eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
16.5هزار دنبال‌کننده
23.5هزار عکس
9.5هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1 🔹ادمین مسابقه👇 @Ya_SAHEBALZAMAN_M
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌷🍃شال سبـــز 🍃🌷🍃 (۱) روز جمعه فرار رسید،لحظه شماری میکردم واسه رفتن به منزل شون... رسیدیم جلوی درب،یکی از خادمین در زد،مادرشهید به گرمی به استقبال مون آمد، مونس هم اومد،لبخند میزد و خجالتی بود... محمود رضا بغل مادرش بود...وارد خانه شدیم...به پیشنهاد آنها رفتیم اتاق بزرگه...آقایان یک سمت خانم ها سمت دیگر... مادر هم روی صندلی نشست و کنارش،اما مونس غیبش زد آخه کمی غریبـی میکرد... سنگینی بود،همه تو فکر بودند،من که هنوز باورم نمی شد تو خونه ی دوست شهیدم نشسته ام... سرم را بالا گرفتم که نگاهم به عکســ آقا غلام رضا افتاد... انگار با آدم حرف میزد،با لبخنــد قشنگش و همون لباس مدافع حرمـ✨ـش به ما خوش آمد میگفت... تو فکر بودم که صدای محمود رضا رشته ی افکارم را پاره کرد و سکوت جمع را شکست تو بغل مامانش بی آرومی میکرد...مادر شهید گفت عکس باباش رو میخواهد و به آقایون اشاره کرد که عکس غلام رضا رو جلو بیاورند... دست به دست شد تا رسید به همسر شهید،گذاشت جلوی محمود رضا. کاش اون لحظه بودید که ببینید چطور این بچه ی یکــ و نیم سالـہ با عکس ش بازی میکرد... انگار واقعا باباش جلوش نشسته بودخلاصه سرگرم شد... چندی بعد سر صحبت باز شد، طبق روال قبل یکی از خادمین شروع به مصاحبه کرد: -خب مادر بگید از غلام رضا برامون بگید...بگید که چی شد که حاضر نــشد زمان تولد پسرش برگرده⁉️ همه ی حواس ها سمت مادر جمع شدآهی کشید و شروع کرد به صحبت کردن... 💟-غلام رضا مهربون بود و دلسوز، بعد از فوت پدرش از ۱۲سالگی روی پای خودش ایستاد و شد مرد خونــہ!!! (ادامه دارد...) 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهــدا @Golzar_Shohaday_Kerman