🔴 شنها مامور خدا بودند
🔹 ۵ اردیبهشتماه، سالروز شکست حمله نظامی آمریکا به ایران در #طبس است.
🔹امام خمینی (ره) پس از این واقعه فرمودند: «چه کسی هلیکوپترهای آقای کارتر را که میخواستند به ایران بیایند، ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شنها ساقط کردند، شنها مامور خدا بودند، باد مامور خداست».
👤حمید جعفری
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
☘«آنچه که انجام می دهی»
بسیار تاثیرگذارتر است از
«آنچه که می گویی»☘
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
آقا دو خط کتاب خونده ی نیمچه سوادی داره
🔹نه حاضره پای منبر بشینه نه حرف از کسی بشنوه
🔸تا میشنوه یکی ی پندی نکته ای میده تو دلش ی غروری داره که ای بابا اینا که سواد ندارن
✅این دقیقا همون حسیه که عده ای از مردم در مقابل انبیا داشتن
قرآن میگه
✴️فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ
👈وقتی پیامبران با معجزه سراغشون میومدن به علم خودشون خودشیفته میشدن
✅و همین سوادشون بهشون حق میداد که انبیا رو مسخره کنن
وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ(غافر83)
✍ دقیقا رفتار هزاران سال پیش رو دارن انجام میدن، انسان، انسانه
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
♥️⃟📚دمـــشق شهــر عشــق♥️⃟📚 #part_1 ساعت از یک بامداد میگذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰م
♥️⃟📚دمـشق شهـر عشــق♥️⃟📚
#Part_2
با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشه ها
را روی میز نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد نازنین جان! انقلاب با
بچه بازی فرق داره!« خیره نگاهش کردم و او به خوبی میدانست چه می-
گوید که با لحنی مهربان دلیل آورد :»ما سال ۸۸ بچه بازی میکردیم! فکر میکنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟« و من بابت همانچند ماه، مدال دانشجوی مبارز را به خودم داده بودم که صدایم سینه سپر کرد :»ما با همون کارها خیلی به نظام ضربه زدیم!« در پاسخم به تمسخر
سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :»آره خب!
کلی شیشه شکستیم! کلی کلاسها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و
بسیجیها درافتادیم!« سپس با کف دست روی پیشانیش کوبید و با حالتی
هیجانزده ادامه داد :»از همه مهمتر! این پسر سوریهای عاشق یه دختر
شرّ ایرانی شد!« و از خاطرات خیالانگیز آن روزها چشمانش درخشید و به
رویم خندید :»نازنین! نمیدونی وقتی میدیدم بین اونهمه پسر میری رو
صندلی و شعار میدی، چه حالی میشدم! برا من که عاشق مبارزه بودم، به
دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!« در برابر ابراز احساساتش با آن
صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از
نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :»خب تشنمه!« و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :»منم تشنمه! ولی اول باید
حرف بزنیم!« تیزی صدایش خماری عشق را از سرم بُرد، دستم را رها
نمیکرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابر
چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد
و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :»نازنین! تو یه بار به خاطر
آرمانت قید خونواده ات رو زدی!« و این منصفانه نبود که بین حرفش پریدم
:»من به خاطر تو ترکشون کردم!« مچم را بین انگشتانش محکم فشار
داد و بازخواستم کرد :»زینب خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی
و شدی نازنین؟« از طعنه تلخش دلم گرفت و او بیتوجه به رنجش نگاهم
دوباره کنایه زد :»چادرت هم به خاطر من گذاشتی کنار؟ اون روزی که لیدر
اغتشاشات دانشکده بودی که اصلا منو ندیده بودی!« به قدری جدی شده بود که نمیفهمید چه فشاری به مچ دستم وارد میکند و با همان جدیت
به جانم افتاده بود :»تو از اول با خونواده ات فرق داشتی و به خاطر همین تفاوت در نهایت ترکشون میکردی! چه من تو زندگی ات بودم چه نبودم!«
و من آخرین بار خانواده ام را در محضر و سر سفره عقد با سعد دیده بودم
و اصرارم به ازدواج با این پسر سر به هوای سوری، از دیدارشان محرومم
کرده بود که شبنم اشک روی چشمانم نشست. از سکوتم فهمیده بود در
مناظره شکستم داده که با فندک جرقهای زد و تنها یک جمله گفت
مبارزه یعنی این! دیگر رنگ محبت از صورتش رفته و سفیدی
چشمانش به سرخی میزد که ترسیدم. مچم را رها کرد، شیشه دلستر را به
سمتم هل داد و با سردی تعارف زد بخور!« گلویم از فشار بغض به تنگ
آمده و مردمک چشمم زیر شیشه اشک میلرزید و او فهمیده بود دیگر
تمایلی به این شب نشینی عاشقانه ندارم که خودش دست به کار شد. در شیشه را با آرامش باز کرد و همین که مقابل صورتم گرفت، بوی بنزین
حالم را به هم زد. صورتم همه در هم رفت و دوباره خنده مستانه سعد بلند
شد که وحشتزده اعتراض کردم :»میخوای چیکار کنی؟« دو شیشه بنزین
و فندک و مردی که با همه زیبایی و عاشقی اش دلم را میترساند. خنده از
روی صورتش جمع شد، شیشه را پایین آورد و من باورم نمیشد در شیشه-های دلستر، بنزین پُر کرده باشد که با عصبانیت صدا بلند کردم :برا چی
اینا رو اوردی تو خونه؟ بوی تند بنزین روانی ام کرده و او همانطور که با
جرقه فندکش بازی میکرد، سُستی مبارزاتم را به رخم کشید :»حالا
فهمیدی چرا میگفتم اون روزها بچه بازی میکردیم؟« فندک را روی میز
پرت کرد، با عصبانیت به مبل تکیه زد و با صدایی که از پس سالها انتظار
برای چنین روزی برمیآمد، رجز خواند :»این موج اعتراضی که همه
کشورهای عربی رو گرفته، از تونس و مصر و لیبی و یمن و بحرین و
سوریه، با همین بنزین و فندک شروع شد؛
•┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈
ادامه دارد...
.
❣ #تدبر_در_قرآن
📢 زنان بعد از طلاق اگر دوباره قصد ازدواج داشته باشند، همان شوهر اول بهترین گزینه است که هم شناخت کامل از هم دارند و هم مانع فروپاشی خانوادهای میشوند! البته بشرطی که دینش در خطر نباشد
🌴 سوره بقره 🌴
🕋 و َبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَٰلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا «228»
⚡️ترجمه:
و شوهرانِ آنها اگر قصدِ اصلاح داشته باشند، نسبت به (مردان دیگر) برای برگرداندنِ زنانشان سزاوارترند.
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️تاثیر
ذکر شریف صلوات و
ذکر لاحول ولا قوة الا بالله العی العظیم
سخنران:حجـت السلام والمسلمین فرحزاد
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
🔷️🔷️🔷️
🔷️🔷️
🔷️
#برگشت_ممنوع (مراقب کسره نمره باشید)
وقتی موقع مرور ، عبارتی رو فراموش میکنیم ، شاید اولین مسئله ای که به ذهنمون میرسه، این باشه که عبارت قبلی رو چند بار میخونیم تا عبارت بعد یادمون بیاد...
اگرچه ممکنه این کار ، باعث یاد آوری بشه ولی👇
❌باید توجه داشته باشیم این کار در مسابقات باعث کسر نمره میشه و هر برگشتی ۰/۵ نمره ، نمره منفی داره..
پس اولا اگر این کار عادت شده ، سعی کنیم کم کم بذاریمش کنار
ثانیا اگر لازم شد که برگردیم تا یادمون بیاد ، این کار رو داخل ذهنمون و خیلی سریع انجام بدیم
#نکات_مهارتی
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
صبر کن حسین جان
شک کرده ام دیگر به خیلی چیزها
پنجم شوال، ورود حضرت مسلم عقیل به کوفه
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رنگ خدا میمونه!
🌺 استاد #قرائتی
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi