🔴همچین پیامی داشتین هرگز لینک رو باز نکنید چون این لینک جعلیه و کلاهبردار حسابتون رو خالی میکنه!
@goranketabzedegi
#تلنگر
❇️هیچی بدتر از سیاهی لشگر نمیتونه لشگر حق رو به خاک سیاه بشونه
✅به قول چارلی چاپلین اگه پشت حق واینمیستی حداقل برا باطل کف نزن.
🔥که اینجوری هم سر حق رو بریدی هم باطل سری تو سرا در میاره!
💠حضرت زینب از شمر و عمر سعد و حرمله نمیترسید اما وقتی جمعیت لشگر رو دید دلش لرزید.
🔹سیاهی لشگر هم دل اهل بیت رو لرزوند و هم دل دشمناشون رو قرص کرد!
🔴اینه قدرت قطره که اگه ترک دریا کنه دریا با اون عظمتش کویر میشه!
♦️خلاصه اگه تو لشگر حقم نیستیم،سیاهی لشگر باطل نباشیم.
💕 يَقُولُ الضُّعَفَآءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوٓا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِيبًا مِنَ النَّارِ قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوٓا إِنَّا كُلٌّ فِيهَآ
@goranketabzedegi
#ورزش
خودمونیم انبیا هرکدوم برا خودشون ی #کوهنورد بودنا
🔰پیامبر میرفت کوه فاران(غار حرا)
⛰ارتفاع۶۲۹
🔰حضرت ابراهیم و حضرت موسی میرفتن روی کوه طور 🏔ارتفاع حدودا۲۰۰۰
(ظاهرا حضرت موسی کوه حوریث در یمن هم رفته همونجاس که از چاه آب کشید)
🔰حضرت نوح کوه های آرارات
🏔 ارتفاع حدودا۵۰۰۰
🔰حضرت عیسی میرفت کوه ساعیر
⛰ارتفاع۶۵۰
🔰زرتشت نبی سبلان کوه(اولواالعزم نیست )
🏔 ارتفاع ۴۸۰۰
🔰حضرت خضر کوه خضر
⛰ارتفاع ۱۰۰۰
📚مجمع البحرین
📚روائح
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
💠| یــادت باشد #Part_7 حمید که انگار متوجه قصد من از این حرف ها شده بود ،گفت:" شما هر چقدر هم ع
💠| یــادت باشد
#Part_8
جمعه بیست و یکم مهرماه سال ۱۳۹۱ روز عقدکنان من و حمید بود; دقیقاً مصادف با روز دحوالارض . مهمانان زیادی از طرف ما و خانوادهٔ حمید دعوت شده بودند. حیاط برای اقایان فرش کرده بودیم و خانم ها هم اتاق های بالا بودند. از بعد تعطیلات عید خیلی از اقوام و آشنایان را ندیده بودم. پدر حمید اول صبح میوه ها و شیرینی ها را با حسین آقا به خانه ما آوردند.
فضای پذیرایی خیلی شلوغ و پر رفت و آمد بود. با تعدادی از دوستان و اقوام نزدیک داخل یکی از اتاق ها بودم. با وجود ارامش و اطمینانی که از انتخاب حمید داشتم، ولی باز هم احساس می کردم در دلم رخت می شورند. تمام تلاشم را می کردم که کسی از ظاهرم پی به درونم نبرد . گرم صحبت با دوستانم بودم که مریم خانم، خواهر حمید، داخل اتاق آمد و گفت:« عروس خانم! داداش با شما کار دارد.»
چادر نقره ای رنگم را سر کردم و تا در ورودی آمدم. حمید با یک سبد گل زیبا از غنچه های رز صورتی و لیلیوم زرد رنگ دم در منتظرم بود. سرش پایین بود و من را هنوز ندیده بود. صدایش که کردم متوجه من شد و با لبخند به سمتم آمد. کت و شلوار نپوشیده بود. باز همان لباس های همیشگی تنش بود، یک شلوار طوسی و یک پیراهن معمولی، آن هم طوسی رنگ. پیراهنش را هم روی شلوار انداخته بود.
سبد گل را از حمید گرفتم و بو کردم. گفتم:« خیلی ممنون، زحمت کشیدین.» لبخند زد و گفت:"قابل شما رو نداره هر چند شما خودت
گلی."
▫️▪️▫️
بعد هم گفت:" عاقد اومده تا چند دقیقه ی دیگه خطبه رو بخونیم. شما آماده باشید." با چشم جوابش را دادم و به اتاق برگشتم.
هر دو مشغول خواندن قرآن بودیم. عاقد وقتی فهمید من حافظ چند جزء از قرآن هستم، خیلی تشویقم کرد وقول یک هدیه را به من داد. بعد جواب آزمایش ها را خواست تا خطبه عقد را جاری کند.
حمید جواب آزمایش ژنتیک را به دستش رساند. عاقد تا برگه ها را دید گفت: « این که برای ازدواج فامیلی شماست، منظورم آزمایشیه که باید میرفتید مرکز بهداشت شهید بلندیان وکلاس ضمن عقد رو میگذروندین.»
حمید که فهمیده بود دسته گل به آب داده است در حالی که به محاسنش دست میکشید، گفت: «مگه این همون نیست؟ من فکر میکردم همین کافی باشه» تا این را گفت در جمعیت همهمه شد. خجالت زده به حمید گفتم: «میدونستم یه جای کار میلنگه، اون جا گفتم که باید بریم آزمایش بدیم، ولی شما گفتی لازم نیست.»
دلشوره گرفته بودم، این همه مهمان دعوت کرده بودیم، مانده بودیم چه کنیم! بدون جواب آزمایش هم که عقد دائم خوانده نمیشد، به پیشنهاد عاقد قرار شد فعلا صیغه محرمیت بخوانیم تا بعد از شرکت در کلاس های ضمن عقد و دادن آزمایش ها، عقد دائم در محضر خوانده شود.
لحظه ای که عاقد شروع به خواندن کرد، همه به احترام این لحظات قشنگ سکوت کرده بودند و ما را نگاه میکردند. احساس عجیبی داشتم. صدای تپش های قلبم را میشنیدم. زیر لب سوره یاسین را زمزمه میکردم. در دلم برای برآورده شدن حاجات همه دعا کردم.
لحظه ای نگاهم به تصویر خودم و حمید در آیینه روبرویم افتاد. حمید چشمهایش را بسته بود، دستهایش را به حالت دعا روی زانوهایش گذاشته بود و زیر لب دعا میکرد.
#•♡• #اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج •♡•
ادامه دارد.....
08-Yoosof-4-34-Haqqah-1-12.mp3
14.5M
#تلاوت
💌 #یوسف_حاقه
تلاوت سورهی یوسف
و سوره ی مبارکه حاقه
استاد مصطفی اسماعیل
هدیه محضر شهدای اخیر
•┈┈••✾••┈┈•
#معرفی_محصولات_قرآنی
#نرم_افزار_قرآنی
✅ترجمه خواندنی قرآن کریم علی ملکی :
✍ ویژگی های برجسته نرم افزار:
- متن آیه و ترجمه تمامی آیات قرآن کریم به همراه صوت فارسی و عربی
- پخش خودکار آیه به آیه صوت عربی و فارسی
- ترجمه تفسیری و روان مناسب برای نوجوانان و جوانان
- قابل استفاده برای نابینایان عزیز
- عکس نوشته ساز اختصاصی با آیه و ترجمه قرآن
- قابلیت دانلود صوت عربی و فارسی سوره ها
- نشان کردن آیات
- فهرست مشاهدات اخیر
- جستجوی سریع در قرآن و ترجمه
- صفحه بندی منطبق با قرآن
- حالت شب و روز
- قابلیت شخصی سازی قلم
- رابط کاربری زیبا و راحت
📥لینک دانلود و نصب در بازار اندروید
http://cafebazaar.ir/app/?id=ir.trk.qur&ref=share
•┈┈••✾••┈┈•
#یک_آیه_تفکر
🌼 جایگاهِ عظیمِ زن
در بیانِ #قرآن_کریم
🌸 وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ. وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ.
📖سوره ی مبارکه تحریم ۱۱-۱۲
🌼 از عظمت و جایگاهِ زن در اسلام همین بسکه، دو زن به نام حضرت آسیه همسر فرعون و حضرت مریم سلام الله علیها، این قدر میتوانند رشد کنند و پیشِ خدا جایگاه دارند، که برای تمامِ اهل ایمان، "چه زن، چه مرد" الگوی ناب میشوند...
•┈┈••✾••┈┈•
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
جواب معمای قرآنی سوره مبارکه مطففین 👉 به قید قرعه کشی به ۲ نفر از شرکت کنندگان کارت هدیه ۲۰ هزا
برگزیدگان مسابقه معمای قرآنی
0938****972
0914****138
برگزیدگان مسابقه جهت دریافت هدیه به آیدی ما مراجعه فرمایند
سوره انشقاق.mp3
3.27M
🎵 ترتیل سوره مبارکه انشقاق (مقام راست)
🔹️ از پیامبر اکرم (ص) نقل شده:
هرکس سوره انشقاق را تلاوت کند خداوند از اینکه نامه عملش از پشت سر به او داده شود او را حفظ می کند
📚 تفسیر مجمع البیان، ج۱۰ ، ص۳۰۱
#آموزش_مقامات
@goranketabzedegi
🌸حکایت قرآنی🌸
بزرگی به عقل است نه به سال
نوجوانی را به مجلس متوکل آوردند. در آن مجلس، علمای بزرگی حاضر بودند نوجوان خواست حرفی بزند. گفتند: در محضر بزرگان، بی ادبی است که یک کودک حرف بزند. نوجوان گفت: هر چند که من کوچک هستم، ولی کوچکتر از هدهد نیستم و خلیفه هم بزرگتر از حضرت سلیمان نیست. هدهد پیش سلیمان گفت: اَحطّ بما لَم تُحِط بِه (نمل 22) ( من بر چیزی آگاهی یافتم که تو بر آن آگاهی نیافتی)
خود سلیمان با وجود کمی سن در حضور پدرش داوود حکم می کرد و خداوند در حق او فرموده
فَفَهَّمناها سُلَیمانَ
(انبیاء79)
(ما (حکم واقعی) آن را به سلیمان فهماندیم)
متوکل از سخنان نوجوان شگفت زده شد و متوجه تربیت او گردید.
🔅🔆🔅🔆🔅🔆🔅🔆
با مطالب ناب و قرآنی ما در کانال همراه شوید
@goranketabzedegi
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺
🌺✨ مسابقه قرآنی ✨🌺
1⃣💐 براساس مطالب گفته شده در کانال، کدام ویژگی منافقان، معیار خوبی برای شناخت آنهاست و با آن می توان منافقان را براحتی شناخت؟ (ذکر آیه و بیان صفت مورد نظر و بدون توضیحات)
2⃣💐 براساس مطالب گفته شده در کانال، کدام آیه (آیات) قرآنی، نشان میدهد که منافقان برای پیشبرد اهداف خود، از آموزه های دینی، استفاده میکنند؟ (فقط آیه و یا آیات مورد نظر و بدون توضیحات)
3⃣💐 کدام آیه (آیات) قرانی به برهم زنندگان نظم و امنیت جامعه، هشدار شدیدی میدهد و علاوه بر وعده عذاب الهی، دست حکومت اسلامی را برای برخورد شدید با آنها (منافقین و فتنه گران) را باز میگذارد؟ (فقط ذکر آیه و یا آیات مورد نظر و بدون توضیحات)
✅💐 ارسال پاسخها به ادمین کانال @hayat_e_tayebeh
✅💐 مهلت ارسال پاسخ ها: 9 آذرماه 1401 مقارن با میلاد حضرت زینب (س)
✅💐 به سه نفر از کسانی که به سؤالات مطرح شده، پاسخ صحیح و کامل داده باشند، به قید قرعه جوایزی اهدا خواهد شد.
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺
▶️ @hayat_e_tayebeh ◀️
💠چند پند آموزنده
🌺سه چیز برادر را از برادر جدا میکند
🔹 زن 🔹 زر 🔹 زمین
🌺سه چیز در زندگی یکبار به تو داده میشود
🔹 والدین 🔹 جوانی 🔹 شانس
💐سه چیز را همیشه بخور
🔹 سیب 🔹 سیر 🔹 سرکه
💐سه چیز را هرگز نخور
🔹حق 🔹مال حرام 🔹غصه
🌹با سه چیز همیشه دوستی کن
🔹 عشق 🔹 عدالت 🔹 عبادت
🌹سه چیز را از دست نده
🔹 برادر 🔹 رفیق 🔹امید
🌸سه چيز انسان را تباه ميکند
🔹 حرص 🔹 حسد 🔹حماقت
🌸سه چيز را بايد افزايش داد
🔹 دانش 🔹 دارایی 🔹درخت
🌷سه چيز باعث سقوط انسان است
🔹 غرور 🔹 دشمنی 🔹جهل
@goranketabzedegi
یه روز داخل مترو صندلیم رو به یک
پیرزن دادم ; در حقم دعا کرد و گفت:
جوان دعا میکنم پیر شی اما هیــــچ
وقت نوبتی نشی !
سوال کردم حاج خانم نوبتی دیگه چیه ؟
گفت :
فـــــــردا که از کار افتاده شدی و قدرت
انجام کارهای عادی روزانت رو نداشتی
بین بچه هات به خاطر نگهداریت دعوا
نشه که امروز نوبت من نیست.
من نگهش نمی دارم، نوبت توست😔.
⚡️امیدوارم هیـــــــــچ کدوم ما هیچ
وقت نوبتی نشیم .⚡️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 چند رسانهای:
💢 دختر کم بینایی که با اراده مثال زدنی حافظ کل قرآن شد
✍️ خانم مرادی دختر کم بینای چمگل ممسنی چه زیبا فعل خواستن را صرف کرد
ارسالی از حافظان گروه آموزشی السابقون زیر نظر کانال قرآن کتاب زندگی
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
💠| یــادت باشد #Part_8 جمعه بیست و یکم مهرماه سال ۱۳۹۱ روز عقدکنان من و حمید بود; دقیقاً مصادف
💠| یــادت باشد
#Part_9
هستم زهست تو، عشقم برای توست
از ساعتی که محرم شدیم احساسی عجیب تمام وجودم را گرفته بود. داشتم به قدرت عشق و دل تنگی های عاشقانه ایمان پیدا میکردم. ناخواسته وابسته شده بودم. خیلی زود این دل تنگی ها شروع شد. خیلی زود همه چیز رفت به صفحهی بعد! صفحه ای که دیگر من و حمید فقط پسر عمه و دختر دایی نبودیم،از ساعت پنج غروب روز چهارده مهر شده بودیم هم راز ! شده بودیم هم راه !
صبح اولین روز بعدصیغهی محرمیت کلاس داشتم، برای دوستانم شیرینی خریدم، بعضی از دوستان صمیمی را هم به یک بستنی دعوت کردم. حلقه من را گرفته بودند ودست به دست میکردند، مجردها هم آن را به انگشت خودشان میانداختند وبا خنده میگفتند، «دست راست فرزانه روی سر ما» آن قدر تابلو بازی درآوردند که اساتیدهم متوجه شدند تبریک گفتند.
با وجود شوخی ها وسر به سر گذاشتن های دوستانم، حس دلتنگی رهایم نمیکرد. از همان دیشب، دقیقا بعد از خداحافظی دل تنگ حمید شده بودم. مانده بودم این نود روز را چطور باید
بگذرانم، ته دلم به خودم میگفتم که این چه کاری بود؟ عقد را میگذاشتیم بعد از مأموریت که مجبور نباشیم این همه وقت دوری هم را تحمل کنیم .
ساعت چهار بعد از ظهر آخرین کلاسم در حال تمام شدن بود، حواسم پیش حمید بود و از مباحث استاد چیزی متوجه نمیشدم. حساب که کردم دیدم تا الان هر طور شده باید به همدان رسیده باشند. همان جا روی صندلی گوشی را از کیفم بیرون آوردم و روشن کردم، دوست داشتم حال حمید را جویا بشوم. اولین پیامی بود که به حمید میدادم.
همین که شماره حمید را انتخاب کردم،تپش قلب گرفتم چندین بار پیامک را نوشتم و پاک کردم، مثل کسی شده بودم که اولین بار است با موبایل میخواهد کار کند. انگشتم روی کیبورد گوشی گیج میخورد نمیدانستم چرا آن قدر در انتخاب کلمات تردید دارم. یک خط پیامک یک ربع طول کشید تا در نهایت نوشتم : «سلام ببخشید از صبح سر کلاس بودم، شرمنده نپرسیدم، به سلامتی رسیدید؟»
انگار حمید گوشی به دست منتظر پیام من بود به یک دقیقه نکشید که جواب داد: «علیک سلام! تا ساعت چند کلاس دارید؟» این اولین پیام حمید بود گفتم: «کلاسم تا چند دقیقه دیگه تموم میشه.»نوشت: «الآن دو راه همدان هستم، میام دنبال شما بریم خونه!»
میدانستم حمید الآن باید همدان باشد نه دوراهی همدان داخل شهر قزوین! با خودم گفتم باز شیطنتش گل کرده، چون قرار بود اول صبح به همدان عازم شوند.
از دانشگاه که بیرون آمدم چیزی ندیدم. مطمئن شدم که حمید شوخی کرده صد متری از در ورودی دانشگاه فاصله گرفته بودم که صدای بوق موتوری توجه من را به خودش جلب کرد خوب که دقت کردم دیدم خود حمید است با موتور به دنبالم آمده بود.
پرسیدم: «مگه شما نرفتی مأموریت؟» کلاه ایمنی را از سرش برداشت و گفت :" از شانس خوبمون مأموریت لغو شده ."
#•♡• #اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج •♡•
ادامه دارد....
❣ #تدبر_در_قرآن
🌸👇این آیه دقیقا مصداق این شرایطه
🌴 سوره آل عمران 🌴
🕋 إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ «120»
⚡️ترجمه:
اگر شما را خوشحالی پیش آید از آن غمگین شوند، و اگر به شما حادثه ناگواری رسد خوشحال شوند. اما اگر شما صبر پیشه کنید و پرهیزکار باشید مکر و عداوت آنان آسیبی به شما نرساند، که همانا خدا بر آنچه میکنید محیط و آگاه است.
#ایران_وطنم_خاکش_کفنم
#جام_جهانی
4_6041954228719586879.mp3
3.82M
💐 #درس_اخـــلاق
🔻حاج آقا محرابیان
🔻زیباترین آیه قرآن
✨﷽✨
🔴اول باور نمیکردیم، بعد دیدیم آسان است!
✍ آیتالله بهجت(ره): خدا میداند کفار چه زحمتهایی میکشند تا دروغ و افترا را به جای راست و درست در رسانهها تحویل دهند.
فرض کنید تطمیع و تهدید در ما اثر نکرد، فریبخوردن چطور؟ به خدا پناه میبریم! ما که معصوم نیستیم، مگر از طرف خدا الهام و هدایت شویم. خدا میداند کفار چه زحمتهایی میکشند تا دروغ و افترا را به جای راست و درست در رسانهها تحویل دهند، و هر روز با وسایلی و نقشههایی علیه مسلمانان به میدان میآیند تا غافلان، آگاه نشوند. ما هم اول باور نمیکردیم، ولی بعد دیدیم آسان است.
⚠️ دولت انگلیس شخصی را اجیر کرده بود تا در بازار کرمانشاه به انگلیس فحش و ناسزا بدهد، تا بدین وسیله دشمنهای انگلیس را بشناسد و از کارهای آنها مطلع گردد و اسرار دشمنان خود را کشف کند. آری، کفار تا به این درجه برای کار خود فکر میکنند!
📚 در محضر بهجت، ج١، ص١٣٢
✅مردم چه می گویند؟؟
🍃می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدربزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی.
مادرم گفت: چرا؟...
گفت: مردم چه میگویند؟!...
🍃می خواستم برای مدرسه، به مدرسه سرکوچهمان بروم.
مادرم گفت: فقط مدرسه غیر انتفاعی!
پدرم گفت: چرا؟...
مادرم گفت: مردم چه میگویند؟!...
به رشته انسانی علاقه داشتم.
پدرم گفت: فقط ریاضی!
گفتم: چرا؟...
گفت: مردم چه میگویند؟!...
🍃میخواستم با دختری ساده و صاف و صادق ازدواج کنم.
مادرم گفت: من اجازه نمیدهم.
گفتم: چرا؟...
گفت: مردم چه میگویند؟!...
🍃میخواستم پول مراسم عروسی را سرمایهی زندگیام کنم.
پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی.
گفتم: چرا؟...
گفتند: مردم چه میگویند؟!...
🍃میخواستم به اندازهی جیبم خانهای در پایین شهر اجاره کنم.
همسرم گفت: وای بر من.
گفتم: چرا؟...
گفت: مردم چه میگویند؟!...
🍃می خواستم یک ماشین مدل پایین در حد وسعم بخرم،
زنم گفت: خدا مرگم دهد.
گفتم: چرا؟...
گفت: مردم چه میگویند؟!...
🍃میخواستم بمیرم، بالای سرم بر سر قبرم بحث شد.
پسرم گفت: قبرستان حاشیه شهر، زنم فریاد کشید.
دخترم گفت: چه شده؟...
گفت: مردم چه میگویند؟!...
.... از دنیا رفتم!
✅برای مراسم ترحیمم خواستند مجلس سادهای بگیرند.
خواهرم داد زد و
گفت: مردم چه می گویند؟!...
✅از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند.
اما برادرم رفت و سنگ قبری با نقش صورتم سفارش داد و
گفت: مردم چه میگویند؟!...
✅ حالا من در اینجا، تنهای تنها در حفرهای تنگ خانه کردهام و تمام سرمایهام برای قبرم جملهای بیش نیست:
🍃مردم چه میگویند؟!...
✅مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، الان لحظهای نگران من نیستند!!!
هیچکدامشان کنارم نیستند!!!
من هستم و اعمالم،
نه پدر و مادرم، نه برادرم، نه خواهرم، نه همسرم، نه فرزندانم و نه هیچکس دیگری کاری برایم نمیکنند!!
✅و تمام عمرم فدای این جمله شد:
مردم چه میگویند؟؟؟!!!
✅و چه نيكو فرموده قرآن كريم:
🍃وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاه
ُ(سوره احزاب آیه37)
و از حرف مردم میترسيدى و حال آنكه خداوند سزاوارتر است از اينكه از مخالفت امر او بترسى.
✨﷽✨
#پندانه
✍ قبل از شروع هر کاری، پایهات را قوی کن
🔹شخصی نزد عارفی دانا رفت و از سختیهای زندگی برایش تعریف کرد و گفت:
ﭼﺮﺍ ﻣﻦ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ نمیکنم؟ چرا با وجود تلاش فراوان به اقتدار نمیرسم؟ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ!
🔸عارف پاسخ ﺩﺍﺩ:
ﺁﯾﺎ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﻭ ﺳﺮﺧﺲ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩﺍﯼ؟
🔹گفت:
ﺑﻠﻪ، ﺩﯾﺪﻩﺍم.
🔸عارف ﮔﻔﺖ:
زمانی که خداوند ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﻭ ﺳﺮﺧﺲ ﺭﺍ ﺁﻓﺮﯾﺪ، ﺑﻪﺧﻮﺑﯽ ﺍﺯ ﺁنها ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ کرد. ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﺳﺮﺧﺲ ﺳﺮ ﺍﺯ ﺧﺎک ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ. ﺍﻣﺎ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﺭﺷﺪ ﻧﮑﺮﺩ.
🔹خداوند ﺍﺯ ﺍﻭ ﻗﻄﻊ ﺍﻣﯿﺪ ﻧﮑﺮﺩ. ﺩﺭ ﺩﻭﻣﯿﻦ ﺳﺎﻝ سرخسها ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺭﺷﺪ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﺒﻮﺩ.
🔸ﺩﺭ ﺳﺎلهای ﺳﻮﻡ ﻭ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﻧﯿﺰ ﺑﺎﻣﺒﻮﻫﺎ ﺭﺷﺪ ﻧﻜﺮﺩﻧﺪ. ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ﭘﻨﺠﻢ ﺟﻮﺍﻧﻪ ﻛﻮﭼﻜﯽ ﺍﺯ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻋﺮﺽ 6 ﻣﺎﻩ، ﺍﺭﺗﻔﺎﻋﺶ ﺍﺯ ﺳﺮﺧﺲ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺭﻓﺖ.
🔹ﺁﺭﯼ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﯾﺸﻪﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻗﻮﯼ میکرد!
🔸ﺁﯾﺎ میدانی ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﯾﻦ ﺳﺎلها ﻛﻪ ﺗﻮ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺎ سختیها ﻭ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺑﻮﺩﯼ، ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺭﯾﺸﻪﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻣﺴﺘﺤﻜﻢ میساختی؟
🔹ﺯﻣﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺰ ﻓﺮﺍﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺗﻮ ﻫﻢ به اقتدار ﺧﻮﺍﻫﯽ رسید.
🔸از رحمت و برکت خداوند هیچوقت ناامید نشو.
@goranketabzedegi