eitaa logo
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
2.4هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
87 فایل
﷽ زمانــ رفتنی است با #قرآن زمان را ماندنی کنیم🚫 کانال #آموزشی آیدی ما 👇 @Mohmmad1364 بهترین نیستیم اما خوشحالیم که بهترینها ما را برگزیده اند💚 باحضور حافظان قرآنی 🎓 کپی از مطالب آزاد است ♻ گروه آموزشی رایگان حفظ داریم تاسیس 14 آبان 1397
مشاهده در ایتا
دانلود
✍انسان سه گونه میمیرد: 🔴مرگ روح 🔴مرگ وجدان 🔴مرگ جسم 👈مرگ روح یعنی : شکستن وقار و غرور یک انسان به دست دیگری... 👈مرگ وجدان : یعنی استفاده از انسانها برای مقاصد شخصی بدون هیچ گونه پشیمانی و ترحمی... 👈مرگ جسم : یعنی ایستادن نفس و تپش قلب... دردناکترین مرگ ها، مرگ روح است وحشتناک ترین مرگ ها، مرگ وجدان و آسان ترین مرگ ها مرگ جسم! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
💠 یــادت باشد  @Part_12 با هم خودمانی تر شده بودیم. دوست داشتم به سلیقه خودم برایش لباس بخرم. اول
💠یــادت باشد  دوران شیرین نامزدی ما به روزهای سرد پاییز و زمستان خورده بود. لحظات دلنشینی بود .تنها اشکال از این بود که روزها خیلی کوتاه بود. سرمای هوا هم باعث می‌شود بیشتر خانه باشیم تا اینکه بخواهیم بیرون برویم .فردای روز عقدمان حمید را برای شام دعوت کرده بودیم. تازه شروع کرده بودم به سرخ کردن کوکو ها که زنگ خانه به صدا در آمد. حدس میزدم که امروز هم مثل روزهای قبل حمید خیلی زود به خانه ما بیاید. از روزی که محرم شده بودیم هر بار ناهار یا شام دعوتش کرده بودیم .زود تر می آمد .دوست داشت خودش هم کاری بکند . این طور نبود که دقیقاً وقت ناهار یا شام بیاید .بعد از سلام و احوال پرسی با بقیه، همراه من به آشپز خانه امد و گفت:《 به به... ببین چه کرده سرآشپز !》گفتم:《 نه بابا ! زحمت کوکوها رو مامان کشیده من فقط می خوام سرخشون کنم. 》روغن که حسابی داغ شد شروع کردم به سرخ کردن کوکوها. حمید گفت :« اگه کمکی از دست من بر میاد بگو » گفتم :« مرغ پاک کردن بلدی ؟» بابا چنتا مرغ گرفته ، می‌خوام پاک کنم .» کمی روی صندلی جابجا شد و گفت :« دوست دارم یاد بگیرم و کمک حالت باشم.» خندیدم و گفتم :« معلومه تو خونه ای که کد با نویی مثل عمه من باشه و دختر عمه ها همه کارها رو انجام بدن ، شما پسر ها نباید هم از خونه داری سر رشته ای داشته باشین.» گفت :« این طور ها هم نیست فرزانه خانوم . باز من پیش بقیه آقایون یه پا آشپز حساب میشم. وقت هایی که میرم سنبل آباد ، من آشپزی میکنم. برادرهام به شوخی بهم میگن یانگوم! » صحبت با حمید حواسم را پرت کرده بود . موقع سرخ کردن کوکوها روغن روی دستم پاچید . تا حمید دید دستم سوخته ، گفت :« بیا بشین روی صندلی . بقیه اش رو من سرخ میکنم باید سری بعد برات دستکش ساق بلند بخرم که روغن روی دستت نریزه.» روی صندلی نشستم و گفتم :« پس تا تو حواست به کوکوها هست ، من مرغ هارو پاک کنم. توهم نگاه کن یاد بگیر که وقتی رفتیم خونه خودمون توی پاک کردن مرغ ها کمکم کنی. » بخاطر اینکه علاقه داشت در امور خانه کمک حالم باشد،سریع صندلی گذاشت و کنار من نشست . دوربین موبایلش را روشن کرد و گفت :« فیلم برداری میکنم چون میخواهم دقیق یاد بگیرم و چیزی از قلم نیفته! » گفتم :« از دست تو حمید!» شروع کردم به پاک کردن مرغ ها وسط کار توضیح می‌دادم . اول اینجا رو برش می‌دیم. حواسمون باشه که پوست مرغ رو اینطوری باید جدا کنیم. این قسمت به درد بال کبابی میخوره و ......» #•♡• •♡• ادامه دارد......
✨﷽✨ 🔴پنج‌گروه که‌شیطان در آنها نفوذ نمی‌کند ✍امام صادق(ع) فرمود: شیطان می‌‌گوید نسبت به پنج نفر هیچ راه نفوذی ندارم ولى دیگران در چنگ من هستند: 1⃣کسى که با صدق نیت به خدا پناه ببرد و در همه کارهایش به خدا توکل کند، 2⃣و کسى که در شبانه روز به صورت فراوان تسبیح خدا را بگوید، 3⃣و کسى که براى برادر مؤمنش آنچه را بپسندد که براى خود مى‌‌پسندد، 4⃣و کسى که هنگام مصیبت بى تابى نکند 5⃣و کسى که خشنود باشد به آنچه خداوند براى او قسمت فرموده و دیگر غم روزى خویش نخورد. ذکرهایی برای دوری شیطان و( لاحول والا قوه الا بالله العلی العظیم ،صلوات، و استغفرالله ربی واتوب الیه ) 📚 الخصال، جلد 1، صفحه 285
از اموال ناپاک و حرام انفاق نکن و... به صورت پنهانی صدقات را بده تا باعث بخشش گناهانت شود... 📖 سوره بقره، آیات ۲۶۷-۲۷۱ ‌‎‌‎‌‌┄┅┅❅💠❅┅┅┄
فرد مثبت همیشه برنامه دارد. فرد منفی همیشه بهانه دارد. فرد مثبت همیشه با صبر مشکلات را حل میکند. فرد منفی همیشه با خشم مشکلات را زیاد میکند.
✨﷽✨ ✍امـام علے عليه السلام مے فرمايد : ✨شش چيز نيكوست، ولے از شش كس نيكوتر است :✨ ⇐عدل و داد نيكوست، ولے از زمامداران و اميران نيكوتر است ... ⇐صبر و بردبارے نيكوست ، امّا از فقرا نيكوتر است ... ⇐پارسايے و تقوا نيكوست ، امّا از علما و دانشمندان نيكوتر است ... ⇐سخاوت و بخشش نيكوست ، ولے از ثروتمندان نيكوتر است ... ⇐توبه و به سوے خدا برگشتن نيكو و زيباست ، امّا از جوانان زيباتر است ... ⇐حيا و عفت نيكوست ، ولے از زنان نيكوتر است ... 📚زبدة الاحادیث ؛ ج ۲؛ ص ۱۲۷
🔹من در 14 سالگی شدم. از کودکی می شنیدم که خانواده ما از جنوب اسپانیا به آرزانتین کردند و تاریخ اسپانیا به اسلام گره خورده بود و من دوست داشتم در مورد اسلام بیشتر بدانم.در سن 12 سالگی وقتی با عمه ام از جلوی یک کتاب فروشی رد می شدیم چشمم به کتاب افتاد و به عمه ام گفتم این کتاب مقدس مسلمان هاست، او با اینکه یک بود گفت میخواهی بخوانی؟ گفتم بله و کتاب را برایم خرید و به من هدیه کرد... 🔸🔸شما مصداق آیه الذین آمنو و هاجرو فی سبیل الله هستید. شما از خانواده و دلبستگی هاتون جدا شدید و مهاجرت کردید آیا برایتان سخت نبود این دل کندن؟ 🔹 سوفیا کاسترو همسر عبدالله سریا: 🔸بله واقعا سخت هست درسته که ایرانیان بسیار مهمان نواز هستند ولی دوری از خانواده مخصوصا برای فرزندانم که وابستگی به پدربزرگ و مادربزرگ دارند خیلی سخته اما برای تکمیل باید اقدام می کردیم و هیچ کجای دنیا بهتراز نبود آن زمان فرزند اولم (حیدر) یک سال داشت و ما کار و درامدی نداشتیم و با سختی و مشکلات فراوانی یکسال در قم ماندیم و برگشتیم اما فهمیدیم که بسیار کم است و باید دوباره به قم بازگردیم، دلبستگی عجیبی به حضرت معصومه پیدا کرده بودم به همین دلیل دوباره به قم بازگشتیم. دوستانمان در آرژانتین اصرار دارند که ما برگردیم... 👈شرح کامل در سایت و لینک زیر rahyafteha.ir/69784/ 🌐
♦️کریستیان (عبدالله) سریا تازه مسلمان اسپانیایی چندین بار قرآن را خواندم شوق عجیب و غیر قابل وصفی داشتم...این کتاب یک معجزه است. 🌐
آنچه که "انجام می‌دهی" بسیار تاثیر گذارتر است از آنچه که "می‌گویی"... عادت کردیم فقط حرف بزنیم... ‍‌
7.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🐫 شــتـر ☁️ آسمان ⛰ کــــوه 🌏 زمـیـن 🤔 سـوال: خدایا! چه دلیلی دارد از این چیزها در قرآن نام ببری؟!🤷‍♂ 🔔 پاسـخ: تو به عظمت تک‌تکِ اینها فکر کن، تا به عظمت خالق اینها پی ببری 🔔 پـــس: ای پیامبر! با یادآوری نعمت‌های من، مردم را تذکر بده و بیدارشان کن غاشیه، آیه ۱۷تا۲۱ 📖 ┈✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾┈┈
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
💠یــادت باشد  #Part_13 دوران شیرین نامزدی ما به روزهای سرد پاییز و زمستان خورده بود. لحظات دلنشین
💠| یــادت باشد  پاتوق اصلی ما «بقعهٔ چهار انبیاء» بود؛ مقبرهٔ چهار پیامبر و امامزاده که مرکز شهر قزوین دفن شده‌اند. آن قدر رفته بودیم که کفشدار آنجا مارا می‌شناخت. کفش هایمان را یک‌جا می‌گذاشت. شماره هم نمی‌داد. زیارت که کردیم،ترک موتور سوار شدم و گفتم: «بزن بریم به سرعت برق و باد!» معمولا روی موتور از خودمان پذیرایی میکردیم؛ مخصوصا پفک، چندتایی هم به حمید دادم. پفک ها را که خورد گفت: «فرزانه! من با این همه ریش،اگه یکی ببینه این طوری روی موتور پفک میخوریم و ریش وسبیل ها همه پفکی شده آبروی ما رفته ها» گفتم: «با همه باش و با هیچ کس نباش، خوش باش حمید از این پفک ها بعدا گیرت نمیاد» مسیر همیشگی را از خیابان سپه تا گلزار شهدا آمدیم. محوطه گلزار فروشگاه محصولات فرهنگی زده بودند. درحالی که نگاهش به ویترین قسمت انگشتر ها بود پرسید: انگشتر دُرّ نجف دارید؟ فروشنده جواب داد: سفارش دادیم، احتمالا برامون بیارن. از فروشگاه که بیرون آمدیم، دستش را جلوی چشم من بالا آورد و گفت: این انگشتر رو می بینی خانوم؟ دُرّ نجفه. همیشه همرامه. شنیدم اون هایی که انگشتر دُرّ نجف میندازن روز قیامت حسرت نمی خورن. باید برم نگین این انگشتر رو نصف کنم. یه رکاب بخرم که توهم انگشتر دُرّ نجف داشته باشی. دلم نمیاد روز قیامت حسرت بخوری ... نیم ساعتی تا نماز مغرب زمان داشتیم. به قبور شهدا که رسیدیم، حمید چند قدمی جلوتر از من قدم بر می داشت. تنها جایی که دوست نداشت شانه به شانه هم راه برویم مزار شهدا بود. می گفت: ممکنه همسر شهیدی حتی اگر پیرهم شده باشه ما رو ببینه و یاد شهیدشون و روزایی که باهم بودن بیفته و دل تنگ بشه. بهتره رعایت کنیم و کمی با فاصله راه بریم. اول رفتیم قطعه ی یک، سرمزار شهید(براتعلی سیاهکالی) که از اقوام دور حمید بود. از آنجا هم قدم زنان به قطعه ی هفت ردیف دهم امدیم؛ وعده گاه همیشگی حمید سر مزار شهید(حسن حسین پور) این شهید رفیق و هم دوره ای حمید بود ؛ از شهدای عملیات پژاک که سال نود شهید شده بود. حمید در عالم رفاقت خیلی روی این شهید حساب باز می کرد. سر مزارش که رسیدیم، گفت: فاتحه که خوندی، برو سر مزار بقیه شهدا، من با حسن حرف دارم! کمی که فاصله گرفتم، شروع کرد به درد دل کردن. مهم ترین حرفش هم همین بود: پس کی منو می بری پیش خودت ؟! #•♡• •♡• ادامه دارد....