امام سجاد علیهالسلام
مناجات
خلوتگه راز
.......................
شبی افروخته و نورانیست
روشنایی به جهانی ارزانیست
ماه تابیده ز بام افلاک
از فروغش شده روشن رخِ خاک..
شبی آرام و جهان است خموش
آفرینش شده بی جوش و خروش
نکند ناله خروس سحری
برده از یاد دگر نوحهگری
مرغ شب نیز زبان را بستهست
گویی از ناله گلویش خستهست
اندر این صحنۀ آرام و خموش
میرسد نالهای از دور به گوش..
نغمهای غرق در امواج نسیم
حاکی از حسرت و اندوه عظیم
اندر افلاک، فکندهست طنین
صوتی آشفته و لرزان و حزین..
زین نوا پردۀ جان میلرزد
همه ذرّات جهان میلرزد
یارب این نالۀ غمپرور کیست؟
این همه سوز و نوا از پی چیست؟..
کیست آشفتهدل و عاشقوار
راز میگوید و میگرید زار؟..
از غم کیست که چون شمع سحر
شعله دارد به جگر، اشک به بر؟
مگر او حضرت ابراهیم است؟
که به درگاه خدا تسلیم است
یا مگر همسخن حق، موساست؟
که ز دل نالد و غرق نجواست
یا مگر زنده شده احمد باز؟
بر کشیدهست ز توحید آواز
دل در این راز نهان، حیران است
این جوان کیست؟ چرا گریان است؟
::
آه... این تازه جوان سجاد است
که چنین نیمهشبش فریاد است
او بُوَد محرم خلوتگه راز
پردۀ کعبه گرفته به نیاز
او دلآشفته و مشتاق بُوَد
افتخار همه عشاق بُوَد..
او به جان، شیفتۀ عشق خداست
زار مینالد و در حال دعاست
چهره در اشک اسف میشوید
با دلآرام، چنین میگوید:
«چشمها رفته فرو در دل خواب
خفته آرام، نجوم شبتاب
لیکن ای بر همه هستی آگاه!
خواب را نیست به نزدیک تو راه..
از تو ای دوست چنین میخواهم
که کنی رحمت خود همراهم
نظری جانب من اندازی
این دل غمزده را بنوازی»
::
گفت و نالید و شکایتها کرد
این سرود ابدی انشا کرد:
«ای خداوند کریم کارساز
ای پناه خستگان بیقرار
ای که گویی پاسخ بیچارگان
از کرم در پردۀ شبهای تار
ای که راحت بخشی از درمان خویش
دردمندان را ز درد بیشمار..
غیر درگاهت ندارد ملجأی
معصیتکار پریشانروزگار
من در این شب نالم و خوانم تو را
با دلی سوزان و چشمی اشکبار
بخششی بر گریۀ جانسوز من
رحمتی بر این دل پر انتظار
از تو دارم چشم آمرزش که نیست
جز تو در عالم کسی آمرزگار»
::
بعد از این سر بهسوی چرخ افراشت
باز اینسان ز دل افغان برداشت:
«ای خدا بردم اگر طاعت تو
هست بر گردن من منّت تو
ور گنه کردم و در تقصیرم
حُجّت توست گریبانگیرم
بارالها به همان حجّت خویش
به کرمگستری و منّت خویش
بنما رحم و ببخشا گنهم
که به درگاه تو من روسیهم
بارالها به سرای جاوید
مکن از رؤیت جَدّم نومید»
::
پس از این باز لب خویش گشود
این نوا را ز سر سوز، سرود:..
«جز به یاد تو جهان زیبا نیست
زندگی نغز و نشاط افزا نیست
آخرت نیست خوشایند و نکو
جز به عفو تو که باشد دلجو
روز، خوش نیست جز از خدمت تو
زآنکه جانبخش بود طاعت تو
نیست خوش جز به مناجات تو، شب
شور شب هست ز یا رب یا رب!..
جز به مهر تو دلی خُرّم نیست
بی تو سرمایۀ دل جز غم نیست..»
::
باز اینگونه سخن ساز نمود
لب خود را به دعا باز نمود:
«معصیتها چه نهانی چه عیان
به تو یا رب نرسانند زیان
نیز سودی نبری از حسنات
که تو را نیست نیازی در ذات
زآنچه ای دوست تو را نیست ضرر
عفو فرما و نما صرف نظر..
حسناتم به محبت بپذیر
دیده از معصیت من برگیر»
::
باز نالید و شکایتها کرد
لب بدین شعر غمافزا وا کرد:
«ای آرزوی جان و دلم ای اله من
درماندهام، ببخش به حال تباه من
تو مایۀ امید و تو آرامبخش دل
تو چارۀ غم من و پشت و پناه من
حاجات من برآر ز کارم گرهگشای
باران لطف ریز و فرو شو گناه من
واماندهام به راه و ندانم که چاره چیست
زادم کم است و دور و دراز است راه من
گریم برای توشۀ کم یا که راه دور؟
سرگشته است چون دل من، اشک و آه من
یا رب! گناهکارتر از خود ندیدهام
کس نیست در زمانه به روز سیاه من..»
::
مرد حق کرد پیایی تکرار
حاصل این غزل آتشبار
هر چه تکرار نمود افزونتر
شد دل پر تپش او خونتر..
ناگهان نالۀ او رفت فرو
در نفسهای تبآلودۀ او
در گلو زمزمۀ او بشکست
پردۀ کعبه برفتش، از دست
سخت لرزید و بیفتاد خموش
بر زمین نقش شد و رفت ز هوش
بیخود افتاد ز پیمانۀ حق
عاشق حق به در خانۀ حق
زنده یادحجت الاسلام محمدحسین بهجتی
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
عمرها در سینه پنهان داشتیم اسرار دل
نقطهٔ سر عاقبت بیرون شد از پرگار دل
گر مسلمانی رفیقا دیر و زنارت کجاست
شهوت آتشگاه جانست و هوا زنار دل
آخر ای آیینه جوهر، دیدهای بر خود گمار
صورت حق چند پوشی در پس زنگار دل
این قدر دریاب کاندر خانهٔ خاطر، ملک
نگذرد تا صورت دیوست بر دیوار دل
ملک آزادی نخواهی یافت و استغنای مال
هر دو عالم بندهٔ خود کن به استظهار دل
در نگارستان صورت ترک حفظ نفس گیر
تا شوی در عالم تحقیق برخوردار دل
نی تو را از کار گل امکان همت بیش نیست
با تو ترسم درنگیرد ماجرای کار دل
سعدیا با کر سخن در علم موسیقی خطاست
گوش جان باید که معلومش کند اسرار دل
«سعدی»
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
_تک بیت:
گنجی است غم عشق که در زیر سرِ ماست
زاری مکن ای دوست اگر بی زر و زوریم
#هوشنگ_ابتهاج
از من مَرَنْج گَر وسطِ دل نشاندَمَت
سائِل عزیزِ خویش، به ویرانه می برد!
#صائب_تبریزی
تا چشم تو دیدیم ز دل دست كشیدیم!
ما طاقت تیمار دو بیمار نداریم...
#کلیم_کاشانی
هر دوست که راست گوی و یکرو نبُود
در عالم دوستی کم از دشمن نیست
#فرخی_یزدی
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشینَد
از گوشهیِ بامی که پریدیم، پریدیم
#وحشی_بافقی
گرفتم سال را پنهان كنی، با مو چه می سازی؟
گرفتم موی را كردی سيه، با رو چه می سازی؟
#صائب_تبریزی
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم
تقصیرهای رفته به خدمت قضا کنیم
بیمغز بود سر که نهادیم پیش خلق
دیگر فروتنی به در کبریا کنیم
دارالفنا کرای مرمت نمیکند
بشتاب تا عمارت دارالبقا کنیم
دارالشفای توبه نبستست در هنوز
تا درد معصیت به تدارک دوا کنیم
روی از خدا به هر چه کنی شرک خالصست
توحید محض کز همه رو در خدا کنیم
پیراهن خلاف به دست مراجعت
یکتا کنیم و پشت عبادت دو تا کنیم
چند آید این خیال و رود در سرای دل
تا کی مقام دوست به دشمن رها کنیم
چون برترین مقام ملک دون قدر ماست
چندین به دست دیو زبونی چرا کنیم
سیم دغل خجالت و بدنامی آورد
خیز ای حکیم تا طلب کیمیا کنیم
بستن قبا به خدمت سالار و شهریار
امیدوارتر که گنه در عبا کنیم
سعدی، گدا بخواهد و منعم به زر خرد
ما را وجود نیست بیا تا دعا کنیم
یارب تو دست گیر که آلا و مغفرت
در خورد تست و در خور ما هر چه ما کنیم
«سعدی»
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
مدح_حضرت_علی_اکبر ع
امشب دل نسل جوان دارد سرور دیگری
امشب خدا در هر سری افکنده شور دیگری
امشب به جان اهل دل تابیده نور دیگری
دل پیش دلبر یافته فیض حضور دیگری
ماه محمد طلعتی از برج زهرا آمده
یا بار دیگر در حجاز احمد به دنیا آمده
لیلا در آغوش سحر شمس الضحی آورده ای
قرآن گرفتی در بغل یا مصطفی آورده ای!؟
زادی علیّ دیگری یا مرتضی آورده ای!؟
حُسن خداوند است این یا مجتبی آورده ای!؟
لیلا عجب شوری تو در نسل بتول انداختی
الحق که آل الله را یاد رسول انداختی
تکرار کن والشّمس را حسن و جمالش را ببین
بگشای قرآن را سپس خلق و خصالش را ببین
با بال جان پرواز کن اوج کمالش را ببین
در بین آل فاطمه قدر و جلالش را ببین
آری تو ثارالله را مرآت سرمد زاده ای
گوئی که همچون آمنه امشب محمد زاده ای
او اکبر و از کودکی روح عبادت یافته
پا در جهان نگذاشته راز سعادت یافته
ناکرده تر از شیر، لب رمز شهادت یافته
رشد و نموّ نایافته درس رشادت یافته
هم اشرف الخلق آمده هم اشجع الناس آمده
هم در ره عشق و وفا همگام عباس آمده
در ماه شعبان کآمده آئینهء دل منجلی
بر زادهء خیرالبشر، زاده دو مادر دو علی
آن شمع بزم عارفان، این شیر میدان یلی
آن در ولا حق را ولی این بر بلا گفته بلی
آن ماه تابانی بود، در دست لیلای عرب
این مهر رخشانی بود زآن مام ایرانی نسب
ماهی که می بخشد به جان فیض لقاء الله را
ماهی که برق خنده اش سوزانده مهر و ماه را
ماهی که مجنون ساخته یادش دل آگاه را
ماهی که بر نسل جوان روشنگر آمد راه را
آری مه لیلاست این کز پرده بیرون آمده
وز شوق دیدارش جهان یکباره مجنون آمده
حاج غلامرضا سازگار
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ولادت_امام_زمان_عج
#نیمه_شعبان
جمال غیب و شهود است این که می آید
تمـام رحمت و جود است این که می آید
شعیب و صالح و هود است این که می آید
عزیـز مصـر وجـود است ایـن که می آید
زهـی بـه مرتبـه و عـزت پیامبـرش
سپاه بدر و احد ایستاده پشت سرش
تمـام عالـم ایجـاد مـی شود حـرمش
حرم گذاشته از دور دیـده بـر قـدمش
مسیح زنده کند باز، جان ز فیض دمش
به روی دوش علمـدار کـربلا، علمش
خـروش لشکر او انتقام خون خداست
نـدای حنجر خـونین سیـدالشهداست
نقاب غیبت خود را ز چهره باز کند
رخ نیـاز بـه درگـاه بــینیـاز کند
مسیح پشت سر حضرتش نماز کند
برای بیعت او دست خـود دراز کند
نگه کنید شهیدان چه گونه سرمستند
برای یاری او زنده گشته، صف بستند
بیا که حجر ز هجر تو اشک می بارد
بیا که کعبه بـه دور سرت طواف آرد
بیا که بـر قـدمت رکن، دیده بگذارد
بیا که فاطمـه تنهـا تـو را تو را دارد
بیا که تا تو نیایی، زمان محرمِ توست
بیا که پیرهــن پـاره تو پرچم توست
بیا که قلب جهان بی قرار توست، بیا
بیا که چشم همه اشکبار توست، بیا
بیا که تیـغ خدا ذوالفقار توست، بیا
بیا که فاطمه چشم انتظار توست، بیا
بیا که «میثم» دل سوخته به محضر تو
گلاب اشک فشاند به خاک مادر تو
حاج غلامرضا سازگار
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
رباعی_تک بیت:
چون وا نمی کنی گِرهی، خود گِره مشو
ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست
#صائب_تبریزی
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران
ساده دل من که قسم های تو باور کردم
#شهریار
از قیامت همه ترسند و من آنجا شادم
به امیدی که در آن معرکه دیداری هست
#مکرم_اصفهانی
گر کسب کمال میکنی، میگذرد
ور فکرِ مجال میکنی، میگذرد
دنیا همه سر به سرخیال است، خیال
هر نوع خیال میکنی، میگذرد..
#وحشی_بافقی
نتیجه ی همه ی استخاره ها خیر است
اگر به نیت تو وا شوند قرآن ها...
#حسین_منزوی
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
بسم الله الرحمن الرحیم
💫🌟🌙داستــــــــــان شـــــــــب🌙🌟💫
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
مرحوم مادر بزرگم يك قصه اي در كودكي برايم تعريف كرده است كه بسيار زيباست. قصه ي دوستي يك خرس و يك هيزم شكن است كه سال ها در كوه با هم دوست بودند و با هم غذا مي خوردند.
يك روز هيزم شكن براي ناهار آش پخت، خرس كه مي خواست آش را بخورد شروع كرد با زبانش ليس زدن و با سر و صداي زياد خوردن؛ هيزم شكن كلافه شد و گفت: درست غذا بخور، حالم رو بهم زدي با اين غذا خوردنت.
خرس ديگه غذا نخورد و كنار رفت و صبر كرد هيزم شكن غذايش را تمام كند. گفت: برو و تبرت را بياور و بزن توي سر من. هیزم شکن گفت آخه برای چی؟ ما با هم دوست هستیم.
خرس گفت: همین که میگم یا می زنی یا از بالای کوه پرت می کنمت پایین. هیزم شکن هم تبر را برداشت و زد توی سر خرس و خون آمد و بیهوش شد.
هیزم شکن فرار کرد و تا یکی دو سال سراغ خرس نرفت اما بعد از چند وقت طاقت نیاورد و رفت ببیند که خرس زنده است یا نه. دید که خرس سالم است و مشغول کار خودش است، سلام و احوالپرسی کرد، گفت چه قدر خوشحالم که می بینم حالت خوبه، آخه خودت گفتی بزن من که نمی خواستم بزنم.
خرس گفت: نگاه کن ببین زخم خوب شده یا نه؟ هیزم شکن نگاه کرد و گفت: آره خدارو شکرخوبه خوبه و جایش هم نمانده.
خرس گفت: ولی جای زخم زبونی که زدی هنوز جایش مانده، زخم تبر خوب شد ولی زخم زبون هنوز جاش مونده. زبان نیشدار روح را بیمار می کند.
توهین و تحقیر و نفرین، مقایسه و تحقیر نسبت به دیگران به خصوص اگر با کلمات زشتی همراه شود، در ذهن می مانند و وحشت ایجاد می کنند.
🍃
🌺🍃
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث