eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
15.5هزار دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
9.3هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1
مشاهده در ایتا
دانلود
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🦋 ((بهبودی نسبی)) روز ها و ماه ها می گذشت و محمّدحسین از زخم حنجره،جراحت پا و مصدومیت شیمیایی، کم کم رهایی پیدا کرده بود و هر زمان به مرخصی می آمد، امکان نداشت که به سر نزند. یک روز به همراه برادرش، محمّدهادی، توی حیاط خلوتِ خانۂ پدری زیر درخت توت نشسته و گرم صحبت بودند. برادرش گفت:«محمّدحسین دیگر بس است، چقدر به می روی؟! الان نزدیک چهار سال است که داری می جنگی. فکر نمی کنی که وظیفه ات را انجام دادی و حالا باید به زندگی ات برسی؟» گفت:«داداش!...این را بدان تا زمانی که هست، من در جبهه ها می مانم و این جنگ تمام نمی شود؛ مگر آنکه عده ای که خالصانه توی جبهه ها جنگیده اند به شهادت برسند. هیچ پاداشی جز نمی تواند پاسخگوی از خود گذشتگی و فداکاری این بچّه ها باشد. داداش خواهش می کنم در این باره دیگر صحبت نکن.» مرخصی اش تمام شد و دوباره راهی جبهه شد. زمستان بود و هوا خیلی سرد، امّا دلگرمی خانه و خانواده در کنار من نبود. گاهی اوقات دلم را با خیال پردازی های قشنگ آرام می کردم: "خدایا! می شود به زودی این جنگ پایان یابد و پسرم به خانه برگردد؟ برایش آستینی بالا بزنیم و سختی های زندگی را برایش شیرین کنیم، اما غافل از اینکه محمّدحسین زمینی نبود. او اصلا به این چیز ها فکر نمی کرد. از دیدگاه او، شیرینی و زیبایی دنیا در رسیدن به محبوب حقیقی بود.✨ چیزی نگذشت که رؤیای قشنگم با خبری ناگوار به کابوس تبدیل شد! محمّدحسین دوباره از ناحیه پا مجروح شد و به کرمان برگشت. هرچه این اتفاق ها برای او می افتاد ، مهر و محبت او در دل من عمیق تر می شد. وقتی او را روی تخت بیمارستان دیدم هیچ اثری از ناله و ناراحتی در چهره اش نمایان نبود. گفت:«من به زودی به خانه بر می گردم.» نگاهی به پایش انداختم، خبری از بهبودی نبود اما مجبور بودم که باور کنم خوب است و به زودی به خانه می آید. گفتم:«مادرجان!...فکر نمی کنی دیگر بس است؟» آهی کشید و گفت:« بله دیگه بس است.» این حرفش بیشتر ته دلم را خالی کرد. چند روزی در بیمارستان ماند و بعد بدون اینکه مرخصش کنند به خانه آمد و چیزی نگذشت که با دوستانش به منطقه برگشت؛ در حالی که هنوز سلامتی اش را به دست نیاورده بود. ماجرای جراحت ها و عروج بی صبرانه اش را دوستان و همرزمانش بهتر از من می گویند. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman