#با_شهدا
تمام شهر را گشتمــ
ڪہ #پیدایتـــــ ڪنمـ اما
نہ خود بودے نہ چشمے
ڪه شود همتاے چشمانتــ ...
#شهید_محمدرضا_دهقان🌷
#سالروز_ولادت
🆔 @gomnam_shahrood5
#خاطرات_شهید
●سال اول دبیرستان بیماری عجیبی گرفت. دکترها بعداز یک ماه بستری شدن گفتند:رضا فلج شده.کم کم فلج شدنش از پاها به بالا قلب رسیده و جانش را میگیرد.بعداز قطع امید پزشکان گفتم هیچکس مصیبت زده تر از حضرت زینب س نیست.
●نذرعمه سادات کردم.تارضاخوب شود برای خودشان.
یک روز درکمال ناباوری دیدم رضا دست به دیوار گرفت و راه رفت.ان روز زینب کبری س پسرم را شفا داد وامروز رضا فدائی زینب س شد.
#شهید_رضا_کارگر_برزی
#سالروز_ولادت 🌷
🆔 @gomnam_shahrood5
7.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ڪلیپ
💠خاطره ای شنیدنی از
#خلبان_شهید_عباس_دوران
حال خوش بودکنارشهدا آه دریغ
بعدیاران شهید حال خوشی دست نداد
#سالروز_ولادت🌷
🆔 @gomnamshahrood
#خاطرات_شهدا
💠خاطره ای طنزازفرمانده
زمان جنگ، وقتی اومده بودم شهرمون، حاکم شرع همدان بهم گفت: حاج حسین 100 تا نیرو به کارت میاد ببریشون جبهه؟
با تعجب گفتم: خب معلومه. از خدامه. 100 تا نیروی تازه نفس؟ که گفت: بله. وقتی پرسیدم این نیروها کی هستند و چی هستند، گفت: 100 نفر از زندانی ها هستند که مایلند برن جبهه.
با تعجب گفتم: چی؟ 100 نفر زندانی؟ یعنی می خوای آزادشون کنی بفرستی جبهه؟ که گفت: خب آره. مگه مشکلی داره؟ گفتم: آخه می گی اونا زندانی هستند، خب شاید به بهونه جبهه اومدن و فرار کردن، اون وقت چی؟
که گفت: هیچی. همین که می خوان بیان جبهه مهمه
اون 100 نفر رو گرفتم و بردم جبهه. انصافا نیروهای دلیری هم بودند و توی عملیات ها کولاک کردند. تعدادی شون هم شهید شدند.
یک روز که توی سنگر داشتم با شهید صیاد شیرازی که اون زمان سرهنگ بود صحبت می کردم، گنده لات اونا سرزده اومد تو. گفت: باهاتون کار دارم. بهش گفتم: برو بیرون بعدا میام پیشت. بعدا که رفتم پیشش، فهمیدم از برخوردم ناراحت شده. گفت: اون یارو کی بود که به خاطرش منو از سنگر بیرون کردی؟ گفتم: اون سرهنگ صیاد شیرازیه. نیشخندی زد و گفت: شما منو به خاطر یه سرهنگ توی سنگر راه ندادی؟ اگه اون سرهنگه، من خودم سرلشکرم! پیراهنش را که در آورد، دیدم روی شانه هایش درجه های سرلشکری خالوبی کرده.
#شهید_حاج_حسین_همدانی
#سالروز_ولادت 🌷
🆔 @gomnamshahrood
#شهیدانه
تخریب چے . . .
ڪسے بود،
کہ اول نفسِ خود را تخریب می کرد.
#شهید_حاج_محسن_دین_شعاری
#عــلمدار_تـخریب
#سالروز_ولادت🌷
#حرم_شهدای_گمنام_شهرستان_شاهرود
🆔 @gomnamshahrood
#خادم_الشهدا
#خاطره_شهید
کار هر شبش بود! با این که از صبح تا شب کار و درس داشت و فعالیت میکرد، نیمههای شب هم بلند میشد نماز شب میخواند. یک شب بهش گفتم: «یه کم استراحت کن. خسته ای.» با همان حالت خاص خودش گفت: «تاجر اگه از سرمایهاش خرج کنه، بالاخره ورشکست میشه؛ باید سود بدست بیاره تا زندگیش به چرخه، ما هم اگه قرار باشه نماز شب نخونیم ورشکست میشیم.»
#شهید_مصطفی_چمران🌷
#سالروز_ولادت
●ولادت : ۱۳۱۱/۱۲/۱۸ تهران
●شهادت: ۱۳۶۰/۳/۳۱ دهلاویه
#حرم_شهدای_گمنام_شهرستان_شاهرود
@gomnamshahrood
#خادم_الشهدا
#خاطره_شهید
●هميشه يك دلواپسي داشتند كه از دوستان شهيدشان جاماندهاند. در مدت حضور ايشان در جنگ من و مادر شهيد در ستاد پشتيباني جنگ فعاليت داشتيم. مادر ايشان خيلي فعال بودند، از پختن نان بگيريد تا بافتن پليور براي رزمندگان اسلام هر آنچه در توان داشتيم انجام ميداديم. سردار مدت 84 ماه در جنگ و جبهه حضور داشتند. در اين مدت 9 بار مجروح شدند و 25 درصد جانبازي داشتند.
●همسرم همرزم سردار جاويدالاثر حاج احمد متوسليان بودند.
● همسر سردار اسکندری در یکی از گفتوگوهای خود با رسانهها درباره نخستین مواجهه خود با چگونگی شهادت ایشان اشاره کرد: «به هر ترتیبی که بود برای اولین بار عکسهای پیکر و سربریده شده همسرم شهید اسکندری را دیدم. در این لحظه بود که صحنه کربلا پیش رویم زنده شد، فرمایش حضرت زینب (س) را به یاد آوردم که فرمودند؛ در صحنه کربلا چیزی جز زیبایی ندیدم؛ لذا با تأسی به حضرت زینب (س) میگویم زمانی که سربریده همسرم را دیدم تمام آرزوی همسرم را دیدم که به اجابت رسیده است.»
راوی: همسرشهید
#سردار_بی_سر
#شهید_حاج_عبدالله_اسکندری
#سالروز_ولادت
● شهادت: ۹۳/۳/۳ حلب،سوریه
●ولادت : ۱۳۳۷/۱/۱۵ شیراز
#حرم_شهدای_گمنام_شهرستان_شاهرود
@gomnamshahrood
#خادم_الشهدا
#خاطره_شهید
🔻سالهاي 58 و 59 معمولا نهار را در محل کار مي خورديم. قبل از ظهر، يکي از همکاران نهار را از آشپزخانهي سپاه ميآورد. بعد از اقامهي نماز سفره را پهن مي کرديم. دور سفره مي نشستيم و نهار مي خورديم.
يک روز که طبق معمول سفره را انداختيم، محمد بلند شد. گمان کردم مثل هميشه روزه است. نهار خورديم و مشغول کار شديم. کمي بعد يکي از دوستان با سيني چاي وارد اتاق شد و آن را روي ميز گذاشت. محمد به طرف ميز رفت و استکان چاي را برداشت. با تعجب پرسيدم: « مگر روزه نيستي ؟!» پاسخ داد: « نه، نيستم.» گفتم : « چرا نهار نخوردي؟ » سکوت کرد.
🔻من هم اصرار کردم. وقتي متوجه شد دست بردار نيستم، گفت: « قانوناً نهار سپاه را افرادي مي خورند که از صبح تا بعد از ظهر يکسره کار مي کنند.» گفتم: « تو هم از صبح در محل کار بودي.» گفت: « بله، بودم .ولي امروز مدتي درگير مسائل شخصي و خانوادگي شدم . بنابراين تمام وقت براي سپاه کار نکردم و نمي توانم نهار سپاه را بخورم!
#شهید_محمد_طایی🌷
#سالروز_ولادت
●ولادت : ۱۳۳۳/۳/۳۰ کرمان
#حرم_شهدای_گمنام_شهرستان_شاهرود
🆔 @gomnamshahrood
#خادم_الشهدا
#وصیت_نامه
همسرم هرگاه فشارهاي زندگي و ناملايمات اجتماعي باعث آزردگي شما شد ابتدا به خدا توكل كن و بعد روز عاشورا و مصائبي كه به حضرت زينب (س) وارد شده است را براي خود مرور كن كه اين باعث روحيه دادن به شما خواهد بود.
فرزندانم اميدوارم با حجاب و عفتي كه خواهيد داشت مبارز خوبي براي اسلام در كل مقاطع زندگي باشيد و بدانيد تازماني كه حجاب داريد مانند دري در ميان صدف محفوظ هستيد...
#شهید_علیاکبر_عربی🌷
#سالروز_ولادت
●ولادت : ۱۳۵۵/۴/۳ خمین ، مرکزی
●شهادت : ۱۳۹۴/۱۱/۱۲ آزادسازی نبل الزهرا ، سوریه
#حرم_شهدای_گمنام_شهرستان_شاهرود
🆔 @gomnamshahrood
#خادم_الشهدا
#خاطرات_شهید
یک روز دیدم علی با محمدرضا دعوا می کند. محمدرضا، علی را تهدید کرد و گفت: اگر کوتاه نیایی به بابا می گویم در مدرسه چکار می کنی.
من با شنیدن این حرف کمی ترسیدم، اما آن موقع به روی خود نیاوردم. آنها کلاس دوم و سوم ابتدایی بودند و با اوضاعی که آن روزها داشت، حسابی هوایشان را داشتم.
مدتی بعد محمد را کنار کشیدم و گفتم بابا، علیرضا در مدرسه چکار می کند؟ محمد گفت: بابا نمی دانی با پول توجیبی که بهش می دهی چه می کند؟ من ترسم بیشتر شد و حسابی مضطرب شدم، خوب بابا بگو با آن پول چه می کند؟ جواب داد: دفتر و مداد می خرد و می دهد به بچه هایی که خانواده شان فقیر هستند.
✍به روایت پدربزرگوارشهید
#شهید_علیرضا_موحددانش🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۳۷/۶/۲۷ تهران
شهادت : ۱۳۶۲/۵/۱۳ حاجعمران ، عملیات والفجر۲
#حرم_شهدای_گمنام_شهرستان_شاهرود
🆔 @gomnamshahrood
#خادم_الشهدا
#خاطرات
🔹حاج احمد در یکی از عملیات ها زخمی شده بود و یکی از پاهایش هم در گچ بود. او هر روز بین ساعت ۱۱ تا ۱۲ برای تعویض پانسمان به بیمارستان می آمد، اما یک روز نیامد و از آنجا که بسیار دقیق و مقرراتی بود، این غیبتش موجب نگرانی همه شد.
🔸با پیگیری و پرس و جوی فراوان يكي از رزمندگان گفت: «حاج احمد از صبح تا عصر در حمام بوده است.» خطاب به رزمنده گفتیم: «او نباید آن قدر در حمام بماند؛ ممکن است گچ پایش نم بكشد.»
🔹سراسیمه به حمام رفتیم و صحنه عجیبی را مشاهده کردیم. گچ پای حاج احمد كاملا سالم بود اما از انگشتانش خون می چكيد! حاج احمد در حال شستن لباس همه رزمندگانش بود، وقتی علت را پرسیدیم در جواب گفت: «حواسم به گچ پایم بود، چون كه بیت المال است.»
📎فرماندهٔ دلاور لشگر۲۷ محمدرسولالله(ص)
#سردارجاویدالاثر_حاجاحمد_متوسلیان🌷
#سالروز_ولادت
●ولادت : ۱۳۳۲/۱/۱۵ تهران
●اسارت : ۱۳۶۱/۴/۱۴ لبنان
همراه ما باشید 👇
روبیکا / سایت / ایتا / اینستاگرام
حرم مطهر شهدای گمنام شهرستان شاهرود
https://eitaa.com/joinchat/885784579C37dd5c624a
#خادم_الشهدا