💬🖍آیت الله جوادی آملی
⬅️موضوع : لیلة الرغائب
مردان باتقوا بهشتی دارند همین
(جَنَّاتٌ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾
جنت جسم و بدن است و لذایذ مادی ،که در آن
نهرِعسل جاری است
نهرِ آب جاری است
نهر شیر جاری است
نهر خمر جاری است
🌧این انهار چهارگانه در این بهشت هست.
☘اما یک بهشت دیگری دارد که آن برای روح ماست ۰ فرمود:
﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ
فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾
آن جنّت برای #روح ماست ،
برای#جان ماست ،که نزد خدا قرار بگیریم .
☘او ادامه داد: اوساط اهل ایمان, رغبتشان در لیله الرغائب به
﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ است و اوحدی از اهل ایمان گذشته از اینکه
﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾
را طالب هستند
﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾
را هم مورد رغبت و میل و گرایش و انجذاب خود قرار میدهند۰
☘آنگاه درباره چنین گروهی گفته میشود:
﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾
هم جنّت بدن است
هم جنّت جان است
هم لذّت روح است
هم لذّت تن است
که ـ انشاءالله ـ در لیله الرغائب به این #رغبتها بار مییابیم
قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی
eitaa.com/joinchat/3456958479C5b7a9b8b74
@goranketabzedegi
🔴 به خدا توکل کن!
✍در گفتوگو با یکی از تاجران مشهور در یکی از کشورهای اسلامی از شگفتترین خاطره زندگیاش سوال کردند.
مرد تاجر گفت:
در یکی از شبها دچار دلتنگی عجیبی شدم و احساس کردم به هوای آزاد نیاز دارم.
هنگام پیادهروی در بازار، گذرم به مسجدی افتاد که درب آن باز بود. با خود گفتم: بروم و در این مسجد دو رکعت نماز بخوانم، شاید آرامشی بیابم!
با واردشدن به مسجد متوجه شخصی شدم که رو به قبله با دستان باز و بلند با جدیت و ملتمسانه خدا را فرامیخواند!
از التماس و و اصرارش متوجه درماندگی و نیازمندیاش شدم!
منتظر ماندم تا مناجاتش را به پایان رساند. به وی گفتم: ای برادر، به نظر میرسد مشکل و ناراحتی طاقتفرسایی داری! به من بگو؛ چه شده و مشکلت چیست؟!
گفت:
ای برادر! به خدا سوگند بدهکارم و بدهی مرا نگران و اندوهگین کرده و چارهام را بریده است!
گفتم:
بدهیات چند است؟
گفت:
چهارهزار (پول رایج کشورش)
از جیبم چهارهزار بیرون آوردم و به او دادم. آنقدر خوشحال شد که نزدیک بود از خوشحالی پرواز کند. بسیار تشکر کرد و مرا دعا کرد! سپس کارت ویزیتی درآوردم که شماره تماس و آدرس محل کارم روی آن نوشته شده بود. کارت را به او دادم و گفتم:
ای برادر! این کارت را بگیر و هرگاه نیازی داشتی، بدون درنگ و تردید تماس بگیر یا به دفتر کارم تشریف بیاور.
با خود گفتم از پیشنهاد و مردانگیام خیلی خوشحال میشود، اما در کمال ناباوری جواب داد: خدا پاداش نیکتان دهد، به کارت ویزیتتان نیازی ندارم و هرگاه محتاج و نیازمند شدم، نماز میخوانم و پروردگارم را میخوانم و دستم را بهسوی او دراز میکنم و حاجتم را از او میطلبم و خداوند به آسانی و خیلی زود حاجتم را برآورده میکند. همچنانکه این بار چنین کرد.
پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله میفرماید: «اگر شما چنانکه شایسته است بر خدا توکل نمایید، روزی شما مانند پرندگان که صبحگاهان گرسنه از لانه خارج میشوند و شبانگاهان با شکم سیر به لانه برمیگردند، نصیبتان میشود.» خداوندا! نیک توکلکردن و نیک واگذارکردن نیازهایمان را به ما بنمایان.
@goranketabzedegi
✅قرآن ی جا هم به خاله میگه مادر👌
اینو نمیگم ببینم کیا میدونن 😊
حافظای مجلس، مسلطین به قرآن،
گوگل به دستهای محترم
بسم الله
ی بارم تو ی سوال بی جایزه شرکت کنید مگه چی میشه😜
اینم خادم شما
@Mohmmad1364
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
#من_میترا_نیستم #قسمت_سی زینب دلش میخواست با آنها به بیمارستان برود ولی سن و سالش کم بود و بنیه و
#من_میترا_نیستم
#قسمت_سی_و_یکم
شب ها در تاریکی من و مادرم با شهلا و زینب و شهرام کنار نور فانوس می نشستیم. صدای خمپاره ها لحظه ای قطع نمیشد.
شب ها سکوت بیشتر بود و صداها بلند تر به نظر می رسید.چند بار خانه های اطراف خمپاره خوردند. با وجود این خطرها می خواستم در شهر خودم باشم.
در خانه خودم راحت و راضی بودم و حاضر بودم همه باهم کشته بشویم اما دیگر آواره نشویم. همیشه هم اعتقاد داشتیم که اگر میل خدا نباشد برگی از درخت نمی افتد.
اگر میل خدا بود ما زیر توپ و خمپاره سالم میماندیم وگرنه که همان روزهای اول جنگ کشته میشدیم.
اسفند ماه مهرداد از جبهه آمد. مهران خبر برگشتن مارا به او داده بود. مهرداد لباس سربازی تنش بود و یک اسلحه هم در دستش داشت.
او با توپ پُر و عصبانی به خانه آمد. تا خواست لب باز کند و دوباره ما را مجبور به رفتن کند مادرم او را نشاند و همه ماجرا های تلخ رامهرمز را برایش گفت. شهرام و شهلا و زینب هم وسط حرف های مادرم خاطرات تلخشان را تعریف کردند. مهرداد از شدت عصبانیت سرخ شد.
او از من و بچه ها شرمنده بود و جوابی نداشت. مهران و مهرداد هنوز با ماندن ما در آبادان مخالف بودند. آن ها نگران توپ و خمپاره و بمباران بودند.
موادغذایی در آبادان پیدا نمی شد. آنها مجبور بودند خودشان مرتب نان و مواد غذایی تهیه کنند و برای ما بیاورند در منطقه ی جنگی تهیه ی مواد غذایی کار آسانی نبود.
اول جنگ رزمنده ها در پایگاه های خودشان مشکل تهیه غذا داشتند، ما هم اضافه شده بودیم. پسرها هر روز نگران بودند که ما بدون نان و غذا نمانیم.
مهران دوستی به اسم حمید یوسفیان داشت. خانواده حمید بعد از جنگ به اصفهان رفته بودند. حمید به مهران پیشنهاد کرد که با هم به اصفهان بروند و برای ما خانه ای اجاره کنند.
مهران همراه او به اصفهان رفت و در محله دستگرد اصفهان در خیابان چهل توت خانه ای برای ما اجاره کردند.
خانواده حمید آدم های با معرفت و مومنی بودند. آنها به مهران کمک کردند و یک خانه ی ارزان قیمت در محله دستگرد اجاره کردند.
مهران به آبادان برگشت. دو ماه میشد که ما آبادان بودیم در این مدت برق نداشتیم و از شط استفاده میکردیم. از اول جنگ لوله آب تصفیه شهری قطع بود و ما مجبور بودیم از آب شط که قبلا فقط برای شتسشو و آبیاری باغچه بود برای خوردن و پخت و پز استفاده کنیم.
با همه این سختی ها حاضر نبودم برای بار دوم از خانه ام جدا شوم ولی مهران و مهرداد وجدان و غیرتشان اجازه نمیداد ما در شهر نظامی بمانیم.
زینب گریه میکرد و اصرار داشت آبادان بماند او حاضر نبود به اصفهان برود.
رجب در اولین جمعه حضورش، میعادگاهی میشود بر مهربانی پروردگار و رحمتی بیانتها بر حاجات بندگانش.
باز هم معبود، بهانهای برای استجابت دعای بندگان مقرر کرده تا استغاثه و پریشانی دل بندگانش را به آمین و استجابتی الهی گره بزند و بهای مناجات و چشمهای اشک بار آنان را با عفو و بخشش پاسخ دهد.
امام محمدباقر(ع) فرمودند: «حاجتهای کوچک خود را خُرد و ناچیز نشمارید. در نزد خدای متعال محبوبترین مؤمنان آن کسی است که بیش از همه حاجتها و خواستههای خود را از خداوند مسألت مینماید.» [1]
چه زیبا ساعاتی است و چه دلانگیز مناجاتی ...
امشب درهای آسمان به هر سوی که بنگری، باز است تا به بهانهای، بهای آمین بر حاجات را، نصیب دل بندگان کند.
امشب گاه استجابت دعا است؛ پس سجاده دلت را به سمت آسمان بگشا و تسبیح انگشتانت را به سمت عرش الهی دراز کن تا باران چشمانت، گواه حاجتمندی دل بی تابت، باشد.
اعمال شب «لیلةالرغائب»
امشب پنجرههای عرش الهی به بهانه دیگری برای مناجاتی عاشقانه با معبود گشوده شده تا بین دل تو و نگاه کریمانه معبود، حایلی نباشد؛ پس فرصت را غنیمت شمار و لب به دعا باز کن که دعا کلید رحمت است و گنجینه عنایت الهی؛ همانطور که امیرالمومنین(ع) فرمود:«دعا کلید رحمت الهی و چراغ ظلمت و تاریکیها است.»[2]
امشب هر چه در توان داری بر سجاده این عشق بنشین و دانههای تسبیح آن را به دعای خیر برای حال زمین و بندگانش بچرخان تا مقدّرات الهی با حاجات تو، همسو باشد چرا که باقر آل محمد(ع) فرموده است:«دعا (آنچنان است) که مقدّرات حتمی الهی را دگرگون میکند!» [3]
امشب فرشتگان، درهای آسمان را برای پذیرش تضرع های عاشقانه بندگان می گشایند پس هر لحظه نگاهت به آسمان باشد و یقین داشته باش که گاه استجابت است و آمین پروردگار بر دعاهایت؛ همانگونه که پیامبر اکرم(ص) فرمودند:«هنگامی که خدا را میخوانید یقین به اجابت داشته باشید و بدانید که خداوند دعای کسی که توجه قلبی در آن نداشته باشد اجابت نمیکند.»[4]
امشب در عاشقانه ترین نجوای با معبود فرج مهدی موعود(عج) را همصدا شویم که فرج قائم آل محمد(عج) بزرگترین حوائج همه اهل زمین است....
اللهم عجل لولیک الفرج
@goranketabzedegi
دعای ماه رجب.m4a
2.92M
قرائت 🎤دعای ماه پرفیض رجب در شب لیله الرغایب
به نیت بر آورده شدن حاجات تک تک اعضای محترم
کانال قرآن کتاب زندگی
التماس دعا
بسیار شنیندنی و پیشنهاد دانلود👍🌈
خادم شما 🌈♦️
🔴◼️ دو فروشنده کفش برای فروش کفشهای فروشگاهشان به جزیرهای اعزام شدند.
فروشنده اول پس از ورود به جزیره با حیرت فهمید که هیچ کس کفش نمیپوشد، فورا تلگرافی به دفتر فروشگاه در شیکاگو فرستاد و گفت: فردا برمیگردم، اینجا هیچکس کفش نمیپوشد.
فروشنده دوم هم از دیدن همان واقعیت حیرت کرد، فورا این تلگراف را به دفتر فروشگاه خود فرستاد: لطفا هزارجفت کفش بفرستید، اینجا همه کفش لازم دارند.
فرق بین مانع و فرصت چیست؟!
نگرش ما نسبت آن.
⭕️▪️نتیجه گیری راهبردی:
افراد عادی به دیدن چیزهای منفی و مدام بهانه آوردن عادت کردهاند، در حالی که هرچیزی هم جنبهی منفی دارد و هم مثبت که افراد موفق با انرژی خوبشان جنبههای مثبت را میبینند و از نقاط قوت استفاده میکنند....
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi