#تفسیر
#کودکانه
#تفسیر_کودکانه
سوره #فیل
#بخش_دوم
👇👇👇
به خاطر همین، دوباره ابرهه نشست فکر کرد و یه نقشه بدی کشید.
تصمیم گرفت اصحاب فیل رو درست کنه که برن خونه ی خدارو خراب کنن (الم یجعل کید هم فی تضلیل)
بچه ها! فرشته ی مهربون رو که یادتونه؟
از طرف خداوند وقتی که دید اصحاب فیل که دارن به سمت خونه ی خدا حرکت میکنن، دستور داد برن طیرا ابابیل رو بیارن.
بچه ها طیرا ابابیل پرنده های خدا بودن
(و ارسل علیهم طیرا ابابیل)
فرشته داد زد: آهای طیرا ابابیل!
طیرا ابابیل اومدن پیش فرشته ی مهربون.
به اونها گفت: برین از توی آتش جنهم سجیل (سنگریزه) بیارید (ترمیهم بحجاره من سجیل)
بچه ها طیرا ابابیل رسیدن بالای سر اصحاب فیل و سنگهای خیلی داغ رو ریختن روی سر اصحاب فیل.
بچه ها! ابرهه و یارانش، کعصف ماکول شدن🤲
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✅
#داستان
#سوره_قریش
#بخش_دوم
👇👇👇
👈بابای خونه یاد پیرمرد دانای شهر افتاد که همیشه راه حل خوبی به ذهنش میرسه. برای همین مستقیم پیش پیرمرد رفت و همه چیز رو براش تعریف کرد.
پیرمرد وقتی ماجرا رو شنید به پدر گفت چاره مشکل شما اینکه باهم متحد بشید و باهم به سمت شهر برید.
اینجوری دیگه هیچ دزدی زورش به شماها نمیرسه.
پدر از راه حل پیرمرد خوشحال شد و این تصمیم رو به اهالی قریش اعلام کرد.
اینبار اونها همگی باهم جوراب هاشون رو آماده کردند و برای فروش به سمت شهر حرکت کردند.
دزد که پنهانی داشت جاده رو دید میزد، با دیدن جمعیت زیاد قبیله قریش ترسید و گفت: من نمیتونم جلو برم، چون اونها منو میکشن.
مردم قبیله قریش هم همه ی جوراب هاشونو فروختند و خوراکی خریدند و به شهر خودشون بازگشتند.
پیرمرد که منتظر بود تا اونها برسند، وقتی اونها رو دید گفت:
حالا که شما باهم دوست و متحد شدید؛ باید برید خونه ی خدا ( کعبه) و عبادت کنید.
مردم قریش هم به کعبه رفتند و به شکرانه این نعمت خدا رو عبادت کردند.
🍃🍃🌸🌸🍃🍃