eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
16.4هزار دنبال‌کننده
24.1هزار عکس
9.8هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1 🔹ادمین مسابقه👇 @Ya_SAHEBALZAMAN_M
مشاهده در ایتا
دانلود
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت مادر 🔹صفحات ۴۵_۴۴ 🦋 《مسجد جامع 》 سوال کردم:«خب!! کاپشن چی شد؟» گفت:«کاپشنم زمان انتقال مجروحان به بیمارستان خونی و کثیف شد؛ آن را لای درختی🌲کنار بیمارستان گذاشتم.» صادقانه حرف می زد،همه چیز را باور کردم.👌 پدرش که از وضعیّت شهر و محمّدحسین آگاه بود ، از او خواست به آن محل بروند و کاپشن را نشانش بدهد. قبول کرد و دوتایی راهی بیمارستان "کرمان درمان" شدند. وقتی برگشتند،حال غلام حسین اصلاً خوب نبود. منتظر شدم تا موقعیتی به دست آید تا علّت را بپرسم! محمّدحسین مشغول شستن کاپشنش بود و همسرم غرق در تفکر!!🤔 کنارش نشستم، گفتم: «آقا غلام حسین!...چیزی شده که من از آن بی خبرم؟» گفت:«چیزی نیست.به این اتّفاق فکر می کنم و رفتار این پسر!!!» گفتم:«چی شد؟ کاپشن آنجایی که گفته بود،نبود؟» گفت:«چرا...دقیقا همانجا که گفته بود.» بعد گفت:«این بچّه خیلی است؛ در طول مسیر برایم چیزی گفت که خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم.» گفتم:«بگو من هم بدانم.» گفت:«راجع به خودش بود، ندانی بهتر است.» اصرار کردم:«بگو، این طوری راحت ترم.» گفت.... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman