#خواب_عجیب
از مصطفی پرسیدم؟ چه خوابی دیدی؟؟
گفت رفته بودم توی مسجد امام اصفهان. همین طور کهقدم می زدم یک باره صحنه عجیبی دیدم!
آقاامام حسین علیه السلام در یکی از حجره های بالای مسجد زندانی شده بود!
آقا مرا صدا کردند و گفتند بیا در را باز کن...
من هم گفتم چشم اجازه بدید برم و برگردم. ایشان فرمودند:همین الان بیا ‼️
من هم🏃♂️🏃♂️🏃♂️ دویدم به سمت بالاو در را باز کردم. در همین لحظه از خواب بیدار شدم.
#مصطفی_ردانی_پور
#خواب_عجیب
مصطفی خیلی توفکربودتصمیم گرفته بود دیگه مدرسه برنگرده. میگفت خیلی دوست دارم برم حوزه علمیه اما ‼️
♦️♦️اما نمیدونم برم حوزه، یا اینکه درسم تمام کنم بعد برای حوزه اقدام کنم.
فردا صبح رفت دنبال ثبت نام حوزه! پرسیدم چی شد، تصمیم گرفتی طلبه بشی؟؟🤔
مکثی کرد وادامه داد:دیشب خواب عجیبی دیدم!😳 از حاج آقا تعبیرش را سوال کردم گفت:تعبیرش این است که شما که شما عالِم ویاور دین میشوی....
اما تاخیر نکن باید سریع اقدام کنی!
#خواب_عجیب
#علامه_امینی
#شمر
🚨 خواب عجیب علامه امینی درباره عذاب شمر
💠 علامه امینی میگوید: مدتها فکر میکردم که خداوند چگونه شمر را عذاب میکند؟ در عالم رویا دیدم، آقا امیرالمؤمنین علیهالسلام در مکانی خوش آب و هوا، روی صندلی نشسته و من هم خدمت آن جناب ایستادهام. دو کوزه نزد ایشان بود. فرمود: این کوزهها را بردار و برو از آنجا آب بیاور. اشاره به محلی فرمود که بسیار با صفا و طراوت بود؛ استخری پر آب و درختانی بسیار شاداب در اطراف آن بود. کوزهها را بر داشته و رفتم آنجا و آنها را پر آب نمودم. ناگهان دیدم هوا گرم شد و هر لحظه گرمی هوا و سوزندگی صحرا بیشتر میشود. دیدم از دور کسی رو به من میآید. هر چه او به من نزدیکتر میشود هوا گرمتر میگردد؛ گویی همه این حرارت از آتش اوست. در خواب به من الهام شد. که او #شمر، قاتل حضرت سیدالشهداء علیهالسلام است. وقتی به من رسید. دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده است که دیگر قابل تحمل نیست. آن ملعون هم از شدت تشنگی، به هلاکت نزدیک شده بود رو به من نمود که از من آب را بگیرد. مانع شدم و گفتم، اگر هلاک هم شوم نمیگذارم از این آب قطره ای بنوشد. حمله شدیدی به من کرد و من ممانعت مینمودم .دیدم اکنون کوزهها را از دست من میگیرد؛ آنها را به هم کوبیدم. کوزهها شکست و آب آنها به زمین ریخت و بخار شد. او که از من ناامید شد رو به استخر نهاد. من بیاندازه غمگین و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آن استخر بیاشامد و سیراب گردد. به مجرد رسیدن او به استخر، چنان آب استخر ناپدید شد که گویی سالهاست یک قطره آب در آن نبوده است؛ درختان هم خشکیده بودند. او از استخر مأیوس شد و از همان راه که آمده بود بازگشت هر چه دورتر میشد، هوا رو به صافی و شادابی رفت و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند. به حضور حضرت علی علیه السلام شرفیاب شدم، فرمودند: خداوند متعال این چنین آن ملعون را جزا و عقاب میدهد. اگر یک قطره آب آن استخر را مینوشید از هر زهری تلختر، و از هر عذابی برای او درد ناکتر بود. بعد از این فرمایش، از خواب بیدار شدم.
📙داستان دوستان، ج ۳، ص ۱۶۳
#گمنام_چون_مصطفی
https://eitaa.com/joinchat/1650327598C7689162be6