AUD-20210505-WA0001.
1.42M
#والدین_قرآنی
#سلام_زندگی
🌼#تربیت_قرآنی
مهارت های انگیزه بخشی و علاقه مند کردن فرزندان به قرآن
🎤#استاد_علی_قاسمی
🔹#جلسه_اول
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
☀️ #حــدیث_روز
🔔 انسان چهل ساله
✅ رسول اکرم صلی الله علیه و آله:
هرگاه انسان چهل ساله شود و خوبیهایش بیشتر از بدیهایش نشود شیطان بر پبشانیش بوسه میزند و میگوید: این چهرهای است که رستگار نمیشود.
📙 مشکات الانوار ص۱۸۹
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
من حافظ قرآنم
حفظ آیات را دوست دارم
من هرگز از حفظ آیات خسته نمیشوم.
قرآن بهترین همنشین من است.
همین ، انگیزه مرا هر لحظه بیشتر میکند
با قرآن غم هایم را فراموش میکنم هیچ مصیبتی مرا رنج نمیدهد
قرآن به من کمک میکند تا در اطاعت از اوامر خدا صبور باشم .
هر چقدر هم دنیا برام سخت باشد می دانم بهشت را در سینه خود دارم و همه جا با من است .
من قرآن را حفظ می کنم
قرآن هم مرا حفظ میکند .
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
✅قرآن از این فن چند جا استفاده کرده
مثلا
🔰نماز در اسلام رکن اصلی دین ماست
حالا قرآن میخواد بگه به فقیر رسیدن خیلی ارزشمنده
اینجوری میگه👇
رو به شرق و غرب کردن (کنایه از نماز خوندن ) که خوبی نیست
خوبی اینه که ایمان به معاد داشته باشی و اهل انفاق باشی📜(بقره 177)
✍قبلا گفتیم که همه جا نماز در کنار انفاق اومده و باز همه جا نماز مقدم شده چون مهمتره. اما اینجا برای اینکه انفاق کم دیده نشه توجه ویژه بهش شده
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
هدایت شده از قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
🔊🔊🔊
نظر سنجی کانال قرآن کتاب زندگی
در سال 1401🎲
اعضای محترم کانال #قرآن کتاب زندگی🔸🔸🔸
نظرات شما عزیزان برای ما ارزشمند و مهم است، لطفا به کانال خودتان صادقانه رای دهید 🗯
♦️عالی ▫️1
♦️ خیلی خوب ▫️2
♦ خوب ◽ 3
♦️متوسط ▫️4
♦️ضعیف ▫️5
⛔️جهت شرکت در نظر سنجی لطفا عدد مورد نظرتان رو به
همراه نام ؟
نام خانوادگی؟
به
آیدی ما ارسال فرمایید📩
@Mohmmad1364
🌈 به 2👉 نفر از شرکت کنندگان در نظر سنجی بسته فرهنگی قرآنی اهداء خواهد شد💥
⏱زمان شرکت در نظر سنجی تا پایان اسفند ماه 1401
از نظرات و پیامک های شما انرژی مثبت دریافت میکنیم
منتظرتان هستیم😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
به به چه تلاوتی
دلنشین ، احساسی ،نافذ ، فنی ، پرنفس
✳ استاد سید متولی عبدالعال
💢 سوره قمر
💌 سه گاه
.
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
🔴لطایف حکیمانه🔴
♦️شماره ۱۹
🔸از ارسـطو پرسـیدند: «بهترین سـخن کدام است؟»
🔸گفت: «آنچه موافق عقل باشد.»
🔸گفتند: «پساز آنچیست؟»
🔸گفت: «سـخنی که شـنونده بپـذیرد.»
🔸گفتنـد: «پس از آن چیست؟»
🔸گفت: «سـخنی که از عـاقبت آن اطمینـان داشـته باشـیم که زیانی متوجه مانخواهد ساخت.»
🔸گفتند: «پساز آنچیست؟»
🔸گفت: «اگر سخن یکی از این شرایط را نداشته باشد، از صدای چهارپایان پست تر است».
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃
#ضرب_المثل_ها
قُلْ کُلّ یعْمَلُ عَلي شاکِلَتِهِ،
بگو هر کس بر حَسَب شکلگیری شخصیتش، عمل میکند.
«سوره ي اسراء، آیه ي 84»
🔹💠💠🔹💠💠🔹
از کوزه همان برون تراود که در اوست
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
♥️⃟📚بـــدون تـــو هـــرگــز♥️⃟📚 #قسـمـت_شانـزدهمــ –دیگه خطی نیست خواهرم ... خط سقوط کرد ... الان
♥️⃟📚بدون تو هـرگــز♥️⃟📚
#قســمت_هفدهمـــ
–زینبم ... دخترم...
هیچ واکنشی نداشت...
–تو رو قرآن نگام کن ... ببین مامان اومده پیشت ... زینب مامان ... تو رو قرآن ...دکترش، من رو کشید کنار ... توی وجودم قیامت بود ... با زبان بی زبانی بهم فهموند ... کار زینبم به امروز و فرداست ...دو روز دیگه هم توی اون شرایط بود ... من با همون لباس منطقه ... بدون اینکه لحظه ای چشم روی هم بزارم یا استراحت کنم ... پرستار زینبم شدم ...
اون تشنج می کرد ... من باهاش جون می دادم ...دیگه طاقت نداشتم ... زنگ زدم به نغمه بیاد جای من ... اون که رسید از بیمارستان زدم بیرون...
رفتم خونه ... وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... دو رکعت نماز خوندم ... سلام که دادم ... همون طور نشسته ... اشک
بی اختیار از چشم هام فرو می ریخت ...- علی جان ..هیچ وقت توی زندگی نگفتم خسته شدم ... هیچ وقت ازت چیزی نخواستم ... هیچ وقت، حتی زیر شکنجه شکایت نکردم ... اما دیگه طاقت ندارم ... زجرکش شدن بچه ام رو نمی تونم ببینم ... یا تا امروز ظهر، میای زینب رو با خودت می بری ... یا کامل شفاش میدی ... و الا به ولای علی ... شکایتت
رو به جدت، پسر فاطمه زهرا می کنم ... زینب، از اول هم فقط بچه تو بود ... روز و شبش تو بودی ... نفس و شاهرگش
تو بودی ... چه ببریش، چه بزاریش ... دیگه مسئولیتش با من نیست ...اشکم دیگه اشک نبود ... ناله و درد از چشم هام پایین می اومد ... تمام سجاده و لباسم خیس شده بود...
.
برگشتم بیمارستان ... وارد بخش که شدم، حالت نگاه همه عوض شده بود ... چشم های سرخ و صورت های پف
کرده...مثل مرده ها همه وجودم یخ کرد ... شقیقه هام شروع کرد به گز گز کردن ... با هر قدم، ضربانم کندتر می شد...
–بردی علی جان؟ ... دخترت رو بردی؟ ...هر قدم که به اتاق زینب نزدیک تر می شدم ...التهاب همه بیشتر می شد ...
حس می کردم روی یه پل معلق راه میرم... زمین زیر پام، بالا و پایین می شد ... می رفت و برمی گشت ... مثل گهواره بچگی های زینب ...به در اتاق که رسیدم بغض ها ترکید ... مثل مادری رو به موت ... ثانیه ها برای من متوقف شد ...
رفتم توی اتاق ...زینب نشسته بود ... داشت با خوشحالی با نغمه حرف می زد ... تا چشمش بهم افتاد از جا بلند شد و از
روی تخت، پرید توی بغلم ... بی حس تر از اون بودم که بتونم واکنشی نشون بدم ... هنوز باورم نمی شد ... فقط محکم
بغلش کردم ... اونقدر محکم که ضربان قلب و نفس کشیدنش رو حس کنم ... دیگه چشم هام رو باور نمی کردم ...نغمه به سختی بغضش رو کنترل می کرد...
–حدود دو ساعت بعد از رفتنت ... یهو پاشد نشست ... حالش خوب شده بود ...دیگه قدرت نگه داشتنش رو نداشتم ...
نشوندمش روی تخت...- مامان ... هر چی میگم امروز بابا اومد اینجا ... هیچ کی باور نمی کنه ... بابا با یه لباس خیلی
قشنگ که همه اش نور بود ... اومد بالای سرم ... من رو بوسید و روی سرم دست کشید ... بعد هم بهم گفت...
به مادرت بگو ... چشم هانیه جان ... اینکه شکایت نمی خواد ... ما رو شرمنده فاطمه زهرا نکن ... مسئولیتش تا آخر با
من ... اما زینب فقط چهره اش شبیه منه ... اون مثل تو می مونه ... محکم و صبور ... برای همینم من همیشه، اینقدر دوستش داشتم
بابا ازم قول گرفت اگر دختر خوبی باشم و هر چی شما میگی گوش کنم ... وقتش که بشه خودش میاد دنبالم ...زینب با
ذوق و خوشحالی از اومدن پدرش تعریف می کرد ... دکتر و پرستارها توی در ایستاده بودن و گریه می کردن ... اما من، دیگه صدایی رو نمی شنیدم ... حرف های علی توی سرم می پیچید ... وجود خسته ام، کاملا سرد و بی حس شده بود ...
دیگه هیچی نفهمیدم ... افتادم روی زمین...
.
مادرم مدام بهم اصرار می کرد که خونه رو پس بدیم و بریم پیش اونها ... می گفت خونه ی شما برای شیش تا آدم کوچیکه ...
پسرها هم که بزرگ بشن، دست و پاتون تنگ تر میشه ... اونجا که بریم، منم به شما میرسم و توی نگهداری بچه ها کمک می کنم...
مهمتر از همه دیگه لازم نبود اجاره بدیم ...همه دوره ام کرده بودن ... اصلا حوصله و توان حرف زدن نداشتم...
–چند ماه دیگه یازده سال میشه ... از اولین روزی که من، پام رو توی این خونه گذاشتم ... بغضم ترکید ... این خونه رو
علی کرایه کرد ... علی دست من رو گرفت آورد توی این خونه ... هنوز دو ماه از شهادت علی نمی گذره ... گوشه گوشه اینجا بوی علی رو میده ... دیگه اشک، امان حرف زدن بهم نداد ...من موندم و پنج تا یادگاری علی ... اول فکر می
کردن، یه مدت که بگذره از اون خونه دل می کنم اما اشتباه می کردن... حتی بعد از گذشت یک سال هم، حضور علی رو
توی اون خونه می شد حس کرد ...کار می کردم و از بچه ها مراقبت می کردم ..
ادامه دارد....
🔴پرهیز از سوگند خوردن در معاملات
🍃 امام علی علیه السلام: "ای جماعت دلاّل! کمتر سوگند خورید که این کار کالا را به فروش می رساند و سود (حقیقی) را می برد. سوگند یاد کردن (قسم خوردن) مسئله ایست که بسیاری از ما بدون در نظر گرفتن جایگاه آن سر هر چیز ریز و درشتی قسم ها غلیظی می خوریم و آنی هم به آن پایبند نیستیم و چه بسیار افرادی که همه چیز را رها می کنند و برای هر امر لغو بیهوده ای نام با عظمت خداوند را به عنوان قسم به میان می آورند آن هم نه در مسائل حیاتی و با اهمیت بلکه همچون تکیه کلام و یا عادت به راحتی در هر صحبتی چندین بار بدون ضرورت و اقتضای کلام "سوگند به خداوند" را به زبان می آورند. قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مكروه است و اگر دروغ باشد حرام.
👈 یکی از موارد قسم خوردن این است که براى اثبات یا نفى چیزى نزد مردم قسم بخورد مثلاً فروشنده بگوید این جنس را به خدا قسم به این مبلغ خریده ام که اگر دروغ بگوید از گناهان بزرگ است ولى کفّاره ندارد و اگر راست باشد مکروه است. حکم قسم خوردن در معاملات در ادامه به بیان استفتاء از مراجع تقلید در باب قسم خوردن در معاملات می پردازیم: پرسش : آیا خریدار یا فروشنده می تواند برای اطمینان طرف مقابل خود در معاملات قسم بخورد؟
👈پاسخ آیت الله مکارم شیرازی: قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مکروه است و اگر دروغ باشد حرام
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi