چند وقت پیش (شاید چهار سال) نوشتم: "قنات و اصالت" ریشه ی ما و تضمین بقاست. گناپا گوشه ی سمت چپ هفته نامهاش تیتر زد. اولین نوشته هایم بود. امشب میرفتم سراغ کاری که این دکان جلویم آمد با زمان ها خاطره از کودکی و نوجوانی. هوایی شدم. بوی اصل میداد. با خودم گفتم: "بی راه نگفتی پس. همین ماندن پیرمرد کم جذبه دارد؟" دست کم که یادم میامد سی و پنج سال است عناب و نعنا میفروشد، برگه ی زرد آلو میگذارد جلوی در و اگر لازم شد به فصلش بادام. مردمک هایش آن وقتها سبز تیره بود. امشب تیرهی مات. نگاهش به خیابان سعدی بود مثل همان زمانها . ماندنش بوی "زیستن" و اصالت میداد . همانی که گفته بودم که تضمین ماندن است. اجاره نداده بود مغازه را به فلان میلیون. مارا چه به استدلالش؟ وقتی دیدمش کمی با چشمان منتظر و خودش حرف و گپ زدم. باید میرفتم. اسم کوچکش را یادم نماند. اما "دکان خشک بار رمضانی" دلم را به باد داد. اجازه خواستم و عکس گرفتم. برای آنکه میان این هیاهو چیزی برای برباد رفتن دل های نسل ما بماند. تا باد چنین بادا و اصالت و زیستنِ اصیل پایدار!
#نوستالژی #اصالت #عکس_نوشت #رمضانی #کاسب #گناباد
#مجتبی_تجلی
@gonabad20
" دیوار بلند حاشاکاری "
زرق و برقِ مدرنیته و مد و برند، خانهروشناییی تمدن این روزهای آدمیزاد مصرفگرای پرمدعا شده است. دور این زیبایی و نور اما همیشه دیواری بلند میکشند. جلو دیوار ، جلوههای دلربایی را مدام دستمال می کشند و آب و جارو میزنند. طوری که آینه میشوند. نه آینهای که خودت را در آن ببینی ، آیینهای که آنها را خودت ببینی .آیینهی وارونه!
پشت دیوار اما خبرهایی دیگری است. در آن لایه زیرین و پسین که با دیوار حاشا ، از چشمها پنهان کردهاند از همه قِر و فِرها، فقط آدمهای گرسنه ماندهاند و زبالهها و البته گندآبی که از زیر و ته انسان میرود و بوی تعفن و پست ماندهگی میدهد. چشمها به روی اینها باید بسته بماند. اما اگر تنت بخارد برای دیدن باید قددرازی کنی، دوربینات را سر دست بگیری و از لبه دیوار افتاده ، به هر مصیبتی" چَشم " دوربین را به حقیقت بیندازی و عکسی بگیری.
اما میاندیشم روزی این دیوار از بن فرو خواهد افتاد. اسم آن روز را میگذارم : " روز تنهاییِ مطلق انسان "!
#بانکوک #مدرنیته #عکس_نوشت
#آدمی #تنهایی_آدمی
#مجتبی_تجلی
@gonabad20
❇️فانیانِ در قفس اسیر، لطفا اول بخوانید و بعد صفحهها را رد کنید.
عکسها از سهگانهای است که برایتان قصهشان را میگویم. جانم برایتان بگوید که، باران وسط پیچ و خمهای کوههای مشرف به لوتِ کویر میچکید و نه با دو، که با هر چه پای کودکانه داشت،میدوید. معلوم است که زیباییاش بینقص بود. چیزی که چیزی را کم دارد، چالهچولهاش با آن پر میشود. مثل گوشت میماند که به قول قدیمیها وقتی میآید، میگوید: " کجای بدنت زشته که بشینم روش؟ " از این شاخ به اون شاخ نروم. اگر چند که به قول دایی: " بارون بهار یه شاخ بز رو میگیره اون یکی رو نه" بس که عاصی و وحشی است و دلش میکشد به همه جا سرکی بزند. مثل تولهسگی میماند که شاشِ هیجان میگیرد. شُری اینجا، شری آنجا. منم اگر مدام پرت شوم از اصل ماجرا مال همان هیجان است.
تو عکسها میبینید حالا. آدم خب پرت میشود از اصل حرفش گاهی. مثل عمو وقتی میرفت سراغ آغُل گوسفندا و همون وقت چشمش میافتاد به ماه آسمان سیاه کویر که دورش سفید بود و یادش میرفت از زبونبستههای گشنه و برمیگشت از دم هشتی به مادر بچهها میگفت: " ماه آغُل داره. بارونه فردا. جومههای رو بند رو جمع کن. " کلمهها میایند و آدم را میبرند جایی دیگه. اصلا " زبان خانه بودن آدمیزاد است و حرف نشخوارش. " خب بسه، هی پرت نشوم. بروم سر اصل مطلب:
بعد چند روز رفتیم بیرون. باران درستدرمونی میریخت. مردم هم چپیده بودند خانه. از کوههای بارونخورده و روستای مهگرفته عکس گرفتم و برگشتیم قرنطینه. اینبار گویا خوش بودند سهگانهی زمین، آسمان و قدسیان. چون فانیان در پستو خزیده بودند. چهارگانه همیشه خوب نیست که.
#عکس_نوشت #طبیعت #باران
#مجتبی_تجلی
#گناباد٢٠- صدای مردم گناباد
👇👇👇
💠 @gonabad20ir
🔴 #عکس_نوشت| حقی که امنیتی می شود!
🔻در افزایش حقوق کارگر به نرخ تورم توجه نمیکنند؛ به او حق اعتراض نمی دهند؛ حقوقش که عقب افتاد، صدایش را نمی شنوند؛ عصبانی که شد، پنهان می شوند و پلیس را جلو می فرستند؛ در رسانه ملی به او تریبون نمی دهند؛ بعد که جاده را بست و صدایش از آن ور آب سردرآورد، می گویند بحث صنفی نیست؛ سیاسیست، امنیتیست!
✍کبری آسوپار/بیداری ملت
#گناباد٢٠- صدای مردم گناباد
👇👇👇
💠 @gonabad20ir
sedayegonabad.ir