eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
15.6هزار دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
9.4هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1
مشاهده در ایتا
دانلود
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ س
🦋 این دفعه چند دقیقه سر جاده ایستادم که ماشینی ترمز کرد و راننده اش گفت: «بپر بالا اخوی» 😊 او بحث دنیا و آخرت را برای خودش حل کرده بود. احتیاج به پیچ و خم گفتاری و کرداری نداشت،هر چند پیدا کردن همین راه که به نظر ساده می رسد، چندان هم سهل نیست. خوب یادم می آید که در ستاد منطقهٔ شش بودم که و آمدند و گفتند: «می خواهیم به برویم.» من با توجه به اینکه می دانستم علی آقا تمام بدنش پر از ترکش است و از ناحیهٔ فک مجروحیت دارد، گفتم : «کجا می خواهید بروید؟ چه کاری آنجا از دست شما بر می آید؟» علی آقا با این وصف تقوا و شجاعتش شهرهٔ بچّه‌ها بود، خیلی راحت جواب داد: «برای آدمی که می خواهد خدمت کند، راهی پیدا می شود؟! من و مهدی، هر کاری از دستمان بربیاید، انجام می دهیم.» گفتم: «مثلاً چه کاری؟» گفت: «آشپزخانه.» دیدم با اینها نمی شود طرف شد. دیگر حالا همه می دانیم این از آن بودند. یک چند روزی آمدند، تا به ما بفهمانند، راه درست آن است، که آنها انتخاب کردند. 👌 احتیاج نیست که ما بگوئیم آنها چطور خواستند و چطور شد، بنده و همهٔ بچه‌های معتقد، می دانند آنها همانطور که دوست داشتند واصل شدند. 🕊 روزی در خیابان حضرت کرمان داشتم می رفتم که برادر"اکبر شجره" را دیدم. حال و احوالی کردیم و به یاد بچّه‌ها گریستیم. 😭 برادر "شجره"تعریف کرد: در منطقه که بودم، خواب دیدم روی کاپوت ماشینی نشسته است. رفتم جلو، احوالپرسی کردم و گفتم : «علی آقا، کجایی؟» حرفی نزد؛ فقط یک جمله گفت: «بگو "مهدی سخی" هم بیاید پیش من.» یکهو از خواب پریدم و مهدی را که همسنگرم بود، از خواب بیدار کردم. گفتم: «آقا مهدی، چنین خوابی دیدم.» آقا مهدی خونسرد جواب داد: «به نظرت آمده.» چند وقت بعد، به فاصلهٔ خیلی کمی، مهدی هم در والفجر چهار به رسید. 🕊 اینها در دنیا پیوسته با هم بودند. رفتند تا در آخرت هم با هم باشند. 👌 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman