eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
16.4هزار دنبال‌کننده
23.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1 🔹ادمین مسابقه👇 @Ya_SAHEBALZAMAN_M
مشاهده در ایتا
دانلود
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 ♦️به روایت : نصرالله جهانشاهی (راننده شهید سلیمانی) 🌱قسمت دهم 💠زمان #جنگ ، حاجی
🦋 ♦️به روایت : نصرالله جهانشاهی (راننده شهید سلیمانی) 🌱قسمت یازدهم ..به همین علت حاجی در این سفرها خیلی دغدغه نداشت و می‌دانست زینبش به خوبی از پس مسائل برمی‌آید و‌ می‌تواند به راحتی داخل شهرهای و رفت و آمد کند ، بدون اینکه کسی بفهمد ایرانی است ؛ چه رسد به اینکه فرزند است! حاجی خیلی به زینب علاقه داشت و زینب خانم هم خیلی به بابا وابسته بود. خیلی هم در و رفتار شبیه هم بودند ؛ به این علت است که شما در همه صحنه ها بعد از حاج قاسم ، زینب خانم را می‌بینید. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
در بہار آزادے جاے خالی...🍃 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
26.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به جز آن یار ندارم به کسی کار ندارم ❤️ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
شاید انسان نمیداند که... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
8.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 مثل پدر | ماجرای کودکی که در نماز به گُل می‌دهد. 🎙توضیحات و روایتگری درباره ویدئویی که در ایام شهادت سردار سلیمانی خیلی دست به دست شد. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
محمدرضا کنار یک تانکر آب درحال وضو گرفتن بود که مصاحبه کنندگان دوره اش کردند و گفتند : 《هر مطلبی را
فرازی از وصیت نامه ای ..! ما را به عنوان یک سرباز ساده، برای و پاسداری برای ، بپذیر. آنچه که خواستارم، دعای خیر شماست🙏 🍃دعا کنید که مورد رحمت و بخشش خدای رحمان قرار گیرم... 🔸از شهدای شاخص شهرستان زرند 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
7.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو قلب‌ها را فتح ڪࢪدی قبل از آنکہ انقلاب ڪنی... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم» #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خو
« بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 📖 "خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده" 🔹صفحه : ۹۳_۹۲ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات
🦋 "شام آخر" ادامه.... من و حسن و اکبر خداحافظی را گذاشتیم برای بعد؛ فرصتی که معلوم نبود دست میدهد یا نه. در ستونی که نه میدانستم اولش کجاست و نه آخرش، به حرکت درآمدم. حرکت ستون، ساکت، در آن شب تاریک از میان نیزار به ماری میماند که در علفزاری آرام پیش میرود تا فرصت طعمه اش را آشکار کند. راه را، پیش از ما، گروه اطلاعات عملیات هموار کرده بودند. کوچه ای به عرض دو متر ماهرانه در دل نیزار باز شده بود. گاه می نشستم و دوباره بلند میشدیم و حرکت میکردیم. این فرمان ها را فرمانده،اکبر خوشی، که پیشاپیش حرکت میکرد، میفرستاد و دهان به دهان تا انتهای ستون میرفت. ساعتی، نمیدانم، یا چند ساعتی بعد نیزار تُنُک شد و به سرزمین همواری رسیدیم که گویی فاصله ی چندانی تا اولین خاکریز دشمن نداشت. برای رسیدن به اولین خاکریز عراقی ها باید از میدان مین رد میشدیم. گذر آن همه نیرو از میدان مین، در شبی تاریک، باید تلفات زیادی میگرفت. اما دو نوار شب تاب، مثل کوچه ای، تا انتهای میدان مین میرفت. این معبر امن را هم گروه اطلاعات عملیات باز کرده بودند؛ شب های پیش. جایی که میدان مین تمام میشد فرمان رسید بی هیچ صدایی روی زمین دراز بکشیم و بی هیچ حرکتی منتظر فرمان آغاز باشیم با رمز "یا علی بن ابی طالب" . روی زمین، من و حسن و اکبر سرهایمان را به هم نزدیک کردیم و همدیگر را بوسیدیم و به سپردیم. اکبر گفت:" اگه شهید شدم، صورت برادرم رو به جای من ببوس!" 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman