7.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨روزه نمیگیری؟ نگیر اما ادب رو در مقابل خدا رعایت کن!
⛔️برای خدا گردنکشی نکن، روزه خواریتو علنی نکن!
🔥با خدا میخوای در بیفتی؟!
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
تلنگر
🧐اخلاق و رفتار حافظان قران، زیر ذره بین مردم میباشد و بداخلاقی آنها را قطعا به حساب قران خواهند گذاشت.
🔻سعی کن کسی که تو را می بیند، آرزو کند مثل تو باشد.😇
⚜ از ایمان سخن نگو!
بگذار از نوری که بر چهره داری، آن را احساس کند.
⚜از عقیده برایش نگو!
بگذار با پایبندی تو آن را بپذیرد.
⚜از عبادت برایش نگو!
بگذار آن را جلوی چشمش ببیند .
⚜از اخلاق برایش نگو !
بگذار آن را از طریق مشاهده ی تو بپذیرد .
⚜از تعهد برایش نگو !
بگذار مردم با اعمال تو خوب بودن را بشناسند !
⚜از حافظ بودن خود برایش نگو !
بگذار آنرا در گفتار و رفتار تو ببیند.
" پس بزرگواران و حافظان قران، الگوی خوبی برای دیگران باشیم"
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
داستان همسفر حج - گروه طریق.mp3
2.12M
🌟 در ماه رمضان با پادکست های ما همراه باشید 🌟
💠 *داستان همسفر حج*
🎙️ گوینده: محمدطاها مهدی پور
🔅
#طریق
#ماه_رمضان
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
┅┄「تنھامیانداعش. . .!♥️⃟🍓」┅┄ #Part_13 شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام امام حسن (علیهالسلام)
┅┄「تنھامیانداعش. . .!♥️⃟🍓」┅┄
#Part_14
بدن بیسر مردان در هر گوشه رها شده و دختران و زنان جوان را کنار دیوار جمع کرده بودند. اما عدنان مرا برای خودش میخواست که جسم تقریباً بیجانم را تا کنار اتومبیلش کشید و همین که یقهام را رها کرد، روی زمین افتادم.
گونهام به خاک گرم کوچه بود و از همان روی زمین به پیکرهای بیسر مدافعان شهر ناامیدانه نگاه میکردم که دوباره سرم آتش گرفت.
دوباره به موهایم چنگ انداخت و از روی زمین بلندم کرد و دیگر نفسی برای ناله نداشتم که از شدت درد، چشمانم در هم کشیده شد و او بر سرم فریاد زد :«چشماتو وا کن! ببین! بهت قول داده بودم سر پسرعموت رو برات بیارم!»
پلکهایم را به سختی از هم گشودم و صورت حیدر را مقابل صورتم دیدم در حالی که رگهای گردنش بریده و چشمانش برای همیشه بسته بود که تمام تنم رعشه گرفت.
عدنان با یک دست موهای مرا میکشید تا سرم را بالا نگه دارد و پنجههای دست دیگرش به موهای حیدر بود تا سر بریدهاش را مقابل نگاهم نگه دارد و زجرم دهد و من همه بدنم میلرزید.
در لحظاتی که روح از بدنم رفته بود، فقط عشق حیدر میتوانست قفل قلعه قلبم را باز کند که بلاخره از چشمه خشک چشمم قطره اشکی چکید و با آخرین نفسم با صورت زیبایش نجوا کردم :«گفتی مگه مرده باشی که دست داعش به من برسه! تو سر حرفت بودی، تا زنده بودی نذاشتی دست داعش به من برسه!» و هنوز نفسم به آخر نرسیده، آوای اذان صبح در گوش جانم نشست.
عدنان وحشتزده دنبال صدا میگشت و با اینکه خانه ما از مقام امام حسن (علیهالسلام) فاصله زیادی داشت، میشنیدم بانگ اذان از مأذنههای آنجا پخش میشود.
هیچگاه صدای اذان مقام تا خانه ما نمیرسید و حالا حس میکردم همه شهر مقام حضرت شده و بهخدا صدای اذان را نه تنها از آنجا که از در و دیوار شهر میشنیدم.
در تاریکی هنگام سحر، گنبد سفید مقام مثل ماه میدرخشید که چلچراغ اشکم در هم شکست و همین که موهایم در چنگ عدنان بود، رو به گنبد ضجه زدم و به حضرت التماس میکردم تا نجاتم دهد که صدای مردانهای در گوشم شکست.
با دستهایش بازوهایم را گرفته و با تمام قدرت تکانم میداد تا مرا از کابوس وحشتناکم بیرون بکشد و من همچنان میان هق هق گریه نفس نفس میزدم.
چشمانم نیمه باز بود و همین که فضا روشن شد، نور زرد لامپ اتاق چشمم را زد. هنوز فشار انگشتان قدرتمندی را روی بازویم حس میکردم که چشمانم را با ترس و تردید باز کردم.
عباس بود که بیدارم کرده و حلیه کنار اتاق مضطرّ ایستاده بود و من همین که دیدم سر عباس سالم است، جانم به تنم بازگشت.
حلیه و عباس شاهد دست و پا زدنم در عالم خواب بودند که هر دو با غصه نگاهم میکردند و عباس رو به حلیه خواهش کرد :«یه لیوان آب براش میاری؟» و چه آبی میتوانست حرارت اینهمه وحشت را خنک کند که دوباره در بستر افتادم و به خنکای بالشت خیس از اشکم پناه بردم.
صدای اذان همچنان از بیرون اتاق به گوشم میرسید، دل من برای حیدرم در قفس سینه بال بال میزد و مثل همیشه حرف دلم را حتی از راه دور شنید که تماس گرفت.
حلیه آب آورده بود و عباس فهمید میخواهم با حیدر خلوت کنم که از کنارم بلند شد و او را هم با خودش برد.
صدایم هنوز از ترس میتپید و با همین تپش پاسخ دادم :«سلام!» جای پای گریه در صدایم مانده بود که آرامشش از هم پاشید، برای چند لحظه ساکت شد، سپس نفس بلندی کشید و زمزمه کرد :«پس درست حس کردم!»
منظورش را نفهمیدم و خودش با لحنی لبریز غم ادامه داد :«از صدای اذان که بیدار شدم حس کردم حالت خوب نیس، برای همین زنگ زدم.»
دل حیدر در سینه من میتپید و به روشنی احساسم را میفهمید و من هم میخواستم با همین دست لرزانم باری از دلش بردارم که همه غمهایم را پشت یک عاشقانه پنهان کردم :«حالم خوبه، فقط دلم برای تو تنگ شده!»
به گمانم دردهای مانده بر دلش با گریه سبک نمیشد که به تلخی خندید و پاسخ داد :«دل من که دیگه سر به کوه و بیابون گذاشته!»
اشکی که تا زیر چانهام رسیده بود پاک کردم و با همین چانهای که هنوز از ترس میلرزید، پرسیدم :«حیدر کِی میای؟»
آهی کشید که از حرارتش سوختم و کلماتی که آتشم زد :«اگه به من باشه، همین الان! از دیروز که حکم جهاد اومده مردم دارن ثبت نام میکنن، نمیدونم عملیات کِی شروع میشه.»
و من میترسیدم تا آغاز عملیات کابوسم تعبیر شود که صحنه سر بریده حیدر از مقابل چشمانم کنار نمیرفت...
···------------------···•♥️•···------------------···
به قلم: فاطمه ولی نژاد
15.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سوره_فصلت، آیات ۲ تا ۷
گوینده: #بهروز_رضوی
مترجم: #مسعود_ریاعی
Instagram: @esharat_ir
🔴 پیام رسان ایتا 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3233415296Cdce2d325a0
🔴 پیام رسان تلگرام 👇👇👇
https://t.me/+e45QfuiC2XhiNTBk
🌿🌺﷽🌿🌺
❓پرسش_
❓پرسش: لمس نمودن اسماء متبرکه و آیات قرآن از روی تلفن همراه و رایانه، چه حکمی دارد؟
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
✅ پاسخ: آیت الله خامنه ای: در فرض سؤال که در واقع شیشه موبایل، لمس میشود نه آیات قرآن، اشکال ندارد.
آیت الله سیستانی: اگر روی قرآن، شیشه یا پلاستیک نازک یا زرورق قرار داده باشند و خطّ قرآن از زیر آن نمایان باشد، مسّ آن بدون وضو اشکال ندارد.
آیت الله مکارم: لمس آیات قرآن از پشت شیشه یا پلاستیک (مانند مورد سؤال) از موارد لمس خطوط قرآن محسوب نشده و حرام نیست.
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
📗 منبع: استفتائات رهبری، توضیح المسائل جامع آیت الله سیستانی، جلد یک، مسئله ۴٠۵، رساله احکام براى جوانان آیت الله مکارم، ص ١۵٧
https://eitaa.com/joinchat/4127260875Cf13c6b930b
لینک گروه احکام شرعی پرسش و پاسخ و استخاره آنلاین
🍃🌺🌺🍃🌸🌸🍃
https://eitaa.com/joinchat/4127260875Cf13c6b930b
اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِي أَدْعُوهُ فَیُجِیبُنِي وَإِنْ کُنْتُ بَطِیئًا حِینَ یَدْعُونِي
شکرش گویم همیشه بیحدوحساب
او را که مُجیب است و رحیم و توّاب
میخوانمش و میدهد از لطف جواب
هرچند که پاسخش ندادم بهشتاب
✍️ #محمدتقی_عارفیان
#دعای_ابوحمزه
#ماه_مبارک_رمضان
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
❣ #تدبر_در_قرآن
📢 هر کجای دنیا که باشیم، فاصله ما با خدا، فقط یک دعاست و صدا زدن! تنها مولایی که بدون تشریفات و در هر لحظهای که دلمان بگیرد، باز میکند آغوشش را به رویمان! اگر خودمان تنبلی میکنیم، تقصیر دوست چیست! کافیست صدایش بزنیم تا اجابتمان کند بسرعت
🌴 سوره بقره 🌴
🕋 وَ إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ ۖ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ «186»
⚡️ترجمه:
و هرگاه بندگانم از تو درباره من پرسند (بگو:) همانا من نزديكم؛ دعاى نيايشگر را آنگاه كه مرا مىخواند پاسخ مىگويم. پس بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان آورند، باشد كه به رشد رسند.
#ماه_رمضان
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi