👈 #از_بستــگان_خـــدا
✍کودکی با پای برهـنه روی برف ها
ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی
نگاه می کــــرد...
زنی در حال عبـــور او را دید و دلش
سوخت، او را به داخل فـروشگاه برد
و برایش لباس و کفش خرید و گفت:
مواظب خــودت باش! کودک پرسید:
👌ببخشید خانم شما خـــدا هستید؟
زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط
یکی از بنـــده های خدا هستم کودک
گفت: میدانستم با او #نسبتی دارید!
📚
@goranketabzedegi
👈 #از_بستــگان_خـــدا
✍کودکی با پای برهـنه روی برف ها
ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی
نگاه می کــــرد...
زنی در حال عبـــور او را دید و دلش
سوخت، او را به داخل فـروشگاه برد
و برایش لباس و کفش خرید و گفت:
مواظب خــودت باش! کودک پرسید:
👌ببخشید خانم شما خـــدا هستید؟
زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط
یکی از بنـــده های خدا هستم کودک
گفت: میدانستم با او #نسبتی دارید!
📚
@goranketabzedegi
👈 #از_بستــگان_خـــدا
✍کودکی با پای برهـنه روی برف ها
ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی
نگاه می کــــرد...
زنی در حال عبـــور او را دید و دلش
سوخت، او را به داخل فـروشگاه برد
و برایش لباس و کفش خرید و گفت:
مواظب خــودت باش! کودک پرسید:
👌ببخشید خانم شما خـــدا هستید؟
زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط
یکی از بنـــده های خدا هستم کودک
گفت: میدانستم با او #نسبتی دارید!
📚
@goranketabzedegi
👈 #از_بستــگان_خـــدا
✍کودکی با پای برهـنه روی برف ها
ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی
نگاه می کــــرد...
زنی در حال عبـــور او را دید و دلش
سوخت، او را به داخل فـروشگاه برد
و برایش لباس و کفش خرید و گفت:
مواظب خــودت باش! کودک پرسید:
👌ببخشید خانم شما خـــدا هستید؟
زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط
یکی از بنـــده های خدا هستم کودک
گفت: میدانستم با او #نسبتی دارید!
ڪانال قـــ💗ــــرآن کتاب زندگی
@goranketabzedegi
👈 #از_بستــگان_خـــدا
✍کودکی با پای برهـنه روی برف ها
ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی
نگاه می کــــرد...
زنی در حال عبـــور او را دید و دلش
سوخت، او را به داخل فـروشگاه برد
و برایش لباس و کفش خرید و گفت:
مواظب خــودت باش! کودک پرسید:
👌ببخشید خانم شما خـــدا هستید؟
زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط
یکی از بنـــده های خدا هستم کودک
گفت: میدانستم با او #نسبتی دارید!
📚
@goranketabzedegi
👈 #از_بستــگان_خـــدا
✍کودکی با پای برهـنه روی برف ها
ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی
نگاه می کــــرد...
زنی در حال عبـــور او را دید و دلش
سوخت، او را به داخل فـروشگاه برد
و برایش لباس و کفش خرید و گفت:
مواظب خــودت باش! کودک پرسید:
👌ببخشید خانم شما خـــدا هستید؟
زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط
یکی از بنـــده های خدا هستم کودک
گفت: میدانستم با او #نسبتی دارید!
قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی 📚
عضویت👇
👇
@goranketabzedegi