eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
16.8هزار دنبال‌کننده
27.8هزار عکس
11.3هزار ویدیو
36 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1 🔹آیدی مسابقه @Ya_SAHEBALZAMAN_M
مشاهده در ایتا
دانلود
🔵 سلامتی راننده صدا به صدا نمی‌رسید. همه مهیای رفتن و پیوستن به برادران مستقر در خط بودند. راه طولانی، تعداد نیروها زیاد و هوا بسیار گرم بود. راننده خوش انصاف هم در کمال خونسردی آینه را میزان کرده و به سر و وضعش می‌رسید. بچه‌ها پشت سر هم صلوات می‌فرستادند، برای سلامتی امام، بعضی مسئولین و فرمانده لشگر و ... اما باز هم ماشین راه نیفتاد. بالاخره سر و صدای بعضی درآمد: «چرا معطلی برادر؟ لابد صلوات می‌خواهی. اینکه خجالت نداره. چیزی که زیاد است صلوات.» سپس رو به جمع ادامه داد: «برای سلامتی بنده! گیر نکردن دنده، کمتر شدن خنده یک صلوات راننده پسند! بفرستید.»😄 ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
🔰 پلنگ صورتی شب عملیات بود. حاج اسماعیل حق گو به علی مسگری گفت:ببین تیربارچی چه ذکری میگه که اینطور استوار جلوی تیرو ترکش ایستاده و اصلا ترسی به دلش راه نمیده. نزدیک تیر باچی شد و دید داره با خودش زمزمه میکنه :دِرِن ، دِرِن ، دِرِن ،...(آهنگ پلنگ صورتی!) 😄 معلوم بود این آدم قبلا ذکرشو گفته که در مقابل دشمن این گونه، شادمانه مرگ رو به بازی گرفته ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
🔷️ مرخصی حرف‌ها کشیده شد به اینکه اگر ما شهید بشویم چه می‌شود و چطور باید بشود. مثلا یکی که روزه قضا بر گردنش بود می‌گفت: «مگه شما همت کنید وگرنه من اینقدر پول ندارم کسی را اجیر کنم» بحث حلالیت طلبیدن که شد یکی گفت: «اتفاقا من هم یک سیلی به گوش کسی زده ام، دلم می‌خواست می‌ماندم و کار را با یک سیلی دیگر تمام می‌کردم!!!» خلاصه شوخی و جدی قاطی شده بود تا اینکه معاون گردان هم به حرف آمد و گفت: «من اگر شهید شدم فقط غصه ۳۵ روز مرخصیم را می‌خورم که نرفتم...» هنوز کلامش به آخر نرسیده بود که یکی پرید وسط و گفت: «قربان دستت بنویس بدهند به من!»😂 ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
🔶️ صدام آش فروشه 🔸️ روزهای اولی که خرمشهر آزاد شده بود، توی کوچه پس کوچه‌های شهر برای خودمان می‌گشتیم. روی دیوار خانه‌ ای عراقی نوشته بودند: «عاش الصدام» یکدفعه راننده زد روی ترمز و انگشت گزید که اِاِاِ، پس این مرتیکه صدام آش فروشه!... کسی که بغل دستش نشسته بود نگاهی به نوشته روی دیوار کرد و گفت: «آبرومون رو بردی بیسواد!... عاشَ! یعنی زنده باد.»😂 ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
🔵 رعد و برق 🔹️ یک شب که تو منطقه عملیاتی سمت کردستان بودیم دشمن شروع کرد و با گلوله توپ سمت ما رو می زد که یک گلوله هم خورد پشت سنگر ما.تو این مواقع دیوارها و سقف سنگر می لرزید و گرد و خاک سنگر همه جا را فرا گرفت.بچه ها هر کدوم به یک طرف فرار می کردند که پناه بگیرند. یکی از بچه ها که اسمش اکبر بود خوابیده بودهیجان زده بلند شد و گفت:صدای چی بود؟ گفتم: بلند شو توپ بود،توپ می زنند،توقع داشتی چی باشه؟ راحت سر جایش خوابید و گفت: ای بابا فکر کردم رعد و برق بود.چون من از رعد و برق می ترسم 😅 ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
💠 دیگر تکرار نشود 🔹️ نمی دانم چکار کرده بودند که فرمانده شان بعد از کلی صغری و کبری چیدن و منبر رفتن داشت می گفت: برادرا! دیگه تکرار نشه. یکی از آن برادرها با صدای بلند پرسید: حاجی اگه تکرار بشه چی میشه؟ و حاجی که لابد تصور می کردند الان است که از کوره در برود جواب داد: هـیچی؛ با این دفعه میشه دو دفعه!😄 ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
🔰 آجیل جبهه‌ای شوخ طبعی‌اش گل كرده بود. دستش را در جیب می کرد و در دهان می برد و مثلا پوستش را تف می کرد. همه‌ بچه‌ها دنبالش می‌دویدند و اصرار كه به ما هم آجیل بده؛ اما او دست روی جیب می گذاشت و بی خیال راهش را کج می کرد. آخر یكی از بچه‌ها پتویی آورد و روی سرش انداخت و بچه‌ها شروع كردند به زدن. حالا نزن كی بزن که آجیل تنهایی می‌خوری؟ بگیر، فرار می کنی؟ بگیر. و بالاخره در این گیر و دار یكی دست توی جیبش كرد اما آجیل مخصوص چیزی جز نان خشك ریز شده نبود. همگی سر كار بودیم.😄 ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
🔹️ يادش بخیر راستش در دوران جنگ، اصلا مورد مناسبی برا اسارت نبودم مجروحم که می‌شدم بابام كتكم ميزد چون هيچوقت مثل آدم اعزام نشدم. هميشه بايد تو مينی بوس قايم می‌شدم تا نبيننم. والا، رفتن بی رفتن ! هميشه می‌گفت نرو و من فرار می‌كردم و کار خودم رو می کردم. مفقود الاثری هم كه بقيه بيشتر اذيت می‌شدن خلاصه با خدا طی كردم يا سالم، يا شهادت با جنازه سالم خدا هم همون يا سالم رو پذيرفت 😂 ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
🔷 صلوات بچه‌ها با صدای بلند صلوات می فرستادند و او می‌گفت: «نشد اين صلوات به درد خودتون می‌خوره» نفرات جلوتر كه اصل حرف‌های او را می‌شنيدند، می‌خنديدند، چون او می‌گفت:« برای سماورای خودتون و خانواده هاتون یه قوری چايی دم كنيد»😄 بچه‌های رديف‌های آخر فكر می‌كردند كه او برای سلامتی آنها صلوات می‌گيرد و او هم پشت سر هم می‌گفت: « نشد، مگهِ روزه هستيد» و بچه‌ها بلندتر صلوات، می‌فرستادند. بعد ازكلی صلوات فرستادن تازه به همه گفت كه چه چيزی می‌گفته و آنها چه چيزی می‌شنيدند و بعد همه با یک صلوات به استقبال خنده رفتند. ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
🟥 پشت میکروفن 🔹شب جمعه همه گردان‌ها توی حسینیه بزرگ شهرک دارخوین جمع بودند و مشغول خواندن دعای کمیل بودند. 🔹مداح با سوز و حال خاصی دعا می خواند و بچه ها حال خوشی داشتند در آن همهمه و گریه تقريباً وسط دعا بود که مداح بلند فریاد کشید: آی گنهکار کجای این مجلس نشسته ای…!؟ که یکدفعه تو اون تاریکی از وسط حسینیه یکی از رزمندهای شیطون فریاد کشید:  “ پشت میکروفوووون ” حسینیه رفت رو هوا و تا آخر دعای کمیل با خنده تمام شد. ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
1.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 خاطرات طنز رفتن به سوریه شهید مصطفی صدرزاده 🔹من هر سری میام سوریه با دمپایی میام!😂 ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
"پتو" 🔹هوا خیلی سرد بود. از بلندگو اعلام کردند جمع شوید جلوی تدارکات و پتو بگیرید. فرمانده گردان با صدای بلند گفت: «کی سردشه؟» همه جواب دادند: «دشمن» فرمانده گفت: «احسنت، احسنت. معلوم می‌شود هیچکدام سردتان نیست. بفرمایید بروید دنبال کارهایتان. پتویی نداریم که به شما بدهیم» داد همه رفت به آسمان. البته شوخی بود.😅 ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman