فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسم اللّه...
| #تلاوت مجلسی
🌺 بقره/۴۵
قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی
eitaa.com/joinchat/3456958479C5b7a9b8b74
@goranketabzedegi
🌸ﭼﻬﺎﺭ ﻧﻮﻉ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮدر قرآن🌸
🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴
1⃣ﺯﻥﻭﺷﻮﻫﺮﻱﻛﻪﺩﺭﻛﺎﺭ ﻧﻴﻚ ﻫﻤﻔﻜﺮﻭﻫﻤﺮﺍﻫﻨﺪ💖
(ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ﻭ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍءﻋﻠﻴﻬﻤﺎ ﺍﻟﺴﻠﺎم ﻛﻪ ﺑﻪ ﻳﺘﻴﻢ ﻭ ﺍﺳﻴﺮ ﻭ ﻣﺴﻜﻴﻦ ﻃﻌﺎم ﺩﺍﺩﻧﺪ.)
وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا
ﻭ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻋﻴﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺶ ، ﺑﻪ ﻣﺴﻜﻴﻦ ﻭ ﻳﺘﻴﻢ ﻭ ﺍﺳﻴﺮ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ .(انسان٨)
2⃣ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﺑﺪ ﻫﻤﺮﺍﻫﻨﺪ📛
(ﺍﺑولهب و زنش)
تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ
ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺑﺎﺩ ﻗﺪﺭﺕ ﺍﺑﻮﻟﻬﺐ ، ﻭ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺑﺎﺩ ﺧﻮﺩﺵ (مسد١و۴)
3⃣ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮﻱ ﻛﻪ ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺣﻖ ﻭ ﺯﻥ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺎﻃﻞ ﺍﺳﺖ.🛑
(ﺣﻀﺮﺕ ﻧﻮﺡ ﻭ ﺣﻀﺮﺕ ﻟﻮﻁ ﻛﻪ ﻫﻤﺴﺮﺍﻧﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻧﻴﺎﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﻫﻤﺪﺳﺖ ﺷﺪﻧﺪ)
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا
ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ، ﺯﻥ ﻧﻮﺡ ﻭ ﺯﻥ ﻟﻮﻁ ﺭﺍ ﻣﺜﻞ ﺯﺩﻩ ﻛﻪ ﺗﺤﺖ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻲ ﻭ ﺯﻭﺟﻴﺖ ﺩﻭ ﺑﻨﺪﻩ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ ، ﻭﻟﻲﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭﺧﻴﺎﻧﺖ ﻭﺭﺯﻳﺪﻧﺪ.(تحریم١٠)
4⃣ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮﻱ ﻛﻪ ﺯﻥ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺣﻖ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺎﻃﻞ ﺍﺳﺖ⭕️
(ﻓﺮﻋﻮﻥ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﺵ آسیه)
وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ
ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻫﻤﺴﺮ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﺭﺍ ﻣﺜﻞ ﺯﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ : ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ ﻧﺰﺩ ﺧﻮﺩﺕ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻱ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﻨﺎ ﻛﻦ ﻭﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﻭﻛﺮﺩﺍﺭﺵ ﺭﻫﺎﻳﻲ ﺑﺨﺶ.(تحریم١١)
🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴
قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی
eitaa.com/joinchat/3456958479C5b7a9b8b74
@goranketabzedegi
بسم الله الرحمن الرحیم
🖋آمـوزش تجـوید✒️
بحث حروف لبها 👇
لب داراي دو قسمت است.
قسمت بيرون آن خشك و قسمت داخلي آن به لحاظ وجود بُزاق دهان مرطوب است.
و چهار حرف (فــاء ـ بـاء ـ مـيم ـ واو) محل اداء آنها لبهاست. به همين دليل اين حروف را حروف «شَفَهي» يا «شَفَوي» مينامند، زيرا «شفه» به معني لب است و اين حروف از محل لبها ادا ميشوند.
مخارج اين حروف عبارت است از:
1. مخرج فاء: از طريق روانه كردن داخل لبِ پائين به سر دندانهاي ثناياي بالا است، به شكلي كه به يكديگر متصل شوند مانند: وقتي كه ميگوئيم: اُف.
2. مخرج باء: در نتيجه بهم رسيدن درون دو لب، و جدا شدن آن دو از يكديگر پديد ميآيند مانند: وقتي كه ميگوئيم: آب.
3. مخرج ميم: بيرون دو لب است بطوريكه بهم بچسبند، و هوا در لبها و ناحية خَيْشوم (بيني) نگه داشته شود مانند وقتي كه ميگوئيم: اَم.
4. مخرج واو غير مدّي: ميان دو لب است به قِسمي كه لبها بدون برخورد و اتصال به هم مانند غنچه جمع شود، و از هواي ميان دو لب خارج گردد. مانند وقتي كه ميگوئيم: اَوْ يا اَوّل البته بعضي حرف واو را از حروف جوفي يا هوايي ميدانند.
ارسال مجدد (یاداوری)
#تجوید_نوشتاری
قرآن کتاب زندگی 📚
@goranketabzedegi
#از قران بیشتر بدانیم 👇
سوره ای نام ببرید که بزرگترین عدد در آن سوره می باشد؟ سوره صافات آیه 147
سه شاعر را نام ببرید که در نوجوانی حافظ کل قرآن بودند؟ رودکی ، ناصر خسرو ، حافظ
داستان کدام پیامبر به طور سراسری و یکپارچه در قرآن آمده است؟حضرت یوسف(ع)
آیه ای ذکر کنید که طولانی ترین ترجیع بند قرآن است؟ «فبای آلاء ربکما تکذبان»
قرآن کریم برای نخستین بار در ایران در چه دوره ای منتشر شد؟ دوره قاجاریه
با ما همراه باشید...
قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی 📚
عضویت👇
👇
@goranketabzedegi
#پندانه
✍ از بزرگی پرسیدند مردم در چه حالت شناخته میشوند؟ پاسخ داد:
1⃣ اقوام در هنگامِ غربت
2⃣ مرد در بیماریِ همسرش
3⃣ دوست در هنگامِ سختی
4⃣ زن در هنگامِ فقرِ شوهرش
5⃣ مؤمن در بلا و امتحانِ الهی
6⃣ فرزندان در پیریِ پدر و مادر
7⃣ برادر و خواهر در تقسیمِ ارث
قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی
eitaa.com/joinchat/3456958479C5b7a9b8b74
@goranketabzedegi
🔷️🔷️🔷️
🔷️🔷️
🔷️
#توقف_کوتاه_در_پایان_آیات
🔹️ حافظان بزرگوار کلام الهی!
سعی کنید موقع مرور (خصوصا ده درس) وقتی به پایان آیه میرسید ، زیاد توقف نکنید و بلافاصله آیه بعد رو شروع کنید که آیات به هم جوش بخورند (اتصال آیات برقرار بشه)..
🔷️
🔷️🔷️
🔷️🔷️🔷️
30.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💖تلاوت آیات ۹۷ و ۹۸ سوره مبارکه نحل
🎤قاری: #عبدالرحمن_مسعد
#کلیپ_قرآنی
#آرامش_مومنانه
قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی
eitaa.com/joinchat/3456958479C5b7a9b8b74
@goranketabzedegi
✨﷽✨
✍تو هیچی نیستی
چشمشان که به مهدی افتاد، از خوشحالی بال درآوردند. دورهاش کردند و شروع کردند به شعار دادن: «فرمانده آزاده، آمادهایم آماده!» هر کسی هم که دستش به مهدی میرسید، امان نمیداد؛ شروع میکرد به بوسیدن. مخمصهای بود برای خودش.
خلاصه به هر سختیای که بود از چنگ بچههای بسیجی خلاص شد، اما به جای اینکه از این همه ابراز محبت خوشحال باشد، با چشمانی پر از اشک به خودش نهیب میزد: «مهدی! خیال نکنی کسی شدی که اینا اینقدر بهت اهمیت میدن، تو هیچی نیستی؛ تو خاک پای این بسیجیهایی...».
#شهید_مهدی_زینالدین
📚کتاب 14 سردار، ص30-29
امام صادق (عليه السلام)
در آسمان دو فرشته بر بندگان گماشته شدهاند. پس هر كس براى خدا تواضع كند، او را بالا برند و هر كس تكبر ورزد او را پَست گردانند.
📚الکافی، ج2، ص122
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
#من_میترا_نیستم #قسمت_بیست_و_دوم من تسلیم جعفر و پسرها شدم و با دخترها حرف زدم که راضی به رفتن شو
#من_میترا_نیستم
#قسمت_بیست_و_سوم
با دل خون و چشم گریان چند دست لباس برداشتیم و راهی غربت شدیم به این امید بودیم که جنگ در چند روز یا چند ماه آینده تمام میشود و به خانه خودمان برمیگردیم.
فقط مینا و مهری حاضر نشدند که لباس جمع کنند تا لحظه آخر کتاب مفاتیح در دستشان بود و دعا می خواندند و از خدا می خواستند که اتفاقی بیفتد معجزهای بشود که ما از آبادان نرویم.
زینب هم ناراحت بود اما حرفی نمی زد چون کوچکترین دختر بود به خودش اجازه نمیداد با من، باباش یا برادرهایش مخالفت کند سنش کم بود و می دانست که کسی به او اجازه ماندن نمیدهد.
بابای مهران مارا سوار کامیون دو کابینه کرد همه ما توی اتاق کامیون نشستیم و به سمت پل ایستگاه ۱۲ رفتیم پل را بسته بودند و اجازه رد شدن نمیدادند.
اجباراً به زیارتگاه سید عباس در ایستگاه ۱۲ رفتیم دخترها آنجا حسابی گریه کردند و به سید عباس متوسل شدند که راه بسته بماند.
تعداد زیادی از مردم در زیارتگاه و خیابانهای اطراف منتظر بودند که پل ایستگاه ۱۲ یا ایستگاه هفت باز شود.
چند ساعت معطل شدیم تا پل ایستگاه هفت باز شد و ما توانستیم از آن مسیر از شهر خارج شویم روز خارج شدن از آبادان برای همه ما روز سختی بود اشک ما قطع نمیشد صدای هق هق دخترها توی کامیون پیچیده بود.
با کامیون به ماهشهر رفتیم خانه عمه بچه ها در منطقه شرکتی ماهشهر بود خانواده پرجمعیتی بودند و جایی برای ما در خانه آنها نبود فقط یک شب مهمان شان بودیم و روز بعد به رامهرمز رفتیم خانه پسر عموی بابای مهران.
مینا و مهری از روز خارج شدن مان از آبادان اعتصاب غذا کرده بودند و چیزی نمی خوردند البته شهرام یواشکی به آنها نان و بیسکویت میداد.
یک هفته در خانه پسر عموی جعفر ماندیم آنها مقید به حجاب و رعایت مسائل شرعی نبودند پسر بزرگ هم داشتند دخترها خیلی معذب بودند هر کدام که میخواستند دستشویی بروند یا وضو بگیرند من همراهشان میرفتم.
آنها هر روز در خانه نوار میگذاشتند و بزن و برقص داشتند ما دیگر تحمل ماندن در آنجا را نداشتیم سالها قبل از دختر آنها در آبادان، ماه ها پذیرایی کردیم تا دوره تربیت معلم را تمام کرد.
اما آنها رفتار خوبی با ما نداشتند من و مادرم احساس میکردیم روی خار نشستهایم غذا که هیچ آب هم از گلویم پایین نمیرفت.
آبانماه بود و کم کم سر ما از راه رسید دخترها لباس کافی نداشتند به بازار رفتم و برای آنها لباس خریدم
روزهای سختی بود آدم یک عمر حتی یک روز هم خانه کسی نبوده و مزاحم کسی نشود ولی جنگ بلایی سرش بیاورد که با ۵ تا بچه در خانه فامیل آواره شود و احترامش از بین بره.
ادامه دارد....