eitaa logo
اشعار ۱۴ معصوم (ع) و احادیث
664 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
122 ویدیو
7 فایل
http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🛑 امیرالمومنین علیه السلام : گواراترین زندگی [در] دور افکندن تکلّفات است أهنی العَیشِ اطِّراحُ الکُلَفِ میزان الحکمه جلد10 http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
هدایت شده از شمس (ساقی)
(اَللّٰهْمّ عَجـّـِـل لِوَلٖیّكَ الْفـَــرَج) (سلاله‌ی طاها) بر من بتاب ، ای مَهِ زیبا ببینمت! تا از زمین ، به عرش ثریا ببینمت در انتظار ماه رخت روز و هفته ‌ها هر شب نشسته‌ام به تماشا ببینمت چشمم سپید شد همه شب در غیاب تو ای ماه شب ‌فروز...! بیا تا ببینمت صد سلسله بشوق تو در خواب رفته است برخیز ، ای سلاله ی طاها ببینمت هر جمعه بی‌تو آمد و بی‌تو غروب کرد آیا شود به جمعه ی فردا ببینمت ؟ جانم به لب رسید و نفس در گلو شکست بر من بِدم ، نگار مسیحا...! ببینمت بس بیت‌ها به شوق غزال نگاه تو گفتم که تا میان غزل‌ ها ببینمت دلخسته‌ام ز خویش و ز خویشان رمیده‌ام مشتاقِ دیدنم به تمنّا ببینمت در این کویر تب‌زده عمرم به سر رسید شاید به بی‌کرانه‌ی دریا ببینمت لب ‌تشنه‌ی وصالم و در ساغر خیال خواهم که ای شراب گوارا ببینمت تا چشم بد نظر نکند بر جمال تو تن‌ها رها نموده که تنها ببینمت لیلای من! بیا که درین دشت پرملال مجنون صفت به دامن صحرا ببینمت اصلاً بگو که یوسف زهرا چه‌سان کجا؟ شیداتر از هزار زلیخا ببینمت گر نیستی موافق کیش و مرام ما گو تا به دِیر ، یا به کِلیسا ببینمت؟ هرچند شد خزان گل عمرم درین فراق خواهم که تا همیشه شکوفا ببینمت در انتظار روی تو مویم سپید شد امّا نشد به دیده‌ی بینا ببینمت چشمی نمانده است ببینم اگر تورا لَختی بیا به دیده‌ی معنا ببینمت شاید که نیست دیدن رویت نصیب من پس لااقل بیا که به عقبا ببینمت (ساقی) بریز باده‌ای از ساغر وصال تا مِی کشان و مست ، به دنیا ببینمت. سید محمدرضا شمس (ساقی) http://eitaa.com/shamssaghi
(راز ما) هرکسی بیمار چشم خویش و من بیمار خویش چون کلاف سربه گم حیرانم از کردار خویش می‌زنم آتش به جان با شعله‌ی دل، تا کنم رقص بر خاکستر جان و تن تبدار خویش یک طرف منصور بر دار است يكسو من، ولی او به دار این و آن رقصید و من بر دار خویش مانده‌ام در پشت در، عمری اسیر آب و رنگ می‌کشم خطّ عبث از گردش پرگار خویش خسته گردیدم از این بی‌حاصلی‌ها، وای وای! یا به چنگ سرنوشتم، یا به دام يار خویش سر به دیوار تجرد می‌زنم در این امید عقده‌ی دل وا کنم از پرده‌ی پندار خویش خاک ره روبم به مژگان یا که ره شویم به اشک تا کنم هموار و پاک، این راه ناهموار خویش دل در اقلیم خدا از هرچه یابی، بی نیاز کاروان سالار خود می‌باشم و سالار خویش من گدای کوی یارم، ور نه می‌دانند خلق دامنم پردُر بود از چشم گوهربار خویش راز ما با مردم بیگانه (ثابت) گفت و بس ور نه من با کس نگفتم سرّی از اسرار خویش شادروان سید رضا باقرمنش (ثابت) http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
(بهتر از این؟‌) از دو عالم همه رستم هنری بهتر از این؟ نظر از غیر تو بستم نظری بهتر از این؟ تا رضای تو بوَد تن به قضای تو دهم به رضای تو رضایم قدَری بهتر از این؟ داد تا بر دل و جان پیک وصال تو خبر بی‌خبر از دل و جانم خبری بهتر از این؟ عازم شهر بقا گشتم ازین ملک فنا وطنی خوش‌تر از اینجا سفری بهتر از این؟ سر سودای تو دارد سر من تا سر نی نیست سودای تو در هیچ سری بهتر از این کردم از جان بر ِ. تیر سیهی سینه سپر نیست تیر سیهی را سپری بهتر از این؟ به هوایت نتوان پر زنم از این پر و بال خواهم از تیر بلا بال و پری بهتر از این مرده را زنده کند رایحه‌ی تربت من کی بود در دم عیسی اثری بهتر از این؟ بر فراز قد اكبر رخ انور بنگر بر سر سرو نیامد قمری بهتر از این گرچه نخل قد سروش قمر آورده ثمر آرد از باغ شهادت ثمری بهتر از این زیر گیسو رخ ماهش نکند جلوه به شام شام از آن شام ندارد سحری بهتر از این دانه‌ی اشک گرانمایه‌ام ارزان مفروش که به دست تو نیاید گهری بهتر از این گرچه منظور دو عالم بوَد اینک نظرم کن ز الطاف به (ناجی) نظری بهتر از این "زنده‌یاد سید احمد ناجی قمی http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
(خطّ غم) خطّ غم را بر جبین ما نمی‌خواند کسی ما جگرخون غمیم اما نمی‌داند کسی گاه ِ پیری ، التهاب عشق را پنهان مکن آتش دل را ، به خاکستر نپوشاند کسی اشک خود را در ره یاران سنگین‌دل مریز دانه را ، در خاک بی‌حاصل نیفشاند کسی کیست دانی مرد حق؟: آنکو درین محنت‌سرا خود نرنجد از کس و از خود نرنجاند کسی ما و مجنون از حساب روز محشر فارغیم نامه‌ی ننوشته را ، آن‌جا نمی‌خواند کسی غم مخور ای دل! اگر (پروانه) و من سوختیم عشق ، بر تخت جنون خویش بنشاند کسی استاد محمدعلی مجاهدی (پروانه http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
مبادا باغباني در بهاران خزانِ نخل بارآور ببيند مبادا در بهار زندگانی که نخلي، چيده برگ و بر ببيند مبادا عندليبي لانه خويش ز برق فتنه در آذر ببيند چه حالي دارد آن مرغي که از جفت بجا در لانه مشتي پر ببيند وزآن جانسوزتراحوال مرغي است که جاي لانه، خاکستر ببيند ندارد کودکي طاقت که نيلي ز سيلي صورت مادر ببيند گل سرخ ست مادر، کي تواند رخ خود را چو نيلوفر ببيند هزاران بار اجل بر مرد خوشتر که سيلي خوردن همسر ببيند چه حالي مي کند پيدا خدايا! اگر اين صحنه را، حيدر ببيند؟ مگو رو کرده پنهان تا مبادا رخش را، ساقي کوثر ببيند تواند آن که مولا بي نگاهي رخ محبوبه داور ببيند خسوف مه، کسوف آفتاب ست نخواهد خصم بداختر ببيند ميان شعله، در از درد ناليد که يا رب قاتلش کيفر ببيند ولي از روي مولا شرم دارد که مسمارش به خون اندر ببيند چه سان مولاازين پس خانه خويش تهي از دخت پيغمبر ببيند؟ نهان کن چادر و سجّاده اش را مبادا زينب مضطر ببيند برو ديوار و در را شستشو کن مگر اين صحنه را کمتر ببيند استادمحمدعلی مجاهدی(پروانه) http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ورود کاربر / نام‌نویسی     صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۳۱ - مدح و مصیبت رقیه خاتون(ع)                     بود در شهر شام از حسین دختری آسیه فطرتی فاطمه منظری تالی مریمی ثانی هاجری عفت کردگار عصمت اکبری لب چو لعل بدخش رخ عقیق یمن او سه ساله بدو عقل چهل ساله داشت با چهل ساله عقل روی چون لاله داشت لاله روی او همچو مه هاله داشت هاله پرده ز رخ چو گل ژاله داشت ژاله آری نکوست بر گل و نسترن شد رقیه ز باب نام دلجوی او نار طور کلیم آتش روی او همچو خیرالنسا خصلت و خوی او کس ندیده است چون چشم جاودی او نرگسی درخطا آهویی در ختن گرچه اندر نظر طفل بود و صغیر گرچه می‌آمدی از لبش بوی شیر لیک چون وی ندید چشم گردون پیر دختری با کمال اختری بی‌نظیر شوخ و شیرین کلام خوب و نیکو سخن از تخوم زمین تا نجوم سما دیده در حجر او تربیت ماسوا قره العین شاه نور چشم هدا هم ز امرش روان هم به حکمش بپا عزم گردون پیر نظم دیر کهن برعموها مدام زینت دوش بود عمه‌ها را تمام زیب آغوش بود خواهران را لبش چشمه نوش بود خردیش را خرد حلقه در گوش بود از ظهور ذکاء از وفور فطن بس که نشو و نما با پدر کرده ود روی دامان او نازپرورده بود بابش اندر سفر همره آورده بود پیش گفتار وی بنده پرورده بود از ازل شیخ و شاب تا ابد مرد و زن خنده‌اش دلربا گریه‌اش جانگداز شاه اقلیم قرب ماه برج حجاز چون برادر بزرگ چون پدر سرفراز نزد باب عزیز آن مه دلنواز هم جلیس سفر هم انیس وطن دیده در کودکی گرم و سرد جهان خورده بر ماه رخ سیلی ناکسان کشف کرده سنان بر سنان بر سنان رنگ رخسار را از عطش باختان یا چه یعقوب در کنج بیت‌الحزن از یتیمی فلک کار او ساخته رنگ رخسار را از عطش باخته از فراق پدرگشته چون فاخته بانک کو کوی او شورش انداخته در زمین و زمان از بلا و محن داغ تبخاله را پای وی پایدار طوق در گردنش از رسن استوار وز طپانچه بدش ارغوانی عذار گریه طوفان نوح ناله صوت هزار اشک وی جان خراش آه وی دلشکن در صغیری اسیر شد چه بعد از پدر برد با درد و داغ روز و شب را بسر گاه بودی خموش گه شدی نوحه‌گر می‌شدی گه به پا می‌زدی گه بسر نه قرارش به جان نی توانش بَتن در خرابه سکون ساخته در کرب بود «این ابی» کار او روز و شب شامگاهان برنتج روزها در تعب ای عجب ای سپهر از توثم العجب تا کجا دون نو از شرمی از خویشتن قدری انصاف کن آخر ای هرزه گرد عترت مصطفی و اینقدر داغ و درد؟ شد زنانشان اسیر یا که شد کشته مرد آخر این بی‌گناه طفل بی‌کس چه کرد تا که شد مبتلا اینقدر در فتن در خرابه شبی خفته و خواب دید آفتابی به خواب رفت و مهتاب دید آنچه از بهر وی بود نایاب دید یعنی اندر بخواب طلعت باب دید جای در شاخ سرو کرد و برگ سمن شاهزاده بشه مدتی راز داشت با پدر بهر راه جان دمساز داشت از شکایت ز شمر شور و شهناز داشت ناگهانش ز خواب بخت بد باز داشت گتش بیدار و مانند شکوه‌اش در دهن در سراغ پدر کرد آن مستمند باز چون عندلیب آه و افغان بلند عرش را همچو فرش در تزلزل فکند ساخت چون نی بلندناله از بندبند جامه جان ز نو چاک زد در بند زد در آن شب به شام قرق آهش علم سوخت بر حال خویش جان اهل حرم باز اهل حرم ریخت از غم به هم گشته هر یک ز هم چاره جو بهر غم ام کلثوم زار زینب ممتحن ناله وی رسید چون به گوش یزید کرد بهرش روان راس شاه شهید آن یتیم غریب چون سر باب دید زد بسر دست غم و زز دل آهی کشید همچو (صامت) پرید مرغ روحش ز تن http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث