#میدونستی
قدیمترین نسخه ای که بررسیها نشون میده از زمان خود حضرت رسول مونده
قرآنیه که روی پوست آهو نوشته شده و در موزه ی دانشگاه بیرمنگام نگهداری میشه
و شامل سوره ی طه و کهف هست
جدا از آزمایش رادیو کربن، خط حجازی و مُرکّب وابزارش دلیل واضحی بر صحت ادعاست
آستان قدس رضوی با تطبیق این دستنویس با خط حضرت امیر معتقده این نوشته تحریر حضرت امیر«علیه السلام» هست
@goranketabzedegi
✨﷽✨
🔴تلنگــر مذهبی
✍بیشتر از آنکه در فکر شکم و پوشاک اهل و عیالت هستی، روی دین و ایمانشان وقت بگذار که مسؤولی!
و به شدت بازخواست میشوی در قبال تمام انحرافاتشان،
پس حسابی تلاش کن و استقامت به خرج بده تا سربراهشان کنی که خوشبختی و عاقبت بخیری، فقط در ایمان و تقواست.
📖 سوره طه آیه132:
وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها لا نَسْئَلُكَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُكَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى
🔰ترجمه:
وخانوادهات را به نماز فرمان ده و بر آن پايدار باش. ما از تو روزى نمىخواهيم، بلكه ما تو را روزى مىدهيم، و سرانجامِ نيكو براى اهل تقوا است.
@goranketabzedegi
✨﷽✨
✅فضیلت و اعمال شب نیمه شعبان
🌼 نیمه شعبان 🌼
شبی مانند شب قـدر
❶ شیخ حرّ عاملى(ره) از بزرگان اصحاب نقل مىكند كه امام صادق(علیهالسلام) فرمود:«شبى كه حضرت قائم(عج) در آن متولد شد، هیچ نوزادى در آن شب متولد نمىشود مگر این كه مؤمن خواهد شد، و اگر در سرزمین كفر متولد گردد، خداوند او را به بركت امام مهدى(عج) به سوى ایمان منتقل مىسازد.»
❷ در نیمه شعبان زیارت حضرت امام حسین علیهالسلام و همچنین زیارت امام زمان علیهالسلام مستحب است،
❸ امام صادق علیهالسلام فرمود:
«شب نیمه شعبان بهترین شب بعد از شب قدر است و خواندن دو ركعت نماز در شب نیمه شعبان بعد از نماز عشاء مستحب است، در ركعت اول بعد از حمد، سوره كافرون و در ركعت دوم بعد از حمد سوره توحید خوانده شود.»
❹ غسل و شب زندهدارى و عبادت در این شب، فضیلت بسیار دارد، این شب در نزد خدا چنین مقامى دارد كه ولادت با سعادت امام زمان علیهالسلام در سحرگاه این شب واقع شده و بر عظمت و رونق آن افزوده است.
❺ ضمناً روایاتى به ما رسیده است كه نیمه شعبان همان شب قدر و تقسیم ارزاق و عمرها است، و در بعضى از این روایات آمده که شب نیمه شعبان، شب امامان علیهمالسلام است و شب قدر، شب رسول خدا صلےالله علیه و آله است.
❻ از جمله فضائل این شب این است که، از شبهاى مخصوص زیارت امام حسین علیهالسلام است كه صد هزار پیامبر صلی الله علیه و آله آن حضرت را در این شب زیارت مىكنند.
❼ از نمازهاى مستحبى كه در این شب وارد شده دو ركعت نماز است كه در هر ركعت بعد از حمد صدبار سوره توحید خوانده مىشود.
❽ نقل شده: رسول اكرم(ص) فرمود: شب نیمه شعبان در خواب دیدم جبرئیل بر من نازل شد و فرمود: اى محمّد(صلى الله علیه و آله) در چنین شبى خوابیدهاى؟ گفتم: این شب چه شبى است؟
فرمود: شب نیمه شعبان است برخیز. مرا بلند كرد و به بقیع برد، و سپس جبرئیل فرمود: سرت را بلند كن زیرا در این شبها درهاى رحمت خدا در آسمان به روى بندگان باز است، همچنین درِ رضوان، درِ آمرزش، درِ فضل، درِ توبه، درِ نعمت، درِ جود و سخاوت، درِ احسان باز است، خداوند به عدد پشمها و موهاى چرندگان در این شب گنهكاران را آزاد مىكند، پایان عمرها در این شب، تعیین مىگردد، رزقهاى یك سال در این شب تقسیم مىشود و حوادث یك سال در این شب معیّن مىگردد.
اى محمد! كسى كه این شب را با تكبیر و تسبیح و تهلیل و دعا و نماز و قرائت قرآن و اطاعت و خضوع و استغفار بسر برد، بهشت منزل و سراى او است، و خداوند گناهان گذشته و آیندهاش را مىآمرزد ... اى محمد(صلى الله علیه و آله) این شب را احیاء بگیر و به امت خود دستور بده آنها نیز این شب را احیاء بدارند، و با عمل به سوى خدا تقرب جویند، چرا كه این شب شبى شریف است.
❾ از اعمال این شب، خواندن دعاى كمیل در سجده است روایت شده كه كمیل گوید دیدم حضرت على علیهالسلام این دعا را در شب نیمه شعبان در سجده خواندند.
❿ در مورد زیارت امام حسین علیهالسلام در این شب به خصوص در صورت امكان در كنار قبرش، آمده هر كه بشناسد امام حسین علیهالسلام را و شهادت او و هدف شهادتش را كه موجب نجات امت گردید و وسیله و راهگشایى براى رسیدن به فوز عظیم شد (خلاصه این كه عبادتش در این شب از روى توجه و علاقه و معرفت خاص باشد) آنگونه خویشتن را در برابر خدا خاضع نماید كه شایستگى آن را دارا مىباشد و نیز از خدا خواستههاى شرعی اش را تقاضا كند.
📚 منابع:
1- توضیح المقاصد شیخ بهائى،ص 533.
2- اثباة الهداة، ج 7، ص 162.
3- اقتباس از كتاب المراقبات، نوشته عالم ربّانى و عارف صمدانى، ص 79 به بعد (که دعاها و نمازهاى دیگرى نیز ذكر شده است.)
4- برگرفته از کتاب حضرت مهدى(عج)، فروغ تابان ولایت، محمد محمدى اشتهاردى .
5- گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی.
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
♥️⃟📚بــدون تــــو هـــرگـــز♥️⃟📚 #قســــمت_چـــــهارم با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا ... می خواس
♥️⃟📚بـــدون تـــو هـــرگـــز♥️⃟📚
#قســــــمــت_پـــنجــم
اومد سمت گاز و یه نگاه به خورشت کرد چیزی شده؟!
به زحمت بغضم رو قورت دادم ... قاشق رو از دستم گرفت ... خورشت رو که چشید، رنگ صورتم پرید ... مردی هانیه
... کارت تمومه...
چند لحظه مکث کرد ... زل زد توی چشم هام ... واسه این ناراحتی، می خوای گریه کنی؟...
دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زدم زیر گریه ... آره ... افتضاح شده...
با صدای بلند زد زیر خنده ... با صورت خیس، مات و مبهوت خنده هاش شده بودم ... رفت وسایل سفره رو برداشت و
سفره رو انداخت ...غذا کشید و مشغول خوردن شد ... یه طوری غذا می خورد که اگر یکی می دید فکر می کرد غذای
بهشتیه ... یه کم چپ چپ ... زیرچشمی بهش نگاه کردم...
–می تونی بخوریش؟ ... خیلی شوره ... چطوری داری قورتش میدی؟...
از هیجان پرسیدن من، دوباره خنده اش گرفت...
–خیلی عادی ... همین طور که می بینی ... تازه خیلی هم عالی شده ... دستت درد نکنه...
–مسخره ام می کنی؟...
–نه به خدا ...چشم هام رو ریز کردم و به چپ چپ نگاه کردن ادامه دادم ... جدی جدی داشت می خورد ... کم کم
شجاعتم رو جمع کردم و یه کم برای خودم کشیدم ... گفتم شاید برنجم خیلی بی نمک شده، با هم بخوریم خوب میشه ...
قاشق اول رو که توی دهنم گذاشتم ... غذا از دهنم پاشید بیرون...
سریع خودم رو کنترل کردم ... و دوباره همون ژست معرکه ام رو گرفتم ... نه تنها برنجش بی نمک نبود که ... اصال
درست دم نکشیده بود ... مغزش خام بود ... دوباره چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش ... حتی سرش رو بال نیاورد
...- مادر جان گفته بود بلد نیستی حتی املت درست کنی ... سرش رو آورد باال ... با محبت بهم نگاه می کرد ... برای
بار اول، کارت عالی بود ...اول از دستم مادرم ناراحت شدم که اینطوری لوم داده بود ... اما بعد خیلی خجالت کشیدم ...
شاید بشه گفت ... برای اولین بار، اون دختر جسور و سرسخت، داشت معنای خجالت کشیدن رو درک می کرد...
هر روز که می گذشت علاقه ام بهش بیشتر می شد ... لقم اسب سرکش بود ... و علی با اخلاقش، این اسب سرکش رو رام
کرده بود ... چشمم به دهنش بود ... تمام تلاشم رو می کردم تا کانون محبت و رضایتش باشم ... من که به لحاظ مادی،
همیشه توی ناز و نعمت بودم ... می ترسیدم ازش چیزی بخوام ... علی یه طلبه ساده بود ... می ترسیدم ازش چیزی بخوام
که به زحمت بیوفته ... چیزی بخوام که شرمنده من بشه ... هر چند، اون هم برام کم نمی گذاشت ... مطمئن بودم هر
کاری برام می کنه یا چیزی برام می خره ... تمام توانش همین قدره ...علی الخصوص زمانی که فهمید باردارم ... اونقدر
خوشحال شده بود که اشک توی چشم هاش جمع شد ... دیگه نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم ... این رفتارهاش
حرص پدرم رو در می آورد ... مدام سرش غر می زد که تو داری این رو لوسش می کنی ... نباید به زن رو داد ... اگر
رو بدی سوارت میشه...
اما علی گوشش بدهکار نبود ... منم تا اون نبود تمام کارها رو می کردم که وقتی برمی گرده ... با اون خستگی، نخواد
کارهای خونه رو بکنه ... فقط بهم گفته بود از دست احدی، حتی پدرم، چیزی نخورم ... و دائم الوضو باشم ... منم که
مطیع محضش شده بودم ... باورش داشتم ...9 ماه گذشت ... 9 ماهی که برای من، تمامش شادی بود ... اما با شادی تموم
نشد ... وقتی علی خونه نبود، بچه به دنیا اومد ...مادرم به پدرم زنگ زد تا با شادی خبر تولد نوه اش رو بده ... اما پدرم
وقتی فهمید بچه دختره با عصبانیت گفت ... لابد به خاطر دختر دخترزات ... مژدگانی هم می خوای؟...
و تلفن رو قطع کرد ... مادرم پای تلفن خشکش زده بود ... و زیرچشمی با چشم های پر اشک بهم نگاه می کرد...
.
مادرم بعد کلی دل دل کردن، حرف پدرم رو گفت ... بیشتر نگران علی و خانواده اش بود ... و می خواست ذره ذره، من
رو آماده کنه که منتظر رفتارها و برخورد های اونها باشم ...هنوز توی شوک بودم که دیدم علی توی در ایستاده ... تا
خبردار شده بود، سریع خودش رو رسونده بود خونه ... چشمم که بهش افتاد گریه ام گرفت ... نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم...
خنده روی لبش خشک شد ... با تعجب به من و مادرم نگاه می کرد ... چقدر گذشت؟ نمی دونم ... مادرم با شرمندگی
سرش رو انداخت پایین...
–شرمنده ام علی آقا ... دختره ...نگاهش خیلی جدی شد ... هرگز اون طوری ندیده بودمش ... با همون حالت، رو کرد
به مادرم ... حاج خانم، عذرمی خوام ولی امکان داره چند لحظه ما رو تنها بزارید...
مادرم با ترس ... در حالی که زیرچشمی به من و علی نگاه می کرد رفت بیرون ...
ادامه دارد..
سکوت کن تا درها به رویت باز شود
🍃حضرت آیت الله بهجت(ره):
🔆گزیده گوی بود و سرشار از
(سکوت)می فرمود :🔆
«اگر توانستی این لب ها را بدوز تا
درهای دیگر برایت باز شود.»
#آیت_الله_بهجت_ره
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
#من_میترا_نیستم #قسمت_شصت_و_پنج مهری و مینا همراه پروین بهبهانی و پروین گنجیان که خانواده های شان
#من_میترا_نیستم
#قسمت_شصت_و_شش
آقای حسینی در نماز جماعت شهادت زینب را اعلام کرد و گفت :زینب دختر ۱۴ ساله ی دانش آموز به خاطر عشقش به امام و انقلاب مظلومانه به دست منافقین به شهادت رسید.
بعد از این سخنرانی منافقین تلفنی و حتی با نامه، آقای حسینی را تهدید کردند.
چندین پلاکارد شهادت از طرف سپاه و بسیج و بنیاد شهید و جامعه زنان و آموزش و پرورش آوردند و به دیوارهای خانه زدند.
هر روز تعدادی از شهدای فتح المبین را به اصفهان می فرستادند آقای حسینی از ما خواست که کمی صبر کنیم و زینب را با شهدای فتح المبین به خاک بسپاریم.
من از خدا میخواستم که دخترم بین شهدای جبهه و بر روی دستهای مردم تشیع شود در چند روزی که منتظر آمدن بچه ها و اجازه خاکسپاری زینب بودیم، چندین خانواده شهید که عزیزانشان به دست منافقین شهید شده بود برای دیدن ما آمدند.
مثل خانواده پیرمرد بقالی که جرمش حمایت از جبهه بود و عکس امام را در دکانش زده بود. دیدن این خانوادهها موجب تسکین دل جعفر بود وقتی میدید که فقط ما قربانی جنایت های منافقین نبودیم و کسانی هستند که درد ما را بفهمند آرام می شد.
عکس و وصیت نامه زینب را چاپ کردیم و به کسانی که به دیدن ما میآمدند میدادیم. شهرام و شهلا از مردم پذیرایی می کردند.
همکلاسی های زینب و دوستانش هر روز به خانه ما میآمدند زینب بین بچههای مدرسه و معلم هایش محبوبیت داشت رفتنش دل همه را سوزاند.
بعد از تماس مهران با بیمارستان شرکت نفت آبادان بین دخترها غوغایی شده بود خیلی از دوستان مینا و مهری زینب را میشناختند.
آنها به مهران قول دادند که بچهها را پیدا کنند و به اصفهان بفرستند. آنها محل دقیق خدمت مینا و مهری را نمی دانستند. فقط اطلاع داشتند که در یکی از بیمارستانهای شوش مشغول امدادگری هستند.
سلیمه مظلومی و معصومه گزنی اول به اهواز رفتن از هلال احمر و ستاد «اعزام نیرو» پرسش و جو کردند و آدرس دختر ها را گرفتند و به شوش رفتند. آنها مهری و مینا را پیدا کردند و خبر شهادت زینب را دادند.
کار دنیا همیشه بر عکس است. ما از شاهین شهرِ اصفهان که کیلومتر ها از جبهه دور بود، به مهری و مینا که در منطقه عملیاتی و مرکز خطر بودند خبر شهادت خواهرشان را دادیم.
مهری و مینا همراه چند تا از دوستانشان به شوش رفته بودند و در عملیات فتح المبین امدادگری میکردند.
بچه ها بعداً تعریف کردند که خبر شهادت زینب در شاهین شهر همه کسانی را که در بیمارستان بودند تکان داده. زینب از همه آنها جلو افتاده بود.
ادامه دارد.....
#بسمربالشهداء
.
ای آیه ی آخر بیا وقت نزول است...
دارد زمان آمدنت دیر میشود😭
.
#نیمه_شعبان
#عیدامید
#امام_زمان
.
🌍💐🌍💐🌍💐
💐🌍💐🌍
🌍💐
🎁 نتیجه تقوا. 🎁
ْ 🌹 وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اَللّٰهُ 🌹
282 بقره
..اگر تقوا داشته باشید خداوند معلم شما می شود
می گویند الکساندر فلیمینگ
همان کسی که کاشف پنی سیلین بود روزی در جمع دوستانش بود به او تعارف به نوشیدن شراب کردند و او جواب منفی داد و ننوشید و گفت اگر هر کار که دلم می خواست انجام می دادم و بی توجه به اعتقاداتم رفتار می کردم هرگز به علم دست نمی یافتم.
🤔🤔🤔
🌷🍃🌷🍃🌷
🌺🧚♀️از پیرمرد حکیمی پرسیدند:
از عمری که سپری نمودی
چه چیز یاد گرفتی؟ پاسخ داد:
🌷یاد گرفتم
که دنیا قرض است باید دیر یا زود پس بدهیم.
🌷یاد گرفتم
که مظلوم دیر یا زود حقش را خواهد گرفت.
🌷یاد گرفتم
که دنیای ما هر لحظه ممکن است تمام شود اما ما غافل هستیم.
🌷یاد گرفتم
که سخن شیرین، گشاده رویی و بخشش سرمایه اصلی ما در زندگیست.
🌷یاد گرفتم
که ثروتمند ترین مردم در دنیا کسی است که از سلامتی، امنیت و آرامش بهره مند باشد.
🌷یاد گرفتم
کسی که جو را میکارد گندم را برداشت نخواهد کرد.
🌷یاد گرفتم
که عمر تمام میشود اما کار تمام نمیشود.
🌷یاد گرفتم
کسی که میخواهد مردم به حرفش گوش بدهند باید خودش نیز به حرف آنان گوش دهد.
🌷یاد گرفتم
که مسافرت کردن و هم سفره شدن با مردم بهترین معیار و دقیق ترین راه برای محک زدن شخصیت و درون آنان است.
🌷یاد گرفتم
کسی که مرتب میگوید: من این میکنم و آن میکنم تو خالی است و نمیتواند کاری انجام دهد.
🌷یاد گرفتم
کسی که معدنش طلا است همواره طلا باقی میماند بدون تغییر، اما کسی که معدنش آهن است تغییر میکند و زنگ میزند.