زمین خُـوردن چه زیباست
اگر هدف
بوسیدنِ پاے«مـــادر» باشـــد!
و چه زیباست واژه مـادر🌿
#حضرتمادرسلامعلیڪ
سالروز ولادت باسعادت حضرت فاطمه زهرا"س" مبارک باد🌹
5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍🏻 آدم با انتخابش آدمه، و زنده است!
💠 قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لَا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلًا
❗️بگو: «اگر از مرگ یا کشتهشدن فرار کنید، سودی به حال شما نخواهد داشت؛ و در آن هنگام جز بهره کمی از زندگانی نخواهید گرفت!»
آیه 16 سوره احزاب
|🎙| علی صفایی حائری |
#سوره_عادیات
#عین_صاد
#تفسیر
#تدبر
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👌داستان کوتاه پند آموز
«شایعه»
💞✨زنی در مورد همسایه اش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراکندن آن کرد. بعد از مدت کمی همه اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شدند. شخصی که برایش شایعه ساخته بود به شدت از این کار صدمه دید و دچار مشکلات زیادی شد. بعدها وقتی که آن زن متوجه شد که آن شایعاتی که ساخته همه دروغ بوده و وضعیت همسایه اش را دید از کار خود پشیمان شد و سراغ مرد حکیمی رفت تا از او کمک بگیرد تا شاید بتواند این کار خود را جبران کند.
💞✨حکیم به او گفت: «به بازار برو و یک مرغ بخر آن را بکش و پرهایش را در مسیر جاده ای نزدیک محل زندگی خود دانه به دانه پخش کن.» آن زن از این راه حل متعجب شد ولی این کار را کرد.
💞✨فردای آن روز حکیم به او گفت حالا برو و آن پرها را برای من بیاور آن زن رفت ولی چهار تا پر بیشتر پیدا نکرد. مرد حکیم در جواب تعجب زن گفت انداختن آن پرها ساده بود ولی جمع کردن آنها به همین سادگی نیست همانند آن شایعه هایی که ساختی که به سادگی انجام شد ولی جبران کامل آن غیر ممکن است.
مواظب باشیم آبی که ریختیم دیگر جمع نمی شود 🔵
🔸پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند:
✨در شب معراج، مردمى را دیدم که چهره هاى خود را با ناخنهایشان مى خراشند. پرسیدم: اى جبرئیل، اینها کیستند؟
گفت: اینها کسانى هستند که از مردم غیبت مىکنند و آبرویشان را مىبرند.
«تنبيه الخواطر: ۱ ، ۱۱۵»
قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی
eitaa.com/joinchat/3456958479C5b7a9b8b74
@goranketabzedegi
👌به خدایت اعتماد کن.💎❤️❤️
✅ کودکی در قصر فرعون از شدت گرسنگی چنان می گریست که صدایش در قصر می پیچید.
✅ اهل قصر از فرعون و همسرش تا خدمتکاران همه سرگرم او بودند.
✅ هر خانمی را که می آوردند تا او را شیر دهد، کودک به اذن خداوند به سینه اش نمی چسپید.
✅ بدین خاطر که خداوند در کنار نیل مادری را که مشتاق دیدن کودک است را منتظر گذاشته و به او وعد داده که کودکت را بهت باز می گردانم.
✅ بدان که وعده خدا تحقق پیدا خواهد کرد و خداوند خلاف وعده نخواهد کرد.
✅ بیایید ما هم به وعده خدا اطمینان داشته باشیم.
✅ چه کسی می تواند بیشتر از خداوند به وعده هایش وفا نماید؟
ــــ🍃🍂🌺🍂🍃ــــ
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت👇
@goranketabzedegi
🔔 یکی گفت:خواهی نشوی #رسوا همرنگ جماعت شو!
💠 گفتم اگه اکثر مردم اشتباه کنن و راه رو اشتباه برن منم باید برم دنبالشون⁉️
📛این حرف درست نیست...
باید دنبال حق و حقیقت رفت...
قرآن میگه؛👇👇
🔶" *أكثر الناس ﻻ ﻳﻌﻠﻤﻮﻥ*"
🔷بیشتر مردم نمیدانند..!!
🔶" *أكثر الناس ﻻ ﻳﺸﻜﺮﻭﻥ*"
🔷بیشتر مردم ناسپاس اند..!!
🔶" *أكثر الناس ﻻ ﻳﺆﻣﻨﻮﻥ* "
🔷بیشتر مردم ایمان نمی آورند.!!
🔶" *أكثرهم ﻓﺎﺳﻘﻮﻥ*"
🔷بیشترشان گناهکارند..!!
🔶" *أكثرهم ﻳﺠﻬﻠﻮﻥ*"
🔷بیشترشان جاهلند..!!
🔶" *أكثرهم ﻻ ﻳﻌﻘﻠﻮﻥ*"
🔷بیشترشان تعقل نمیکنند..!!
👇👇👇
پس👈 نه تنها اکثریت نشانه حقانیت نیست بلکه در موارد زیادی اکثریت بر خلاف معیارهای الهی رفتار می کنند.
🌷 پس دوست عزیز در مسیر حق برو گرچه تعداد افراد ناحق زیاد باشن...
🌷خدا را بشناسیم...خدایی ها را بشناسیم...
و حقیقت هرچه بود،دنبال آن برویم.....
((..والعاقبه للمتقین..)
قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی
eitaa.com/joinchat/3456958479C5b7a9b8b74
@goranketabzedegi
#نکته_مرور
✅ نکته بسیار مهم در حفظ و تثبیت
🔸گاهی همه ما حفاظ در حفظ،مرور یا تثبیت آیات دچار کمبود انگیزه میشویم،به عبارت خودمانی تر بگیم گاهی حال وحوصله خودمان را هم نداریم چه برسه به حفظ یا مرور قرآن......
🔑خودتون رو اذیت نکنین،این حالت برای همه حفاظ بوجود می آید.....سعی کنید دراینگونه مواقع کمی از فضای حفظ و مرور فاصله گرفته و با چیزهایی که حال شما را خوب میکند،ازقبیل دیدن استاد یا یک دوست خوب،ورزش، گوش سپردن به تلاوتهایی که به آنها علاقه دارید و....انگیزه خود را کم کم بازیابی کنید.
🔑سعی کنید برنامه خودتون رو تا اونجا که حالتون اجازه میده کم کنید ولی کلا کنار نگذارید،به طور مثال اگه روزی یک جزء بایستی مرور کنید ،حتی دو صفحه هم اگه میتونین مرور کنین ولی کلا مرورتون رو کنار نگذارید.
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
#من_میترا_نیستم #قسمت_هجدهم یک شب از شبهای محرم خواب دیدم درِ خانه ما باز شد و یک آقای با اسب د
#من_میترا_نیستم
#قسمت_نوزدهم
جنگ زده
بچه ها کم کم بزرگ شدند و از حال و هوای بچگی درآمدند. جعفر به درس و مدرسه آنها بیشتر از هر چیزی اهمیت می داد دنبال این بود که بچه ها در آینده کسی بشوند و دستشان توی جیب خودشان باشد.
از سرکار که به خانه برمیگشت ده بار از آنها سوال میکرد: درس خوندید؟ تکالیف مدرسه رو نوشتید؟
کتاب دفتر قلم و هرچیز مربوط به درس و مشق بچه ها بود را تهیه میکرد و کم نمی گذاشت مهران کلاس زبان رفت و کنار درس مدرسهاش از آموزشگاهی معتبر مدرک زبان انگلیسی گرفت.
مهرداد در کنار درس نمایشنامه مینوشت و خودش بازی میکرد و دخترها هم درس خوان بودند و هر سال با نمرههای خوب قبول می شدند.
من مثل جعفر فقط دنبال درس و مشق بچه ها نبودم برای من ایمان و اعتقادات آنها مهمتر از هر چیز دیگری بود دوست داشتم بچههایم نمازخوان و عاشق اهل بیت باشند و برای رضای خدا زندگی کنند.
از دخترها خیالم راحت بود آنها همیشه با من و مادربزرگشان بودند و دوستان خوبی داشتند. بعد از انقلاب شب و روز در حال فعالیت و کمک به دیگران بودند زندگی ما آرام می گذشت.
کواتر سه اتاقه شرکت نفت برای من حکم قصر پادشاهی را داشت صبح اولین نفر از خواب بیدار می شدم و به ذوق بچهها می شُستم و تمیز می کردم تا شب آخرین نفر میخوابیدم.
ناغافل چشمهایم را باز کردم دیدم جنگ شده! نفهمیدم چه بلایی سرمان آمد یک روز صبح با صدای وحشتناک هواپیماهای عراقی از خواب بیدار شدیم رادیو را روشن کردیم و فهمیدیم که بین ما و عراق جنگ شده است.
خانه ما به پالایشگاه نزدیک بود هواپیماهای عراقی روزهای اول جنگ چند بار پالایشگاه را بمباران کردند در این حمله ها چند تانک فارم (تانک هایی با حجم زیادی از نفت) شرکت نفت آتش گرفت.
نفت زیادی در این تانک فارم ها ذخیره شده بود و برای همین، آتش آن تا چند شبانه روز خاموش نمی شد دود سیاه سوختن تانک فارم ها در آسمان دیده میشد و مثل یک ابر سیاه شهر را پوشانده بود.
با شروع جنگ همه چیز به هم ریخت دیگر امنیت نداشتیم از زمین و آسمان روی سرمان توپ و خمپاره میبارید. عدهای از ترس جانشان همان روزهای اول خانه و زندگی و شهر را رها کردند و رفتند.
برای اینکه نگران مادرم نباشم او را پیش خودم آوردم. مهرداد چند ماه قبل از جنگ به خدمت سربازی رفته بود. او مهر ماه در شلمچه خدمت میکرد.
مهران از نیروهای مردمی بود و با بچه های مسجد قدس فعالیت داشت و با آنها برای کمک به قسمتهای مختلف شهر میرفت.
مهری و مینا هر روز صبح برای کمک به مسجد پیروز می رفتند و وقتی کارشان تمام میشد خسته و گرسنه بر می گشتند.
زینب و شهلا هم به مسجد قدس و جامعه معلمان میرفتند و هر کاری از دستشان بر میآمد انجام میدادند.
من و مادرم هم از صبح چشم انتظار بچه ها پشت شمشادها می نشستیم و نگاهمان به کوچه بود تا برگردند.
ادامه دارد
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸حرفی مهمتر از این مطلب نداشتم🔸
عمر ما می گذرد و دیر یا زود به صف گذشتگان می پیوندیم و این، زندگی بزرگ ماست.
من چیزی مهمتر از این مطلب نداشتم که به شما بگویم.
نکته
قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی
eitaa.com/joinchat/3456958479C5b7a9b8b74
@goranketabzedegi
#معاد
#عمل_صالح
❓پرسید اون دنیا فامیلامونو میبینیم یا نه؟؟
✅گفتم دوجا رو یادمه که قرآن میگه فامیلا دور هم جمعن
✴️وَيَنقَلِبُ إِلَىٰ أَهْلِهِ مَسْرُورًا(انشقاق9)
👈خوشحال میره پیش خانواده اش
✴️أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ (طور21)
👈فرزندانشان را هم به آنها ملحق میکنیم
قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی
eitaa.com/joinchat/3456958479C5b7a9b8b74
@goranketabzedegi