9.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۞ بِسمِ اللّٰـﮧ أݪـࢪﺣﻤـٰن أݪـࢪحيم ۞
قاری:🌱حامد شاکرنژاد❤️
#راحةً__لِقلوبكم🌱
#رٍبٰ۬ێـــ͜عُ_الٖـᬼٰٰٰٰٖٖـ͜ـقُرٍءاڼ🕊🌸
🔷️🔷️🔷️
🔷️🔷️
🔷️
#زمزمه_ده_درس_با_نوار
🔘 یکی از نکات واجب برای حافظ قرآن ، ارزیابی دقیق ده درس هست..
وقتی قراره صفحه ای از ده درسمون وارد مرور بشه ، باید کاملا دقت داشته باشیم که چطور میخوایم در بخش ده درس باهاش خدا حافظی کنیم و بسپاریمش به بخش مرور
❌اگه در حالت ضعف ، وارد بخش دوره و مرور بشه _ به دلیل اینکه در قسمت مرور کمتر بهش رسیدگی میشه _ دوره ضعیفی برای حافظ ، شکل میگیره
🤔حالا از کجا بفهمیم ده درسمون در چه وضعیتیه؟
(ممکنه حافظ قرآن پیش خودش فکر کنه ده درسش نقصی نداره ولی واقعیت مطلب ، چیز دیگه ای باشه..)
یکی از راه های ارزیابی دقیق ده درس اینه که یکبار محدوده ده درس رو همراه با نوار (از حفظ) زمزمه کنیم
ممکنه قسمت هایی رو در حین زمزمه فراموش کنیم یا اشتباه بخونیم ، این باعث مشخص شدن اصل هویت ده درسمون میشه
🔷️
🔷️🔷️
🔷️🔷️🔷️
🔷️🔸️آموزش
قابل توجه اعضای محترم کانال قرآن کتاب زندگی
مسابقه معمای مرحله چهارم فردا یکشنبه ساعت 10 صبح در کانال بارگزاری خواهد شد
زمان پاسخگویی ب مدت ۲۴ ساعت خواهد بود
1.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#احکام_به_زبان_ساده
|•جلسه_هفتم
⚠️جایی که آب هست تیمم باطله
پس⇩↓⇩
جایی میشه تیمم کرد که آب نباشه
دیگه کجاها اجازه تیمم داریم؟🤔
①وقتی آب برای سلامتیمون ضرر داشته باشه
②اگه آب کم باشه که اگه وضو بگیریم،ممکنه کسی تشنه بمونه
③وقتی آب کم باشه که فقط بشه بدن و لباس رو برای نماز تطهیر کرد
④وقتی آب غصبی باشه
⑤اگه وقت نماز تنگ باشه و وضو و غسل باعث بشه که همه با قسمتی از نماز بعد از وقت خونده بشه
🔺یه نکته:
وقتی نشه غسل و تیمم کرد اونجا باید چیکار کرد؟🤔
#موشن_گرافیک #غسل #تقلید
✔️ضرب المثل “جواب ابلهان خاموشی ست” از کجا آمده؟
🍁نقل است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد .
🍁مردی سوار بر خرش آنجا رسید. از خر فرود آمد و خرِ خود را کنار اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود رو به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند.
🍁شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند .
مرد آن سخن نشنید و با شیخ به نان خوردن مشغول گشت. ناگاه اسب لگدی زد.
مرد گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد.
شیخ ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود.
🍁 مرد او را کشان کشان نزد قاضی برد. قاضی از حال سوال کرد. شیخ هم چنان خاموش بود.
قاضی به مرد شاکی گفت : این مرد لال است ………؟
مرد گفت : این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا این که تاوان خر مرا ندهد پیش از این با من سخن گفته ……
قاضی پرسید : با تو سخن گفت….؟!
او جواب داد که : آری؛ به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند…….
🍁 قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت. شیخ پاسخی گفت که زان پس در زبان پارسی مثل گشت: “جواب ابلهان خاموشی ست”
#ابلهان
🔴 داستان آموزنده
عربى بادیهنشین نزد پیامبر اکرم آمد و گفت: اى رسول خدا، قیامت چه زمانی برپا میشود؟ در این هنگام وقت نماز شد.
پیامبر نمازش را خواند و سپس فرمود: «کو آن مردى که از قیامت پرسید؟» مرد گفت: من هستم اى پیامبر خدا؛ حضرت فرمود: «براى قیامت چه فراهم آوردهاى؟»
گفت: به خدا، چیز زیادى از نماز و روزه فراهم نیاوردهام، جز آنکه خدا و پیامبرش را دوست میدارم. پیامبر به او فرمود: «انسان با کسى است که دوستش دارد»(۱).
همچنین فرمودهاند: «هرکس، مردمى را به سبب کردارشان دوست بدارد، روز قیامت، در جمع آنان گرد خواهد آمد و مانند آنان محاسبه خواهد شد؛ اگرچه کردارش مانند کردار آنان نباشد»(۲).
امام علی فرمود: «هرکه ما را دوست بدارد، در روز قیامت، همراه ما خواهد بود، و اگر شخصى سنگى را دوست بدارد، خداوند، او را با آن، گِرد خواهد آورد»(۳).
پ.ن: هر چند محشور شدن همراه انبیاء و اولیاء فواید زیادی دارد اما به معنای قرار گرفتن در جایگاه آنان نمیباشد.
(۱)(علل الشرائع،ج۱ص۱۳۹)
(۲)(تاریخ بغداد،ج۵ص۴۰۵)
(۳)(أمالی صدوق،ص۲۰۹)
✨﷽✨
🌸 ولادت حضرت زینب (س)
✍زینب، یعنی زینت پدر و این نامی است که خداوند برای دختری انتخاب کرد، که با انجام رسالت خویش زینت بخش تاریخ شد و موجب افتخار و سرافرازی خاندان وحی و ولایت گشت. و این است که نام زینب در تاریخ کربلا که تاریخ جاودانگی اسلام و تشییع است، به خاطر فداکاریهایش، زیبا، درخشان و جاودانی آن حضرت.
مراسم نامگذاری این ولایت را در تاریخ این گونه می خوانیم: هنگام ولادت زینب کبری (س) چون رسول خدا در سفر بود، فاطمه از همسرش علی درخواست کرد که نامی برای فرزندشان انتخاب کند:
علی (ع) در جواب فرمود: من بر پدرت سبقت نمی گیرم، صبر می کنیم تا پیامبر از سفر برگردد. چون پیامبر بازگشت و خبر ولادت نوزاد زهرا را از زبان علی (ع) شنید فرمود: فرزندان فاطمه فرزندان منند ولی خداوند درباره آنان تصمیم می گیرد. بعد از آن جبرئیل نازل شد و پیام آورد که خداوند سلام می رساند و می فرماید: نام این دختر را زینب بگذار که این نام را در لوح محفوظ نوشته ام.
آن گاه رسول خدا زینب را گرفت و بوسید و فرمود: توصیه می کنم که همه این دختر را احترام کنند، که او مانند خدیجه کبری است. یعنی همان گونه که فداکاریهای خدیجه در پیشبرد اهداف پیامبر و اسلام بسیار ثمر بخش بود، ایثار صبر و استقامت زینب در راه خدا نیز در بقا و جاودانگی اسلام از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
📚معرفی کتاب: کتاب زيباترين شكيب زندگانى حضرت زينب( س)، ص 20
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_هفتم ویس رو گرفتم و گذاشتم داخل کیفم رو به فرزانه گفتم در هر صور
اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_هشتم
از پله ها داشتیم میرفتیم بالا فرزانه دستم رو محکم گرفت و گفت: نمی دونم چرا حس بالا رفتن از پله های اداره ساواک رو دارم آخه میگن اینا عضو داعش میشن کلا مغزشون رو شستشو میدن !
خندم گرفت وگفتم: خانم امجد معمولا توی ساواک از پله ها می رفتن پایین! فرزانه می دونی خوبی کار کردن با تو چیه؟ با حالت چشم و ابروهاش گفت چیه؟! گفتم: اینکه تو اوج سختی کار هم با جملات نغزت حس آدم رو عوض میکنی...
در همین حین یه خانم حدود سی و دو، سه ساله اومد جلو و خوش آمدی گفت و راهنماییمون کرد داخل پذیرایی... منتظر شخصی که قرار بود بیاد برای مصاحبه نشسته بودیم ...
فرزانه با کنجکاوی اطراف رو نگاه میکرد... خونه ی کوچکی بود، دور تا دور اتاقِ پذیرایی، کناره هایی با ملحفه سفید پهن بودو نمای قالی فیروزه آیی رو بیشتر میکرد روی دیوار قاب عکس یک آقای جوانی زده شده بود که جلب توجه میکرد ...
بعد از چند لحظه همون خانم با سینی چایی اومد نشست رو به رو مون گفت بفرمایید من حاضرم...
انتظار نداشتم این فرد ،خانمِ مجاهد مصاحبه ی ما باشن! تصویری که از زن های جهاد نکاح دیده بودم خیلی متفاوت بود با خانمی که جلوم نشست هرچند که ما توی خونشون بودیم و دلیلی نداشت اون همه ردا و روبند و بند و بساط داشته باشه...
خدایش چهر ه ی زیبایی داشت با خودم گفتم: حیف این چشمهای مشکی و این معصومیت چهره که بر باد رفته...
فرزانه ساکت نشسته بود و طوری خیره خانمه رو نگاه میکرد که من جای اون بودم یه چیزی بهش میگفتم!!
وُیس رو آوردم بیرون برگه و خودکار و هر چی لازم بود... قبل از شروع گفتم: ما برای پیاده کردن متن روی کاغذ نیاز به صداتون داریم مشکلی نیست صداتون رو ضبط کنیم؟
سری تکون داد و گفت: فقط خودتون گوش کنیدمشکلی نیست... نگاهی به فرزانه انداختم او هم با لبخندی تایید کرد...
بسم الله گفتم شروع کردم
خوب در ابتدا خودتون رو معرفی کنید ..
گفت اسمم مائده است و بیست و نه سال دارم...
گفتم: لطفاً کامل بگید فامیلتون چیه؟ از کدوم شهر هستید ؟
گفت: اگه میشه دوست ندارم فامیلم رو بگم! خودتون که بهتر می دونید مصاحبه است و پس فردا همه جا پخش میشه!
نگاهی فرزانه به من انداخت و با یک حالت سرزنش خاصی سرش رو تکون داد...
گفتم باش مشکلی نیست..
از گذشتتون بگید از تفکراتتون تا برسیم به امروز به اینجایی که نشستید...
سرش رو انداخت پایین ...با دستهاش بازی میکرد چند لحظه ایی سکوت کرد و بعد شروع کرد....من توی یه خانواده مذهبی به دنیا اومدم پدر و مادرم آدم های معتقدی بودن...من هم توی همین خانواده بزرگ شدم...
از دوره ی نوجوانی به بعد من خیلی وجهه ی مذهبی گرفتم توی مدرسه خیلی فعال بودم کم کم با دوستهایی هم فکر خودم یه گروه شدیم یه تیم...
همون موقع ها بود که با واژه های مثل گذشت، فداکاری،و جهاد آشنا شدم چیزهایی که از جهاد و مبارزه میشنیدیم همه در حد شنیدن بود چون ما دختر بودیم! ولی عاشق اینجور کارها شده بودیم در واقع اسطوره های ما آدم های مبارزی بودن که ما تمام تلاش روحی و جسمی مون رو میکردیم شبیه اونها بشیم... از ورزشهای رزمی گرفته تا کوه نوردی و پیاده روی های طولانی مدت همه این کارها رو میکردیم تا...
و بعد سکوت کرد سکوتش طولانی شد فرزانه پرسید تاچی؟ گفت: تا مثلاً شبیه اسطوره هامون بشیم... تا شاید برسیم به بهشت ...
#سیده_زهرا_بهادر
ادامه دارد
#معما
#مسابقه مرحله #چهارم
🤔 حدس تصویر
۲۴ ساعت زمان دارید، ساعت ۱۱ روز دوشنبه ۲۹ آبان ماه تا جواب درست رو ب آیدی زیر ارسال کنید🏃🏻
@Mohmmad1364
🧩هر ۵ تا جواب درست متوالی، شرکت در قرعه کشی جوایز نقدی 🎁
ذکر نام نام خانوادگی ضروری میباشد
امور آموزشی و پژوهشی کانال قرآن کتاب زندگی
#آیه_درمـــــانی
إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا ۖ وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا
قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی
eitaa.com/joinchat/3456958479C5b7a9b8b74
@goranketabzedegi