موقع ناهار می رود پیش فلان کس. خودم باور نمی کردم حتی چهار روز طاقت بیاورد؛ اما بعد از سی روز ، با ضعفی در چهره و نگاهی روحانی آمد و گفت: «خدا اجرت بده.» حاصل ارتباط این شده بود، که این آدم بخش بزرگی از نیازهای روحی مرا بر آورده می کرد. باور نمی کنید که اگر بگویم مثل اندیشه و فکر من بود. یادم است در بحبوبۂ ، یعنی پیش از ورود حضرت امام به ایران ، کتاب هایی را از مقابل دانشگاه تهران خریده بودم که بعدا متوجه شدم، تعدادی از آن ها به درد نمی خوردند. یا شعار بیخود داده اند ، یا همسو با اندیشه های مردم این مملکت نیست. حقیقت مطلب ، آراء و عقاید خیلی از نویسنده ها را هم نمی شناختم. با شروع جنگ تحمیلی .... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman