eitaa logo
اشعار ۱۴ معصوم (ع) و احادیث
664 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
121 ویدیو
7 فایل
http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام عليک يا مولاتى يا رقيه بنت الحسين شام غمهاى من غمزده را اخر نيست لاله اى همچو تن خونى من پرپر نيست گوشه پلک گشا صورت من خوب ببين شک نکن دختر تو پير شده مادر نيست يا که پاى سر تو جان دهم امشب بابا يا به والله قسم دختر تو دختر نيست کودکى سنگ زد و گوشه ابروم شکست ديگر اين ظرف ترک خورده چونان ساغر نيست انکه شمشير کش است دست زخمى دارد ضربه سيلى اش از ضرب لگد کمتر نيست گيسوانم همه خيرات سر تو دادم پنجه اى نيست که پيچيده به موى سر نيست ان يهودى که ز خيبر به دلش بغضى بود گفت اين قافله که هست اگر حيدر نيست کاش همراه سرت رأس عمو مى امد تا نشانش بدهم بر سر من معجر نيست چوبه محمل خونى شده شاهد باشد دلى همچون دل زينب به حرم مضطر نيست تا که بر خواهرم اظهار کنيزى کردند کس نگفتا مگر او دختر پيغمبر نيست گردنم درد گرفت بس که پى تو گشتم ز سر نيزه سوارت سرى بالاتر نيست http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ السلام علیک یا رقیه بنت الحسین(ع) آن شب رقیه گریه وآهش عجــیب بود خورشید سـر بریده برایـش غـریب بود مضطر نشـسته بـود و بدامان سـر پدر ذکرش مدام آیــه ی اَمّــن یُجــیب بود یاسی که بـود شعـله ور از آتــش فراق گرم نگاه بر رُخ شَـــیب الخَضــیب بود گَرد و غبار چهره ی آن ماه خون چکان تصـــویری از تجلّــیِ خَــدُ التَّـریب بود اشکــش بـروی چـهره ی بابا روان ولی از دســتهای گــرم پـدر بی نصـیب بود چون مرغ پرشکسته تپش های قلب او در انتظار وصـل پدر بـی شکیـب بود آرام شـــد به دیــدن بابا کــنار تشــت این ســر برای درد فـراقـش طبیب بود پژمرده گشت دشت "شـقایق" ز داغ او آتشــفشان سینـــه ی او پـر لـهیـب بود حمید رضازاده " شقایق" کرمان http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
طبع من، باز پر درآورده ست رو به صحرای محشر آورده ست کیست این آفتاب خون آلود کز پس کوه، سر بر آورده ست؟ تا بسازد تغزلی خونین خنجر آورده، حنجر آورده ست تا بیاویزدش به دامن دوست دست‌های برادر آورده ست قصۀ نامکرری از عشق داغ‌های مکرر آورده ست سر به سوی آن عرش می‌سایند نخل‌هایی که بی سر آورده ست تا که دل بر کند ز خرد و کلان اصغر آورده، اکبر آورده ست از کجا این امیر بی لشکر این همه شعر پرپر آورده ست هفت صحرا غزال تازه نفس هفت وادی، کبوتر آورده ست تا بهشتی کند بیابان را یک سبد سیب نوبر آورده ست از برای مسافران بهشت خیمه‌گاهی معطر آورده است ذوالفقار علی ست، یا که خلیل دست از آستین در آورده است؟ حج ماه مرا نظاره کنید چه صفایی به مشعر آورده است تشنه لب رفته ساقی و، بی دست آب از حوض کوثر آورده است بیابانکی http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
حضرت زینب سلام الله علیها عاشق طواف کعبه ی آمال می کند اخلاص را چکیده ی اعمال می کند عاشق شراب می چکد از دیده ی ترش با گریه مست می شود و حال می کند دیوانه ی حسین شدن اوج بندگی ست این کار را عقیله ی این آل می کند زینب همان کسی ست که نام معظمش هر قامت الف شده را دال می کند شاگردی کنیز خدا را نموده است این راه را چو فاطمه دنبال می کند آنجا که جبرییل امین هم حجاب بود او سجده روی تربت گودال می کند اشک از رزق اعظم و رزاق زینب ست فرمانروای کشور عشاق زینب ست ما را خدا ز حاصل زینب درست کرد از خورده هایی از دل زینب درست کرد دلواپس ادامه ی راه حسین بود ما را خدا مقابل زینب درست کرد در پاسخ حسین که من اشک مومنم بنیاد گریه را دل زینب درست کرد خلاق روزگار گِل هرچه گریه کن با اشک های نازل زینب درست کرد عشاق سرشکسته ی بازار عشق را از چوبه های محمل زینب درست کرد هرگز کسی حقیقت او را ندیده است نور عظیم حائل زینب درست کرد نور حسین شد همه جا بحر او حجاب مسطوره بود و عابده ی آل بوتراب وقتی نماز شب که به حال قیام بود مانند کعبه جلوه ی نورش تمام بود پنجاه و هفت سال ز هر کجا گذر نمود گرم طواف او سه امام بود پای حسین زندگی خویش را گذاشت او در مسیر عاشقی اَش مستدام بود جایی که احترام به او وحی نازل است در پیش پای او قیام نکردن حرام بود گرچه علی شهیده ی خود زنده کرده است دانی که فرق زینب و حیدر کدام بود او از تن بدون سری حرف می کِشید با حنجر بریده شده هم کلام بود عقل این زبان بسته به زنجیر می کشد ورنه مسیر عشق به تکفیر می کشد آیین دار صبر خدا دخت حیدرست زهرای روزگار تجلی کوثرست گویند در حدیث کساء نیست نام او زینب همان عبای یمانی دلبرست زینب خلاصه ی همه ی پنج تن شده شأن و مقام و مرتبه اش فوق باورست زینب غریب آمد و زینب غریب رفت آری ظهور جلوه ی او روز محشرست یک یا حسین گفت سپاهی عقب کِشید خاتون خانواده ی فتاح حیدرست در کربلاست معجر او مُحی الحسین تنها گواه گفته ی من نعش اکبرست داده نجات با نفسش نُه امام را تا دید روی ناقه امامی که مضطرست ما قائلیم یک تنه او یک سپاه بود دعوای عصر روز دهم پای معجرست این روزها که بیت علی ریخته بهم با دست های کوچک خود یار مادرست با دستمال خیس کمی پاک می کند خونابه را که بر لب بیمار بسترست با فضه گفت هر چه سر مادر آمده تقصیر داغ بودن مسمار آن دَر است http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
السلام علیکما یا ابناءالزینب تاناله ات زبانه میانِ حرم کِشَد آهِ توشعله بر همه ی پیکرم کِشَد آخر غمِ غریبی تو می کُشد مرا بارِ غریبی تو دو چشمِ ترم کِشَد لازم نکرده رو بزنی بر حرامیان شمشیر بهرِ یاری تو لشگرم کِشد دارو ندارِ خواهرِ خود را قبول کن مگذار ،کار، بر قسمِ مادرم کشد این دو زنسلِ حیدر واز خون ِ جعفرند خیلِ سپاهِ مِنّت تو دلبرم کشد وقتی صدا زدند که«ابناءِ زینبیم» دستِ غرور شانه به بال وپرم کشد من فاطمه نژادم و ناموسِ حیدرم ای وای اگر که کار ،به مویِ سرم کشد مثلِ مدینه کرببلا ،زیر ورو کنم دستم اگر گِرِه ز نخِ معجرم کشد یک چشمه ای زغیرت حق را ببین حسین صوتِ علی حجاب بر این حنجرم کشد بیرون نیامدم که مبادا به یک نگاه خجلت ز اشک دیده ی من دلبرم کشد بی کس شدی ولی تو بزرگِ قبیله ای جانم فدایِ تو ،تو عزیزِ عقیله ای حالا که مادرِ دوشهید است خواهرت گردیده رو سپید دگر پیش مادرت رخصت اگر دهی نگذارم در این دیار کم گردد ای عزیز دلم موئی از سرت با نجمه یادِ ناله ی لیلا کنیم ما فرزندهایِ ماهمه قربانِ اکبرت اذنِ جهاد گر بدهی ای امیرِ عشق طوفان به بپا کنم چو علمدارِ لشگرت با گوشه ای زچادرِ خود پاک می کنم هر قطره ای که می چکد از دیده ی ترت کمتر نیَم به جان تو از مادرِ وهب شمشیر می کشم دمِ خیمه برابرت پروانه زاده ترس ندارد ز سوختن جاری بُود میانِ رگم خون مادرت امروز من به روی تو این غم نیاورم فردا توهم سراغ نگیری ز دخترت http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیها السلام علیک یا زینب کبری عقیلة بنی هاشم در مقام بندگی فوق تصوّر باورش غرق در ذات خداوند است از پا تاسرش طبق دستور خدا آداب دارد محضرش می نشیند مادر عباس پای منبرش نام او زینب شده از سوی حیِّ داورش صف کشیده می رسد این حیدر زهرا نشان تا دهد آداب سر هدیه نمودن را نشان در دوستش حاصل عمرش دو رعنا نوجوان در پی اش الله اکبر گو همه هفت آسمان وَه بنازم بر امیرِ عشق و این سرلشگرش خود حمائل کرد شمشیری به روی دوششان وعده ی دیدار مادر داد بر آغوششان من نمی دانم چه سری گفت او در گوششان کرد از جام شهادت واله و مدهوششان مرتضی در قالب زن بود روز آخرش تا به خرگاه سپه سالار عاشورا رسید قامت رعنای دلبر پیش پایش قد کشید از نفیر عصمت الهی به روح دل دمید رشته ی هرچه محبت بود، از طفلان برید کرد امر عاشقی بر آن امیر و رهبرش گفت می دانم کم است اما تو دست رد نزن در کنار گوش تو آهسته گویم این سخن گفته ای توبارها درد اسارات را به من در تن این دو نیفتد جانِ من درد حسن شد سپید از خاطرات کوچه موهای سرش گر که خواهی رزم زینب بنگری اینان نگر حاصل شیر محبت را به جسم و جان نگر حیدر و جعفر به دو آیینه تابان نگر عالمی را در پی گیسویشان حیران نگر این غریب کربلا و هدیه های خواهرش گفت یا ابناء زینب آبرو داری کنید تا نفس دارید بهر غربتش کاری کنید از ابوفاضل مدد گیریدو سالاری کنید من زَنَم اما شما باید علمداری کنید جانتان قربان یک تاری ز موی اکبرش هستیش تا راهی میدان عاشورا نمود هرچه مجنون بود مست ساغر لیلا نمود لشگری را با دو رزمنده عجب رسوا نمود خود به خیمه رفت و بر امدادشان آوا نمود دستی از دل بر دعا ،دستی دگر بر معجرش مو پریشان بین خیمه ذکر یا حیدر گرفت بر قبول هدیه هایش دامن مادر گرفت هر دودست مستجابش را به روی سر گرفت تا خبر از کودکانش با دوچشم تر گرفت دیده آورده حسین دو یار خونین پیکرش بر سر دوش حبیبش کعبه ی آمال او چون همای پر شکسته خون چکد از بال و تا که دید آن انکسار چهره و احوال او از حرم بیرون نیامد بهر استقبال او این اصول عاشقی آموخته از مادرش http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
بسم الله الرحمن الرحیم یزید ریاحی 🩸حکایت دستمالی که حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام بر سر حرّ بست و بعد از هزار سال، خون تازه از زیر آن جاری شد... مرحوم سیّد نعمة‌ الله‌ جزائری‌ در کتاب‌ «الأنوار النُعمانیّه‌» می‌نویسد: 🥀 افراد معتمد و موثّق‌ برای‌ من‌ نقل‌ کردند که‌ شاه‌ إسماعیل‌ در سفری برای‌ زیارت‌ قبر حضرت‌ سیّدالشهداء علیه‌السّلام‌ به‌ کربلا رفت و چون‌ از بعضی‌ از مردم‌ شنیده‌ بود که‌ به‌ حرّ بن‌ یزید ریاحی‌ طعن‌ می‌زنند، به‌ سمت‌ قبر حرّ آمد و دستور داد قبر حرّ را نبش‌ کنند. 🥀 چون‌ قبر حرّ را نبش‌ کردند، دیدند که‌ به‌ همان‌ هیئت‌ و کیفیّتی‌ که‌ کشته‌ شده‌ است‌ خوابیده‌ است‌، و بر سر او دستمالی‌ دیدند که‌ با آن‌ سر حرّ بسته‌ شده‌ بود. 🥀 شاه‌ اسماعیل‌ در کتب‌ تاریخی خوانده‌ بود که‌ در واقعه‌ کربلا که‌ سر حرّ مورد اصابت‌ قرار گرفت‌ و حضرت سید‌الشهدا علیه‌السلام دستمال‌ خود را بر سر حرّ بستند و حرّ با همان‌ دستمال‌ دفن‌ شده‌ است‌، برای‌ باز کردن‌ و برداشتن‌ دستمال‌ تصمیم‌ گرفت‌. 📋 فلمّا حَلّوا تِلكَ العِصابة جَرَى الدَم مِن رأسِه حتّى اِمتَلأ مِنهُ القبر 🔹 چون‌ آن‌ دستمال‌ را باز کردند خون‌ از سر حرّ جاری‌ شد بطوریکه‌ از آن‌ خون‌ قبر پُر شد. 🥀 و چون‌ دستمال‌ را بستند خون‌ باز ایستاد و چون‌ دوباره‌ باز کردند خون‌ جاری‌ شد. و هر چه‌ کردند که‌ بتوانند آن‌ خون‌ را به‌ غیر از همان‌ دستمال‌ بند بیاورند و از جریانش‌ جلوگیری‌ کنند میسّر نشد. و از اینجا دانستند که‌ این‌ قضیّه‌ موهبت‌ الهی‌ است‌ که‌ نصیب‌ حرّ شده‌ است‌. 🥀 شاه‌ اسماعیل‌ دستور داد قبّه‌ای‌ بر مزار او بنا کردند و خادمی‌ را بر آن‌ گماشت‌ تا آن‌ بقعه‌ را خدمت‌ کند. 📚الانوار النعمانیه ج۳ ص۱۸۶ 🩸کرامتی از جناب حرّ ریاحی «حَشَرنا اللهُ مَعهُ‌ فی دار النعیم» عالم ربانی مرحوم مولوی قندهاری گوید: 🥀 زمانی که در کربلا بودم، به مرض تب مزمن و اختلال حواس مبتلا شدم. رفقا مرا برای تفریح و تغییر هوا به سمت قبر جناب حر شهید‌بردند. در حرم حرّ بودم و قدرت ایستادن نداشتم، نشسته زیارت مختصری خواندم. 🥀 در این اثناء دیدم زن عرب بیابانی وارد شد و نزدیک ضریح نشست و انگشت خود را در حلقه ضریح گذارد و این دعا را خواند: 📋 یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ مَوْلانَا الْحُسَیْنِ علیه السّلام اکْشِفْ لَنَا الْکُرَبَ الْعِظامَ بِحَقِّ مَوْلانَا اَلْحُسَیْنِ علیه‌السلام 🔹 ای کسی که غم‌ و اندوه را از چهره مبارک مولای‌مان حسین علیه‌السلام برداشتی، گرفتاری‌های بزرگ‌مان را نیز به حق مولای‌مان حسین علیه‌السلام از ما بردار. 🥀 پس انگشت خود را برمی داشت و در حلقه متصل به آن گذاشته و آن ذکر را می‌خواند و همینطور می‌خواند و دور می‌زد؛ دور پنجم یا ششم او بود که من هم آن جمله را حفظ کردم، چون توانائی ایستادن نداشتم که از بالا شروع کنم خود را کشان کشان به ضریح رسانده و انگشتم را به حلقه پایین ضریح گذاشتم و همان جمله را خواندم. 🥀 و بعد در حلقه دیگر و چون در حلقه سوم مشغول خواندن شدم، گرمی مختصری از داخل ضریح به انگشتانم رسید به طوری که به داخل بدن و تمام رگهای بدنم سرایت کرد مانند دوای آمپولی که تزریق می‌کنند، حس کردم می‌توانم برخیزم، پس برخاستم و بقیه حلقه‌ها را ایستاده خواندم و بکلی آن مرض برطرف گردید و دیگر اثری از آن پیدا نشد. 📚داستان های شگفت،عبدالحسین دستغیب،ص۲۰۵ 🩸چگونه و با چه حالی حرّ به محضر سیدالشهداء علیه‌السلام رسید؟! | وقتی که قلب حرّ با ندای غربت سیدالشهداء علیه‌السلام به لرزه می‌افتد … در نقل‌ها آمده است: 🥀 در روز عاشورا امام حسین علیه‌السلام رو به لشکر عمر سعد کردند و فریاد زدند: 📋 أَمَا مِن مُغيثٍ يُغيثُنا لِوَجهِ اللّهِ تَعالىٰ؟ أَمَا مِن ذابٍّ يَذُبُّ عَن حَرَمِ رسولِ اللّهِ؟ ▪️ آیا کسی هست که ما را به خاطر خدا یاری کند؟ آیا کسی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ 📋 فَلَمّا سَمِعَ الْحُرُّ بنُ يَزيدِ هٰذا الْكلامَ، اِضْطَرَبَ قَلبُهُ، و دَمَعَتْ عَيْناهُ ▪️ پس وقتی که حر بن یزید ریاحی این کلام امام را شنید قلبش به لرزه افتاد و اشک از چشمانش جاری شد. 🥀 آمد تا در كنارى از لشكر ايستاد و اندک اندک از آنها فاصله گرفت. مهاجر بن اوس (كه در لشكر عمر سعد بود) به او گفت: اى حر! چه مى‌خواهى بكنى؟ آيا مى‌خواهى حمله كنى؟ پاسخش را نداد و لرزه اندامش را گرفت. 🥀 مهاجر گفت: «به خدا كار تو ما را به شك انداخته است. به خدا من در هيچ جنگى تو را هرگز به اين حال نديده بودم (كه اينگونه از جنگ بلرزى) و اگر به من مى‌گفتند: دليرترين مردم كوفه كيست؟ من از تو نمى‌گذشتم (و تو را نام مى بردم).پس اين چه حالى است كه در تو مشاهده مى كنم؟! http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
بسم الله الرحمن الرحیم 🥀 حر گفت: من به خدا سوگند، خود را ميان بهشت و جهنم مخیر مى بينم و سوگند به خدا هيچ چيز را بر بهشت اختيار نمیكنم؛ اگرچه پاره پاره شوم و مرا بسوزانند. 🥀 پس از او فاصله گرفت و رو به فرزندش کرد و گفت: پسرم من طاقت آتش و غضب خدا را ندارم و طاقت ندارم اینکه روز قیامت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله دشمنم باشد. 🥀 آیا نمی‌بینی که حسین علیه‌السلام یاری می‌طلبد و کسی او را یاری نمی‌کند؟ ای پسرم! همراه من بیا تا در جلوی چشم حسین علیه‌السلام با این لشکر بجنگیم تا باشد که به واسطه شهادت در رکاب او سعادت مند شویم. 🥀 پسرش گفت: چه خوب کرامتی است این! سپس آن دو از لشکر ابن زیاد فاصله گرفتند و گویی نشان دادند که قصد حمله بر لشکر امام حسین علیه‌السلام را دارند و همین گونه به سیدالشهدا علیه‌السلام نزدیک شدند. و وقتی که به محضر امام علیه‌السلام رسیدند، 📋 فنَزَلَ الْحُرُّ رَحِمَهُ اللّهُ عَن ظَهرِ جَوادِه، و طَأطَأ رَأسَه، و جَعَلَ يُقبِّل يدَ الْحسينِ عَلَيهِ.السَّلامِ و رِجْلَيْهِ، و هو يَبكي بكاءً شديداً. ▪️پس حر، از اسب پیاده شد و سرش را پایین انداخت و به دست و پای امام علیه‌السلام افتاد و می بوسید و شدیداً گریه میکرد. 🥀 او به سیدالشهداء علیه‌السلام عرضه داشت: من همان كس هستم كه تو را از بازگشت (به وطن خود) جلوگيرى كردم و همراهت بيامدم تا به ناچار تو را در اين زمين فرود آوردم، و من گمان نمى‌كردم پيشنهاد تو را نپذيرند و به اين سرنوشت دچارت كنند. به خدا اگر مى‌دانستم كار به اين جا مى‌كشد، هرگز به چنين كارى دست نمى زدم. 📋 أفَتَرىٰ ذلكَ لِي تَوبَةً؟ قالَ: نَعَم، يَتُوبُ اللّهُ عَليكَ، و يَغفِرُ لَكَ؛ مَا اسْمُكَ؟ قال: أناْ الْحُرُّ بنُ يَزيد ▪️سپس حر گفت: آیا الان توبه و بازگشتی برای من است؟ امام علیه السلام فرمودند :بله خدا توبه تو را می‌پذیرد و گناهانت را می‌آمرزد. 🥀 سپس سیدالشهداء علیه‌السلام فرمودند: 📋 أنتَ الْحُرُّ كَما سَمَّتْكَ اُمُّكَ، أنتَ الْحُرُّ إنْ شاء اللّهُ في الدّنيا و الآخرةِ. ▪️اسمت چیست؟ گفت:حر بن یزید. امام فرمودند: به درستی که تو حرّی (آزاده‌ای) همانگونه که مادرت تو را نام نهاد. ان‌شاالله در دنیا آخرت نیز حرّ می‌مانی. 📋 فقالَ لَهُ الْحسينُ عَليهِ‌السَّلام: اِرْفَعْ رَأسَكَ يا شَيخ. ▪️پس امام علیه السلام به او فرمودند: سرت را بالا بیاور ای مرد‌بزرگ. برگرفته از: 📚مقتل الحسین علیه‌السلام، خوارزمی،ج۲ ص۱۰ 📚مقتل ابو مخنف ص۷۴ 📚اسرار الشهادة ص۲۸۹ 🩸وقتی که فرمانده سپاه ابن زیاد لعین، صورت بر پای ذوالجناح می‌نَهَد و سر تعظیم در برابر سیدالشهدا علیه‌السلام فرود می‌آورد... در نقلی آمده است: 📋 اِنَّ الْحُرَّ لَمّا دَنَیٰ نَحوَ الْحسینِ، نَزَلَ عَن جَوادهِ و قَبَّلَ رِکابَه ثُمَّ وَضَعَ وَجْهَهُ عَلیٰ سُنْبُکِ فَرَسِهِ فَبَکیٰ و جَزَعَ ▪️وقتی که حرّ نزدیک امام حسین علیه‌السلام رسید از اسب پیاده شد و رکاب آن حضرت را بوسید و صورت به سُم اسب آن حضرت گذاشت و شروع کرد به گریه و بی تابی. 🥀 سپس عرض کرد: یابن رسول الله، برایم تمرّد و طغیان و عصیان لشکر شیطان روشن شد. 📋 اَتَیتُکَ نادِماً و أنتَ مَعدَنُ الْجُودِ وَ الْاِحْسانِ، فَاقْبَلْ عُذرِی وَ تَجاوَزْ ع‍‌‍َنِ الَّذِی صَنَعتُ بِکَ. اَلْاَمان بِما صَدرَ عَنِّی اِلَیکَ مِنَ الرُّجُوعِ مِن هٰذَا الْمَکانِ ▪️حال پشیمان آمده‌ام و شما معدن جود و احسان هستید. عذر مرا بپذیر و از کاری که انجام داده‌ام درگذر. امانم بده از کاری که از من سر زد و نگذاشتم از اینجا بروید. 📚 مقتل الحسين علیه‌السلام و مصرع اهل بیته، ص٨٢ 📚 بحرالمصائب ج۴ ص۴٧ 🩸محبّت بی‌نظیر سیدالشهدا علیه‌السلام به حرّ بن یزید ریاحی | تو مهمان مایی ای حرّ … برای جنگ، کمی صبر کن … در نقل‌ها آمده است: 🥀 وقتی که سیدالشهدا علیه السلام، سر حرّ را بالا گرفت و از توبه او استقبال نمود، حر عرض کرد: ای مولای من! فدای تو گردم! مرا رخصت ده تا جانم را در پیش پای مبارکتان فدا نمایم. 🥀 سیدالشهدا علیه السلام فرمودند: تو مهمان مایی! هنوز رایحه راحت از جانب ما به مشامت نرسیده است؛ پس کمی صبر کن تا ابتدای جنگ از جانب غیر از تو باشد. 🥀 حرّ گفت: چون اول من بر سر راه شما آمده‌ام، می‌خواهم که اول کسی باشم که در راه محبت شما کشته می‌شود. شاید بدین عمل رتبه کسانی را يابم که با جدت رسول خدا صلی الله علیه و آله مصافحه می‌کنند. 🥀 پس امام علیه‌السلام به او اذن میدان دادند. 📚ریاض المصائب(خطی) ص١٧٩ 📚محرق القلوب ص٣۵۵ 📚بحرالمصائب ج۴ص۴٩ 🩸حُرّ، به پشت خیمهٔ مخدّرات رفت و بر زمین نشست و خاک بر سر می‌ریخت … در نقلی آمده است: http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
بسم الله الرحمن الرحیم 🥀 وقتی‌که حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام توبه حرّ را پذیرفت، حُرّ عرضه داشت: مرا با قبول توبه‌ام سرفراز نمودی؛ اما هنوز از خجالت اهلبیت شما بیرون نیامده‌ام؛ مرا اذن بفرما تا خدمت مخدّرات حرم رفته و از ایشان حلالیت بطلبم! 🥀 آن حضرت به او اذن دادند و آمد پشت خیمه زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها و دیگر مخدّرات؛ صدایش را بلند کرد و گفت: «السّلامُ علیکُنَّ یا أهل‌بیتِ النُبوّة» 🥀 منم آن کسی که از روی خجالت سر بر آستان شما فرود آورده‌ام! منم آن کسی که راه شما سدّ کرده و دل شما را به لرزه در آوردم! الان از کردهٔ خود پشیمانم و میخواهم مرا عفو نمایید و شکایت مرا به محضر فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها نبرید! 🥀 چون اهل حرم، صدای عجز و زاری حر را شنیدند، صدای ناله و شیون آن‌ها نیز بلند شد؛ تا صدای گریه و زاری آن‌ها به گوش حرّ رسید، بر روی خاک نشست و خاک بر سر می‌ریخت و می‌گفت: کاش دست و پایم فلج می‌شد و مانع راه شما نمی‌شدم! 🥀 در این‌جا بود که صدای برخی از مخدّرات از درون خیمه به گوش حر رسید که برایش دعا کردند و او را تسلّی خاطر دادند. 📚ریاض المصائب (خطی) ص۱۷۹ 📚بحرالمصائب، ج۴ ص۶۰ بن یزید ریاحی 🩸سیدالشهداء علیه‌السلام، هر گونه بود لشکر را شکافتند و جنازه مطهر حرّ را به خیمه‌ها آوردند... در نقل‌ها آمده است: 🥀 وقتی که لشکر عمر بن سعد ملعون، نتوانست حریف دلاوری های جناب حرّ بشود، عمر سعد ملعون صدایش را بلند کرد و گفت: 📋 وَیلَکم!‌ إرشَقوهُ بِالنَّبلِ؛ فَجَعلوا یَرشُقونَ حتّی صارَ جِلدُهُ کالقُنفذ ▪️وای بر شما! او را تیرباران کنید؛ پس لشکریان به گونه‌ای به سمت او تیر پرتاب کردند که تن او همانند خارپشت شد. 🥀 در همین اثناء، ملعونی به نام قسورة بن کنانه، به پیش آمد و نیزه‌ای بر سینه حرّ زد و سینه‌ او را شکافت و حر بر روی زمین افتاد. در این‌جا بود که سیدالشهداء علیه‌السلام به قلب لشکر حمله کردند و به هر گونه بود بر بالای جنازه حرّ حاضر شدند. 📋 وَ حَمَلهُ و أتٰی بِهِ عِندَ القَتلی و وَضَعَهُ عَلی الأرض ▪️و برای اینکه دیگر جسارتی به پیکر او نکنند، خود آن حضرت، جنازه حرّ را حمل کردند و او را خیمه شهدا آوردند و بر زمین گذاشتند. 📚ناسخ التواریخ،امام حسین علیه‌السلام،ص۲۶۱ 📚نور العین ص۳۸ 📚بحر المصائب ج۴ ص۶۴ ✍ یا أباعبدالله الحسین علیه السلام هر گونه و به هر زحمتی که بود، جنازه تک تک شهداء حتی جنازه حرّ را هم حمل کردی و به خیمه‌ها آوردی... تا مبادا به پیکر آن‌ها جسارتی بشود... تا مبادا لگدمال سُم ستوران بشوند... اما چه کسی بود که پیکر نازنینت را از بین آن کفتارها به گوشه‌ای ببرد؟! انگار اینگونه مقدّر شده بود که مولای‌ما حضرت صاحب الزمان علیه‌السلام ، هر روز برایت خون گریه کند و اینگونه روضه‌ات را بخواند: 📜 ... فَهَوَیْتَ إِلَی الْأَرْضِ جَرِیحاً، تَطَئُوکَ الْخُیُولُ بِحَوَافِرِهَا ▪️ای جدّ غریبم! با بدنی پُر از زخم، نقش بر زمین شدی و در آخر با سُمّ اسب هایشان بدنت را لگدمال کردند. 📚المزار الکبیر ،ص۵۰۴ http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
السلام علیک یااباعبدالله الحسین علیه السلام تا تو بودی سر و سامان دل ما داشت حسین نور رخسار تو بر دیده ضیا داشت حسین دل طفلان حرم بود پر از نور امید خیمه با بودن تو شور و صفا داشت حسین تا تو بودی سخن از آتش و تاراج نبود دشمن از حمله و تاراج ابا داشت حسین تا علمدار تو بر گِرد حرم میگردید جرات حمله به ما خصم کجا داشت حسین دخترت هر نفسش بود پر از نام پدر چون که در چشم ترش نقش ترا داشت حسین ضرب سیلی زده بر صورت او رنگ مُحاق بس که دنبال سرت ناله به پا داشت حسین معجر از روی سر اهل حرم تا بردند گفتم ای کاش عدوی تو حیا داشت حسین بَه چه رزقیست که شد قسمت رمضی ز ازل که به قاموس تو او نام گدا داشت حسین محمدحسین علیرمضانی http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث