eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
16.7هزار دنبال‌کننده
27.9هزار عکس
11.4هزار ویدیو
36 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1 🔹آیدی مسابقه @Ya_SAHEBALZAMAN_M
مشاهده در ایتا
دانلود
" اورڪت روے شانه ام بود. وقتے میخواستم به ملاقات یڪے از روحانیون بروم، آن را پوشیده و مرتب ڪردم. محمد حسین گفت: این ڪارت نیست؛ برگردیم !! بعد هم گفت:وقتی نماز میخواندے،اورڪت روے شانه ات بود؛ امــا حالا ڪه میخواهے بروے ملاقات، آن را میپوشے و مرتب میڪنے..؟! " 🦋 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
نام پدر: محمد حسین محل تولد: کرمان تاریخ شهادت: 1360-11-15 : در سال 1338 در یک خانواده نسبتا فقیر در شهر چشم بجهان گشود و دوران کودکی را پشت سر گذاشت در سن 6 سالگی در دبستان ادب شهر کرمان شروع به تحصیل کرد و بعد از طی دوره دبستان به دبیرستان دانش دوره راهنمایی را آغاز کرد در سال 57 در انقلاب ایران فعالیت خود را شروع کرد و بدنبال راهپیمایی و تظاهرات پرداخت احمد جوانی _دوست و# با_ایمان بود مخصوصا به ورزش فوتبال علاقه وافری داشت و همیشه در تیمهای فوتبال شرکت می کرد. او تمام خصوصیات یک و مکتبی را دارا بود را عاشقانه و دوست می داشت را در هر جا که بود تکرار می کرد تحصیلاتش را تا کلاس یازدهم ادامه داده و برای سال آخر دبیرستان هم ثبت نام نموده بود ولی تا زمانیکه جنگ ایران وعراق شروع شد خواست که به سربازی برود و وقتیکه با مخالفت خانواده اش روبرو شد که می گفتند باید به درست ادامه دهی گفت که و میهن ما الان به وجودمان نیازمند است و من باید بخدمت سربازی بروم واگر از بسلامت برگشتم تحصیلم را ادامه می دهم و الا باید گشت تا تا و بالاخره در روز# 15_ فروردین_ سال_ 60 خود را معرفی کرد مدت 6 ماه در پادگاه سرآسیاب کرمان دوره مقدماتی را طی کرد و در مهرماه 60 به اعزام شد. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
بچه هاے سنگر مشغول دعا و مناجات بودند..📿 از حسین پرسیدم: حسین آقا! این رزمنده ها وضعشان چطور است؟؟
🙃 ↩️اورڪت روے شانه ام افتاده بود.. قرار بود به ملاقات يڪے از روحانيون برویم! درحال منظم ڪردن اورڪت بودم ڪه محمد حسين گفت: "برگرديم! اين ڪارت نيست. وقتے نماز مے خواندے، اورڪت روے شانه ات بود..؛ اما حالا ڪه مے خواهے بروے ملاقات، آن را مرتب مے ڪنے؟!!! " 🥀 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سرد
🦋 به او می‌گفتم:« تو خودت زخمی هستی ، این عراقی هم دشمن ما است ، چرا خودت را به زحمت می‌اندازی؟!» ناراحت می شد و می گفت :« چرا این حرف را میزنی ؟ او زخمی است و ما در مقابل همه انسانها مسئول هستیم . بعد تعریف کرد که دیروز ، آقای جوانی آمد که بسیار نورانی بود و پنج تومان به رسم یاد بود به من داد . بعد پنج تومانی را به ما نشان داد. همان روز ، مسئولین اتاق و بیمارستان هم از این موضوع مطلع شده سر و روی علی اقا را غرق در بوسه کرده بودند . انجا بود که دانستم این همان اقایی است که علی اقا بار ها او را در کودکی دیده بود . اما با توجه به دارا بودن تمام صفات خوب یک انسان مومن ، همواره خودش را بنده ای میدانست که هنوز به جایی نرسیده . بعد از که از دوستان نزدیک علی اقا بود ، رفتیم از مادر ایشان که مریض هم بود ، احوالی بپرسیم . مادر شهید اخلاقی ، از دیدن ما و به خصوص علی اقا خیلی خوشحال شد . گفتنی ها شروع شده ، به علی اقا کشیده است . این مادر بزرگوار،مدام صفات علی اقا را تمجید میکرد و خیلی از اعمال را به او نسبت میداد . یکدفعه متوجه شدم بدن علی اقا به سختی تکان میخورد. وقتی سرش را بلند کرد ، چنین می ماند که انگار صورتش را شسته است . از میان هق هق گریه اش فقط شنیدم که میگفت :« من سعادت نداشتم . سعادت نداشتم ..... همه رفتند به جز من .... من لیاقت ندارم، مادر .... مادر ، طعنه نزن ....این کار ها مال آدم های مانده نیست ....» 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman