🕟 #ساعت_خانواده
📃 #بخوانید
🍥 بشقاب شیرینی
♦️ #انتخاب_همسر
🟢
نشسته است و همانطور که چایش را مزهمزه میکند، عکسهای دوران دانشجوییاش را نگاه میکند. فکر میکند چه زجری میکشید آن روزها از دست دخترهای حواسپرت کلاس. هنوز هم نمیداند چرا اقتضائات مکانی علمی و رسمی مثل دانشگاه را رعایت نمیکردند و طوری در کلاسها ظاهر میشدند که آدم خیال برش میداشت به عروسی آمدهاند!
نه آرایشهای تند و زنندهشان مناسب محیطی مثل کلاس درس بود، نه لباسهای تنگ و کوتاهشان. بسیار خوانده بود که در اروپا و حتی خود آمریکا، دختران موظفاند حدود خاصی را در نحوهٔ پوشششان رعایت کنند و اجازه ندارند با صورت آرایشکرده به دانشگاه بیایند؛ اما این حرفها به خرج همکلاسیهای او نمیرفت.
همین بود که روزگار بر او که نمیخواست چشمش آلودهٔ نگاه به نامحرمی شود، سخت میگذشت. به لطف شلوارهای کوتاه و کفشهای پاشنهبلند، نمیتوانست چشم به زمین بدوزد و به لطف صورتها و موهای رنگرنگ، نمیتوانست به روبرویش خیره شود. نقل تقوا و عفت نظر و حیا هم نبود؛ که همه را داشت و بیشتر از اطرافیانش هم داشت؛ اما این بخشی از ذات خلقت او و همهٔ آدمها بود که به سمت نامحرم کشیده شوند و برای او در آن دانشکده همهچیز دستبهدست هم داده بودند تا این قوه را تقویت کنند.
همین شد که دل به دریا زد و بست نشست در دفتر مشاوره دانشکده. سفرهٔ دلش را پیش روحانی مشاور باز کرد و گفت از این اوضاع ناراحت است و دلش میخواهد بهجای همهٔ صورتهای غریبهٔ نامحرم، به محرم خودش چشم بدوزد و در کنار او آرام بگیرد. روحانی هم که صدق دلش را دید، آستینها را بالا زد و دختری خوب و محجبه را به او معرفی کرد. دختر هم مثل خودش بود. او هم دلش میخواست پاک بماند و در این راه حاضر بود سختیهای یک زندگی دانشجویی را به جان بخرد.
آلبوم را میبندد و بشقاب شیرینی را از دست همسرش میگیرد؛ همان دختری که آن روزها متانت و وقارش، دل او را برد.
***
میداند کمین وسوسه بسیار است و قوای حیوانی بشر، قویتر از آن است که بتوان مدام سرکوبش کرد. از اقتضائات جسم بشر خبر دارد و میداند زن و مرد باید در کنار هم باشند تا جانشان به پیوندی الهی آرام بگیرد و راه سعادت را با هم طی کنند. به امتی که میترسند از سختیهای زندگی مشترک، مژده میدهد؛ مژدهای الهی که خیال دلشان را جمع کند تا آستین بالا بزنند برای ازدواج. خبر دارد که اگر شیعیان برکاتی که خداوند برای آنان در نظر گرفته بدانند، ترغیب میشوند تا زودتر بر ترسشان غلبه کنند و خودشان را به آرامش برسانند.
امام سجاد علیهالسلام میفرماید: «هر کس برای خدا [و بهقصد عمل به دستور الهی]... ازدواج کند، خداوند او را به تاج پادشاهی و افتخار تاجدار مینماید».
👇
من لا یحضره الفقیه، جلد ۳، صفحه ۳۸۵
@goranketabzedegi
🌹#بخوانید
داشتم به میهمانم میگفتم اگر راحتتر است رویه نایلونی روی مبلهای سفید را بردارم؛ البته اراده کرده بودم قبل از رسیدنشان بردارم.
او تعارف کرد و گفت:
راحت است.
من اما گرمم شد و برداشتم. بعد یک دفعه حس کردم چقدر راحتتر است!
سه سالی میشد آنها را خریدم اما هیچ لک و ضربهای تاکنون بر آنها نیفتاده. اگرچه بیشتر اوقات بهدلیل ماندن همین روپوش نایلونی بر رویشان از لذت راحتیشان محروم ماندهام.
بعد یاد همه روکشهای زندگی خودم و اطرافیانم افتادم؛ روکش روی موبایلها، شیشهها، صندلیهای ماشین، کنترلهای تلویزیون، لباسهای کمد و...
همه این روکشها دال بر دو نکته است؛ یا بر نالایقی خود باور داریم، یا اینکه قرار است چنین چیزهای بیارزشی را به ارث بگذاریم.
در روابطمان نیز هر روز انواع روکشها را بر رفتارمان میگذاریم؛ روکش میگذاریم تا فلانی نفهمد عصبانی هستیم، تا فلانی نفهمد چقدر خوشحالیم، تا فلانی نفهمد چقدر شکست خوردهایم.
نقابها و روکشها را استفاده میکنیم برای اینکه اعتقاد داریم اینگونه شخصیت اجتماعی ما برای یک روز مبادا بهتر است.
کدام روز مبادا؟!
زندگی همین امروز است.
✓