•●⚘🌱●•
#شـﻫـیـداڼـﻫـ ❄⃟🌷
🔰 سردار سلیمانی :
با شهدا بودن سخت نیست
با شهدا ماندن سخته
مثل شهدا بودن سخت نیست
مثل شهدا ماندن سخته
راه شهدا یعنی...
نگه داشتن آتش در دستانت ..
#شهیدسلیمانی
#شهادت_آرزومه
🌱🌷🌱🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
دعا بخـوان ...
برایعاقبتبخیـریمن✨
🍃تویـےکه
ختم به خیـر شد عاقبتت 🌷
✨حــــٰالُ و هَــواے
جَـــمعِ شَــــھیدٰانمْ آرِزوسٺْــــــ🕊
🌱خوشا به حال آنان که با رفتنشان جاودانه شدند
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
🔰نقش حاج قاسم در آزادسازی خرمشهر
🌿در عملیات بیت المقدس، حاج قاسم فرمانده تیپ ۴۱ ثارالله و به عنوان یکی از تیپهای قرارگاه قدس بود و مأموریت سختی به وی واگذار شد که با عمده قوای دشمن درگیر شود و نیروهای دیگر با عبور از کارون بتوانند خود را به جاده اهواز خرمشهر برسانند. نبرد سختی در منطقه عملیاتی تیپهای قرارگاه قدس جریان داشت که تیپ ۴۱ ثارالله نیز در نبردی سخت، جانانه و نزدیک با دشمن (به طوری که گاهی فاصله بین ما و دشمن به کمتر از ۳۰ متر میرسید)، فداکارانه جنگیدند و موفق شدند به بهترین شکل ممکن، مأموریت خود را به انجام برسانند.
بعد از عقب نشینی دشمن به پشت مرزها، یکی از نقاط مرز که دشمن اصرار داشت اجازه چسبیدن به مرز را ندهد، منطقه کوشک یعنی محل عملیات تیپ ۴۱ ثارالله بود و از جبهه مقابل، فشار زیادی از لشکر ۵ عراق به حاج قاسم و بچههای تیپ کرمان وارد شد.
حاج قاسم که اینک فرماندهی نیروی پرافتخار قدس سپاه را عهده دار بود، به من گفت: «یادت هست لشگر ۵ عراق در عملیات بیت المقدس، چقدر جنگید و چه فشاری روی ما میآورد؟ توی خواب هم نمیدیدیم که روزی برسد که با عنایت خدا، فرمانده همان لشکر ۵ عراق، دوزانو مقابل ما بنشیند و کسب تکلیف کند. خدایا بزرگیت را شکر».
#سردار_دلها ❤️
سوم خرداد سالروز آزادی خرمشهر گرامی باد.
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#خرمشهر_را_خدا_آزاد_کرد
🌷 سوم خرداد ماه
سالروز آزادسازی خرمشهر گرامی باد.
مقام معظم رهبری:
روز آزادی خرمشهر را بعنوان یک یادبود و افتخار ملی و میهنی باید گرامی داشت.
#آزادسازی_خرمشهر
🌱🌹🌱🌹
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_جلال_کوشا*
* #نویسنده_فاطمه_ملاحت(کوشا)*
* #قسمت_شانزدهم*
✅ *به روایت حجت اله رحیمیان پور*
فرمانده گردان صدایم زد.
_برادر رحیمیان فردا تو هم با بچه های شناسایی برو محور را از نزدیک ببین برای حمله.
بین بچه های شناسایی مسلح تجهیزات و کوله پشتی ام را کنار دستم گذاشته بودم و برای حرکت لحظهشماری میکردم.جلال قبراق و سرحال جلو آمد .سبکباری و صفایش مثل آینه به دلم منعکس شد .روی زمین نشسته و دقایقی وضعیت منطقه چیلات و نحوه حرکت و مشکلات شناسایی را برای ما تشریح کرد.
ظهر نماز جماعت کوچکی برپا شد . ناهار که خوردم تجهیزات را برداشتم و همراه بقیه از کنار لوله هایی که اطرافش با سیم خاردار پوشانده بودند بی سر و صدا و حرکت کردم طرف محور عملیاتی .
هر قدمی که میرفتیم جلال نشانههای طبیعی منطقه را نشان میداد که برای هدایت نیروها در شب عملیات به خاطر بسپاریم.
غروب تقریباً رسیدیم به خط دفاعی عراقیها . سر و صدای آنها را می شنیدیم .۵ تا ۶ ساعت منطقهای تپه ماهور چیلات را طی کرده بودیم .خیس عرق شده بودم خسته و بی رمق در شیاری پنهان شدیم . باید تا شب آنجا می ماندیم و توی تاریکی به مواضع دشمن نزدیک می شدیم .
خورشید که خوابید نمازمان را خواندیم و از شیار بیرون آمدیم . با احتیاط و پشت سر هم حرکت کردیم تا نزدیکیهای خاکریز دشمن . صدای هلهله و شادی سربازان عراقی و نوار موسیقی آنها به آسمان رفته بود و عدهای هم بالای خاکریز نگهبانی میدادند . جلال گوشه خاکریز را نشانمان داد .
_من میرم اونور خط ! شما هم برگردید کنار رودخانه خشک . زود بر می گردم.
بلند شد و دولا دولا رفت طرف خاکریز . حس کردم چیزی در جانم از همگسیخته وحشت مرا گرفت .ما نیروهای گردان رزم هنوز به این صورت و بدون درگیری با دشمن روبرو نشده بودیم . کار عجیب پیدا کرده بودم احساس میکردم که مرا با مرگ پیوند میزند و ترس را در وجودم می کاشت .
نمای شب کنار رودخانه منتظره جلال بودیم.تاریکی همه جا را پوشانده بود و سکوت بر منطقه حاکم بود دیگر کسی نمی توانست چندمتری خودش را هم ببیند . فاصله زیاد داخل دشمن نبود . کم کم داشتم از آمدن جلال نگران میشدیم یکباره صدای پای کسی سکوت را در هم شکست .
گوش خواباندم. صدای پوتین شنیدم. یکی از بچه ها گوشه کمین کرد.
_قف قف !!
سایه ایستاد .اسلحه را به سینه گرفتیم و جلو رفتیم . تا چشمم به جلال افتاد نفس راحتی کشیدم.
جلال تا نیم ساعت وضعیت منطقه و نهایی حمله را برایمان تشریح کرد.
_بهترین معبر حرکتی گردان ، همون گوشه خاکریز که خودم رفتم .از اینجا به بعد سکوت مطلق . مواظب صدای تجهیزات همراهتون باشید بر اینکه دیره.
نیمه شب توی هوای سرد و سوزان از خستگی پاهایم پیش نمی رفت .بعد از چند ساعت راهپیمایی هیچ چیز بهتر از یک خواب آرام نبود.
یکی از بچه ها روی زمین نشست .چفیه را از دور گردن باز کرد با آن عرق و خستگی سر و صورتش را گرفت.
_شما برید من یکم خستگیدر می کنم میام.
جلال گفت: پاشو باید سرعت مان را زیاد کنیم. ممکنه دیده بشیم. کولهپشتی ات را بده به من.
کوله پشتی او را روی کوله پشتی خود انداخت و جلو شد .
گرگ و میش هوا از خستگی و گرسنگی انرژی من تخلیه می شد. آن برادر سنگریزه های زیر پایش ریزش میکردند و تعادلش به هم میخورد نزدیک بود با سر بخورد زمین.
خودش را کنترل کرد و نشست روی تخته سنگی
_دیگه نمیتونم باهاتون پیش بیام .حس می کنم دیگه باهام مال خودم نیست.
جلال گفت: اسلحه ات را بده من و راه بیفت!
روشنای صبح رسیدیم مقر . پوتین و جوراب را از پا کندم و پاهایم را زیر آب شستم. اتفاقات دیشب را مرور میکردند روحیه و شجاعت دلایل خونی تازه به رگ هایم تزریق کرده بود.
#ادامه_دارد ...
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
💫یادی از سردار شهید حاج منصور خادم صادق💫
3-
🌷قدیم رسم بود برای گرفتن آبغوره و آبلیمو، یک هفته می رفتیم خانه مادر بزرگ. مسیر مدرسه من هم تا خانه مادر بزرگ دور تر از خانه خودمان بود. روز اول و دوم منصور مرا رساند اما روز سوم گفت: از امروز ظهر خودت تنها باید بیایی؟
مادر گفت: منصور، هنوز برای این زودِ، تنهایی سختش می شه!
منصور مصمم جواب داد: نه، این باید یاد بگیره تو جامعه ای که اینقدر گرگ زیاده به تنهایی از خودش دفاع کنه، همیشه که کسی نیست همراه اون این طرف و آن طرف بره!
بعد که من رفته بودم، به مادر گفته بود: من به این می گم تنها بره، اما خودم از دور با دوچرخه دنبالش هستم که کسی مزاحمش نشود.
می گفت: زن ها می تونند در جامعه حضور داشته باشند و فعالیت کنند، به شرطی که حجاب خود را حفظ کنند.
راوی خواهر شهید
🌱🌷🌱
#ڪانال_گلزارشهدا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ | #رهبر_انقلاب
🔻 رهبرانقلاب: دشمن راز پيروزی ما را در خرمشهرها به چشم ديد
🔅 لحظات كمتر ديدهشده از حضور رهبرانقلاب در جبهه
➕ خرمشهر ها در پیش است...
🔹🔹🔹🔹🔹
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
☆∞🦋∞☆
#کلام_شهید💌
سعےڪنید سڪوتـــــ شما
بیشتر از حرفـــــ زدن باشد
هر حرفے را ڪه مےخواهید بزنید
فڪر ڪنید ڪه آیا ضرورے هستـــــ یا نه؟
هیچ وقتـــــ بـےدلیل حرفـــــ نزنید..
#شهید_محمدهادے_ذوالفقارے
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
شهر اگر سقوط کرد آن را پس میگیریم
مواظب باشید،
ایمانتان سقوط نکند.!!
#شهیدمحمدجهان_آرا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
•°💚✨🔗✿"
تو
خوبتریناتفاقممکنـے...
وقتــےکہ،
اولِصبحدریادممـےافتــے..:)❤️
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
خاطره سردار احمد غلامپور از حاج قاسم سلیمانی و آزادسازی خرمشهر
✍در عملیات بیت المقدس حاج قاسم سلیمانی و یگانش تیپ ۴۱ ثارالله، روبروی لشکر ۵ عراق فشار زیادی را تحمل کردند و فداکارانه جنگیدند. سالها گذشت. حاج قاسم مدتی قبل از شهادتش روزی به من گفت: "حاج احمد، یادت هست لشگر ۵ عراق در ازادسازی خرمشهر، چقدر جنگید و چه فشاری روی ما می آورد؟ هرگز فکر نمی کردیم روزی برسد که با عنایت خدا، فرمانده همان لشکر ۵ عراق، دوزانو مقابل ما بنشیند و کسب تکلیف کند. خدایا بزرگیت را شکر".
واقعا عملیات بیت المقدس پر از درس است. در نیمه سال ۱۳۶۰ فرماندهان جنگ تغییر کردند. محسن رضایی و شهید صیاد، اداره جنگ را به عهده گرفتند. عملیات بیت المقدس از نظر نقش فرماندهی، خصوصا فرماندهی سپاه در چند موضوع شایسته بررسی است: ۱- انتخاب منطقه عملیات، ۲- استفاده صحیح از عنصر زمان، ۳- هنر تغییر در طرح ریزی حین اجرا، ۴- توسعه سازمان رزم.
#سردار_دلها 🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb