(بهتر از این؟)
از دو عالم همه رستم هنری بهتر از این؟
نظر از غیر تو بستم نظری بهتر از این؟
تا رضای تو بوَد تن به قضای تو دهم
به رضای تو رضایم قدَری بهتر از این؟
داد تا بر دل و جان پیک وصال تو خبر
بیخبر از دل و جانم خبری بهتر از این؟
عازم شهر بقا گشتم ازین ملک فنا
وطنی خوشتر از اینجا سفری بهتر از این؟
سر سودای تو دارد سر من تا سر نی
نیست سودای تو در هیچ سری بهتر از این
کردم از جان بر ِ. تیر سیهی سینه سپر
نیست تیر سیهی را سپری بهتر از این؟
به هوایت نتوان پر زنم از این پر و بال
خواهم از تیر بلا بال و پری بهتر از این
مرده را زنده کند رایحهی تربت من
کی بود در دم عیسی اثری بهتر از این؟
بر فراز قد اكبر رخ انور بنگر
بر سر سرو نیامد قمری بهتر از این
گرچه نخل قد سروش قمر آورده ثمر
آرد از باغ شهادت ثمری بهتر از این
زیر گیسو رخ ماهش نکند جلوه به شام
شام از آن شام ندارد سحری بهتر از این
دانهی اشک گرانمایهام ارزان مفروش
که به دست تو نیاید گهری بهتر از این
گرچه منظور دو عالم بوَد اینک نظرم
کن ز الطاف به (ناجی) نظری بهتر از این
"زندهیاد سید احمد ناجی قمی
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
(خطّ غم)
خطّ غم را بر جبین ما نمیخواند کسی
ما جگرخون غمیم اما نمیداند کسی
گاه ِ پیری ، التهاب عشق را پنهان مکن
آتش دل را ، به خاکستر نپوشاند کسی
اشک خود را در ره یاران سنگیندل مریز
دانه را ، در خاک بیحاصل نیفشاند کسی
کیست دانی مرد حق؟: آنکو درین محنتسرا
خود نرنجد از کس و از خود نرنجاند کسی
ما و مجنون از حساب روز محشر فارغیم
نامهی ننوشته را ، آنجا نمیخواند کسی
غم مخور ای دل! اگر (پروانه) و من سوختیم
عشق ، بر تخت جنون خویش بنشاند کسی
استاد محمدعلی مجاهدی (پروانه
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
مبادا باغباني در بهاران
خزانِ نخل بارآور ببيند
مبادا در بهار زندگانی
که نخلي، چيده برگ و بر ببيند
مبادا عندليبي لانه خويش
ز برق فتنه در آذر ببيند
چه حالي دارد آن مرغي که از جفت
بجا در لانه مشتي پر ببيند
وزآن جانسوزتراحوال مرغي است
که جاي لانه، خاکستر ببيند
ندارد کودکي طاقت که نيلي
ز سيلي صورت مادر ببيند
گل سرخ ست مادر، کي تواند
رخ خود را چو نيلوفر ببيند
هزاران بار اجل بر مرد خوشتر
که سيلي خوردن همسر ببيند
چه حالي مي کند پيدا خدايا!
اگر اين صحنه را، حيدر ببيند؟
مگو رو کرده پنهان تا مبادا
رخش را، ساقي کوثر ببيند
تواند آن که مولا بي نگاهي
رخ محبوبه داور ببيند
خسوف مه، کسوف آفتاب ست
نخواهد خصم بداختر ببيند
ميان شعله، در از درد ناليد
که يا رب قاتلش کيفر ببيند
ولي از روي مولا شرم دارد
که مسمارش به خون اندر ببيند
چه سان مولاازين پس خانه خويش
تهي از دخت پيغمبر ببيند؟
نهان کن چادر و سجّاده اش را
مبادا زينب مضطر ببيند
برو ديوار و در را شستشو کن
مگر اين صحنه را کمتر ببيند
استادمحمدعلی مجاهدی(پروانه)
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ورود کاربر / نامنویسی

صامت بروجردی » اشعار مصیبت »
شمارهٔ ۳۱ - مدح و مصیبت رقیه خاتون(ع)
بود در شهر شام از حسین دختری
آسیه فطرتی فاطمه منظری
تالی مریمی ثانی هاجری
عفت کردگار عصمت اکبری
لب چو لعل بدخش رخ عقیق یمن
او سه ساله بدو عقل چهل ساله داشت
با چهل ساله عقل روی چون لاله داشت
لاله روی او همچو مه هاله داشت
هاله پرده ز رخ چو گل ژاله داشت
ژاله آری نکوست بر گل و نسترن
شد رقیه ز باب نام دلجوی او
نار طور کلیم آتش روی او
همچو خیرالنسا خصلت و خوی او
کس ندیده است چون چشم جاودی او
نرگسی درخطا آهویی در ختن
گرچه اندر نظر طفل بود و صغیر
گرچه میآمدی از لبش بوی شیر
لیک چون وی ندید چشم گردون پیر
دختری با کمال اختری بینظیر
شوخ و شیرین کلام خوب و نیکو سخن
از تخوم زمین تا نجوم سما
دیده در حجر او تربیت ماسوا
قره العین شاه نور چشم هدا
هم ز امرش روان هم به حکمش بپا
عزم گردون پیر نظم دیر کهن
برعموها مدام زینت دوش بود
عمهها را تمام زیب آغوش بود
خواهران را لبش چشمه نوش بود
خردیش را خرد حلقه در گوش بود
از ظهور ذکاء از وفور فطن
بس که نشو و نما با پدر کرده ود
روی دامان او نازپرورده بود
بابش اندر سفر همره آورده بود
پیش گفتار وی بنده پرورده بود
از ازل شیخ و شاب تا ابد مرد و زن
خندهاش دلربا گریهاش جانگداز
شاه اقلیم قرب ماه برج حجاز
چون برادر بزرگ چون پدر سرفراز
نزد باب عزیز آن مه دلنواز
هم جلیس سفر هم انیس وطن
دیده در کودکی گرم و سرد جهان
خورده بر ماه رخ سیلی ناکسان
کشف کرده سنان بر سنان بر سنان
رنگ رخسار را از عطش باختان
یا چه یعقوب در کنج بیتالحزن
از یتیمی فلک کار او ساخته
رنگ رخسار را از عطش باخته
از فراق پدرگشته چون فاخته
بانک کو کوی او شورش انداخته
در زمین و زمان از بلا و محن
داغ تبخاله را پای وی پایدار
طوق در گردنش از رسن استوار
وز طپانچه بدش ارغوانی عذار
گریه طوفان نوح ناله صوت هزار
اشک وی جان خراش آه وی دلشکن
در صغیری اسیر شد چه بعد از پدر
برد با درد و داغ روز و شب را بسر
گاه بودی خموش گه شدی نوحهگر
میشدی گه به پا میزدی گه بسر
نه قرارش به جان نی توانش بَتن
در خرابه سکون ساخته در کرب
بود «این ابی» کار او روز و شب
شامگاهان برنتج روزها در تعب
ای عجب ای سپهر از توثم العجب
تا کجا دون نو از شرمی از خویشتن
قدری انصاف کن آخر ای هرزه گرد
عترت مصطفی و اینقدر داغ و درد؟
شد زنانشان اسیر یا که شد کشته مرد
آخر این بیگناه طفل بیکس چه کرد
تا که شد مبتلا اینقدر در فتن
در خرابه شبی خفته و خواب دید
آفتابی به خواب رفت و مهتاب دید
آنچه از بهر وی بود نایاب دید
یعنی اندر بخواب طلعت باب دید
جای در شاخ سرو کرد و برگ سمن
شاهزاده بشه مدتی راز داشت
با پدر بهر راه جان دمساز داشت
از شکایت ز شمر شور و شهناز داشت
ناگهانش ز خواب بخت بد باز داشت
گتش بیدار و مانند شکوهاش در دهن
در سراغ پدر کرد آن مستمند
باز چون عندلیب آه و افغان بلند
عرش را همچو فرش در تزلزل فکند
ساخت چون نی بلندناله از بندبند
جامه جان ز نو چاک زد در بند
زد در آن شب به شام قرق آهش علم
سوخت بر حال خویش جان اهل حرم
باز اهل حرم ریخت از غم به هم
گشته هر یک ز هم چاره جو بهر غم
ام کلثوم زار زینب ممتحن
ناله وی رسید چون به گوش یزید
کرد بهرش روان راس شاه شهید
آن یتیم غریب چون سر باب دید
زد بسر دست غم و زز دل آهی کشید
همچو (صامت) پرید مرغ روحش ز تن
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
نی خود را بشکن گر شکری می طلبی
برگ از خود بفشان گر ثمری می طلبی
خبری نیست که در بیخبری نتوان یافت
بیخبر شو ز جهان گر خبری می طلبی
از خودی تا اثری هست، دعا بی اثرست
بی اثر شو، ز دعا گر اثری می طلبی
پا به دامن کش و از هر دو جهان چشم بپوش
گر ازین خانه تاریک دری می طلبی
صبر چون غنچه به خاموشی و دلتنگی کن
گر گشایش ز نسیم سحری می طلبی
دهن خود چو صدف پاک درین دریا کن
اگر از ابر بهاران گهری می طلبی
خضر توفیق پی گمشدگان می گردد
خویش را گم کن اگر راهبری می طلبی
داد از پرتو خود بال به شبنم خورشید
پا به دامن کش اگر بال و پری می طلبی
صدف آبله باشد کف افسوس ترا
تا تو گم کرده خود از دگری می طلبی
چون شرر دیده روشن ز جهان کن تحصیل
اگر از سوخته جانان اثری می طلبی
خضر چون سبزه زند موج درین دامن دشت
پای در ره نه اگر همسفری می طلبی
آب خود صاف کن از پرده گلها صائب
گر ز خورشید چو شبنم نظری می طلبی
صائب تبریزی
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ولادت_حضرت_زینب سلام الله علیها
#مدح_مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
۶۹بیت قصیده تقدیم به حضرت زینب سلام الله علیها
السلام ای ملیکه ی دنیا
السلام ای شفیعه ی عقبی
السلام ای زلال تر از اشک
السلام ای مطهر والا
نوه ی دختری پیغمبر
نور چشمان سید بطحا
مثل آیینه ی تمام نما
روی تو شد خدیجه در زهرا
خوش به حال علی که گردیده...
...نام پاک تو زینت بابا
صد هزاران فرشته می خواهد
تا کشد ناز دختر مولا
بال جبریل بالش سر تو
سایه بان تو قامت طوبی
دور گهواره ات چه می بینم
لشگری صف کشیده از حورا
همه در نوبت اند تا گیرند
بوسه از خاک زیر پای شما
قدری آهسته وحی نازل شد
بر وجود مقدس طاها
کلیات کلام حق گردد
بی کم و بیش این چنین معنا
واجب الاحترام شد زینب
دختر ارشد کنیز خدا
هرکه گِرید برای این دختر
اجر آن می شود معادل با...
...گریه بر غربت امام حسن
گریه بر داغ سیدالشهدا
مادر عشق دختر حیدر
لب کنم باز بهر مدح و ثنا
در طریق تو مست باید شد
از طهوران باده ی اِلآ
هر دلی شد دخیل کوی تو
در قیامت نمی شود رسوا
ما گدایان بین راه توایم
علیا حضرتا تصدقنا
کرم ِتوست ورنه کاسه ما
به خدا نیست مستحق عطا
من چه گویم که آیه ی قرآن
ز کراماتتان بود گویا
قرص نان تو می کند نازل
هل اتی بر سرای آل کسا
چه سحرها نماز شب خواندم
تا که شاید تو را کنم پیدا
همه شب های تو مسیحه ی عشق
می دهد بوی لیلةُالمحیا
در قنوت تهجدت دیدم
رتبه های «مقام محمودا »
در رکوع تو جلوه های خضوع
سجده ات مست ربی الاعلی
در نماز شبت چه ها می دید
که حسین گفت التماس دعا
نفحات مقدست بانو
زنده سازد دو صد مسیحا را
شصت و نه بار ذکر یا زینب
رمز توحید را کند افشا
هرکه آواره ی حسینت شد
در حریم تو می کند ماوا
خاطرت را ز بس خدا می خواست
با حسین آفرید قلب تو را
السلام ای شریکه الارباب
فانیا للحسین سر تا پا
تا که مهر تو در دلم باشد
سایه ی عشق؛ بر سرم بادا
دستگردان شدی میان حرم
تا رسیدی به دامن لیلا
کُشتی ارباب عشق بازان را
ناز دار خدا دودیده گشا
بین هر تار معجرت بینم
آیه ی کاملی ز حجب و حیا
چادرت محترم تر از کعبه
صورتت در حجاب بی همتا
در چهل سال گفته همسایه
که ندیده است سایه ات حتی
کسب فیض از تو کرده ام ِبنین
تا که گردیده مادر سقا
آمدی تا که پُر کنی جای
مادرت را میان بیت ولا
آمدی و چه زود می پیچد
بین خانه صدای «وا اُمّا»
کاش این جا تمام می شد کار
تازه آغاز می شود غمها
دومین داغ داغ محراب است
فرق منشق و ناله ی ابتا
سومین غربتت به یک تشت است
لب خونین و ذکر واحسنا
مادر درد السلام علیک
صاحب هر مصیبت عظما
جبرییل دلم خبر داده
می شوی از حبیب خود تو جدا
چه می آید سرت خدا داند
الامان الامان ز عاشورا
بین گودال بنگری زینب
یک گلویی که گشته منحورا
ناله هایی ضعیف می آید
گوییا در میان هلهله ها
هاله ی نور گوشه ی مقتل
ناله های غریب واغوثا
مادرت بود و دور تا دورش
آسیه، مریم، هاجر و حوا
ناله می زد حسین را کشتند
با لب تشنه بر لب دریا
یک سوالی برای من مانده
بی جواب ای عقیله ی دنیا
تو چه دیدی کسی نمی داند
که زدی ناله آه «یا جدا»
از چه بر جد خود نشان دادی
تن بی سر دو بار با هذا
این حسینت مرمل بدما
گشته جسمش مقطع الاعضا
مو کنان سوی خیمه گاه مرو
بهر بوسیدن گلو بازآ
سر خود را بلند کن بنگر
روی نیزه سری رود بالا
کاش دشمن دگر حیا می کرد
ختم می شد مصیبتت اینجا
بوی جسم حسین می آید
ازچهل نعل تازه در صحرا
بعد از آن شد رسالتت آغاز
ای علمدار صبر روح وفا
تویی آن اولین ولی فقیه
در زمان امام کرب و بلا
این قصیده دگر کنم کوتاه
با تمام قصور ای والا
دامنت را به گریه می گیرم
تا نمایی برات ما امضا
نذر کردم اگر رسیدم من
زنده در آن حریم و صحن و سرا
هر قدم نام تو فقط ببرم
تا کنم در حرم به پا غوغا
در شب عید خواهشی دارم
می پذیری ز نوکرت آیا؟
آبرودار بر گل نرگس
بنما تو سفارش ما را
از حبیبم بخواه برگردد
از سفر آن امام خوبی ها
با تمام وجود می گویم
اعتقادم میان لوح قضا
کافر عشقم و خراب خراب
عاشق زینبم به اذن شما
شعر قاسم نعمتى
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث