eitaa logo
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
2.3هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
82 فایل
﷽ زمانــ رفتنی است با #قرآن زمان را ماندنی کنیم🚫 کانال #آموزشی آیدی ما 👇 @Mohmmad1364 بهترین نیستیم اما خوشحالیم که بهترینها ما را برگزیده اند💚 باحضور حافظان قرآنی 🎓 کپی از مطالب آزاد است ♻ گروه آموزشی رایگان حفظ داریم تاسیس 14 آبان 1397
مشاهده در ایتا
دانلود
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
┅┄「تنھامیان‌داعش. . .!♥️⃟🍓」┅┄ #Part_14 بدن بی‌سر مردان در هر گوشه رها شده و دختران و زنان جوان را ک
┅┄「تنھامیان‌داعش. . .!♥️⃟🍓」┅┄ در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپاره‌های داعش نبود که هرازگاهی اطراف شهر را می‌کوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیک به خطوط درگیری شمال شهر بود و رگبار گلوله‌های داعش را به‌وضوح می‌شنیدیم. دیگر حیدر هم کمتر تماس می‌گرفت که درگیر آموزش‌های نظامی برای مبارزه بود و من تنها با رؤیای شکستن محاصره و دیدار دوباره‌اش دلخوش بودم. تا اولین افطار ماه رمضان چند دقیقه بیشتر نمانده بود و وقتی خواستم چای دم کنم دیدم دیگر آب زیادی در دبه کنار آشپزخانه نمانده است. تأسیسات آب آمرلی در سلیمان‌بیک بود و از روزی که داعش این منطقه را اشغال کرد، در لوله‌ها نفت و روغن ریخت تا آب را به روی مردم آمرلی ببندد. در این چند روز همه ذخیره آب خانه همین چند دبه بود و حالا به اندازه یک لیوان آب باقی مانده بود که دلم نیامد برای چای استفاده کنم. شرایط سخت محاصره و جیره‌بندی آب و غذا، شیر حلیه را کم کرده و برای سیر کردن یوسف مجبور بود شیرخشک درست کند. باید برای افطار به نان و شیره توت قناعت می‌کردیم و آب را برای طفل شیرخواره خانه نگه می‌داشتم که کتری را سر جایش گذاشتم و ساکت از آشپزخانه بیرون آمدم. اما با این آب هم نهایتاً می‌توانستیم امشب گریه‌های یوسف را ساکت کنیم و از فردا که دیگر شیر حلیه خشک می‌شد، باید چه می‌کردیم؟ زن‌عمو هم از ذخیره آب خانه خبر داشت و از نگاه غمگینم حرف دلم را خواند که ساکت سر به زیر انداخت. عمو قرآن می‌خواند و زیرچشمی حواسش به ما بود که امشب برای چیدن سفره افطار معطل مانده‌ایم و دیدم اشک از چشمانش روی صفحه قرآن چکید. در گرمای ۴۵ درجه تابستان، زینب از ضعف روزه‌داری و تشنگی دراز کشیده بود و زهرا با سینی بادش می‌زد که چند روزی می‌شد با انفجار دکل‌های برق، از کولر و پنکه هم خبری نبود. شارژ موبایلم هم رو به اتمام بود و اگر خاموش می‌شد دیگر از حال حیدرم هم بی‌خبر می‌ماندم. یوسف از شدت گرما بی‌تاب شده و حلیه نمی‌توانست آرامَش کند که خودش هم به گریه افتاد. خوب می‌فهمیدم گریه حلیه فقط از بی‌قراری یوسف نیست؛ چهار روز بود عباس به خانه نیامده و در سنگرهای شمالی شهر در برابر داعشی‌ها می‌جنگید و احتمالاً دلشوره عباس طاقتش را تمام کرده بود. زن‌عمو اشاره کرد یوسف را به او بدهد تا آرمَش کند و هنوز حلیه از جا بلنده نشده، خانه طوری لرزید که حلیه سر جایش کوبیده شد. زن‌عمو نیم‌خیز شد و زهرا تا پشت پنجره دوید که فریاد عمو میخکوبش کرد :«نرو پشت پنجره! دارن با خمپاره می‌زنن!» کلام عمو تمام نشده، مثل اینکه آسمان به زمین کوبیده شده باشد، همه جا سیاه شد و شیشه‌های در و پنجره در هم شکست. من همانجا در پاشنه در آشپزخانه زمین خوردم و عمو به سمت دخترها دوید که خرده‌های شیشه روی سر و صورت‌شان پاشیده بود. زن‌عمو سر جایش خشکش زده بود و حلیه را دیدم که روی یوسف خیمه زده تا آسیبی نبیند. زینب و زهرا از ترس به فرش چسبیده و عمو هر چه می‌کرد نمی‌توانست از پنجره دورشان کند. حلیه از ترس می‌لرزید، یوسف یک نفس جیغ می‌کشید و تا خواستم به کمک‌شان بروم غرّش انفجار بعدی، پرده گوشم را پاره کرد. خمپاره سوم درست در حیاط فرود آمد و از پنجره‌های بدون شیشه، طوفانی از خاک خانه را پُر کرد. در تاریکی لحظات نزدیک اذان مغرب، چشمانم جز خاک و خاکستر چیزی نمی‌دید و تنها گریه‌های وحشتزده یوسف را می‌شنیدم. هر دو دستم را کف زمین عصا کردم و به سختی از جا بلند شدم، به چشمانم دست می‌کشیدم اما حتی با نشستن گرد و خاک در تاریکی اتاقی که چراغی روشن نبود، چیزی نمی‌دیدم که نجوای نگران عمو را شنیدم :«حالتون خوبه؟» به گمانم چشمان او هم چیزی نمی‌دید و با دلواپسی دنبال ما می‌گشت. روی کابینت دست کشیدم تا گوشی را پیدا کردم و همین که نور انداختم، دیدم زینب و زهرا همانجا پای پنجره در آغوش هم پنهان شده و هنوز از ترس می‌لرزند. پیش از آنکه نور را سمت زن‌عمو بگیرم، با لحنی لرزان زمزمه کرد :«من خوبم، ببین حلیه چطوره!» ضجه‌های یوسف و سکوت محض حلیه در این تاریکی همه را جان به لب کرده بود؛ می‌ترسیدم امانت عباس از دست‌مان رفته باشد که حتی جرأت نمی‌کردم نور را سمتش بگیرم. عمو پشت سر هم صدایش می‌کرد و من در شعاع نور دنبالش می‌گشتم که خمپاره بعدی در کوچه منفجر شد. وحشت بی‌خبری از حال حلیه با این انفجار، در و دیوار دلم را در هم کوبید و شیشه جیغم در گلو شکست... ‌‌···------------------···•♥️•···------------------··· به قلم: فاطمه ولی نژاد ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥 دعا های قرآنی 🤲 رَبِّ إِنِّي لِمَآ أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ 💐 سوره قصص آیه 24 بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ فَسَقَيٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّيٰٓ إِلَي الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَآ أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ موسی گوسفندانشان را سیراب کرد و (با حالی خسته) رو به سایه درختی آورد و گفت: بار الها، من به خیری (یعنی زندگانی و قوت و غذایی) که تو (از خوان کرمت) نازل فرمایی محتاجم. 🔍 گزاره حضرت موسی (ع) ابتدا گوسفندان آن دو دختر با حیا را سیراب کردند دخترانی که حاضر نبودند در حضور مردان گوسفندان خود را از آب چاه سیراب کنند سپس برای خود از خداوند خیر خواستند 🤲 نیایش خداوندا ما را از صالحان قرار ده و خیر دنیا و خیر آخرت را به ما عطا فرما قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚 لینک عضویت 🔰 @goranketabzedegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📢 جامعه ایمانی، نزد خدا، حکم یک پیکر دارند! برای همین هر گونه ظلم و تجاوز به حقوق دیگران، مانند ظلم و تجاوز به حق خودمان است! خصوصا رشوه دادن و گرفتن که قلعه ایمان را ویران میکند. 🌴 سوره بقره 🌴 🕋 وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُوا بِهَا إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ‌ «188» ⚡️ترجمه: و اموال يكديگر را به باطل و ناحقّ در ميان خودتان نخوريد و اموال را به عنوان رشوه، به كيسه حاكمان و قاضى‌ها سرازير نكنيد تا بخشى از اموال مردم را به گناه بخوريد، در حالى كه خود مى‌دانيد (كه خلاف مى‌كنيد). قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚 لینک عضویت 🔰 @goranketabzedegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘☘☘ 🌲رمز گذاری در مرور آیات🌲  اگاهی مواقع یک رمز خوب کار یک ماه مرور را انجام می دهد. به عنوان مثال ما در قرآن کریم آیات زیادی داریم که در آنها کلمه «ضراً» و «نفعاً» پشت سر هم آمده است، گاهی مواقع به همین شکل و گاهی مواقع به صورت عکس: «نفعاً» و «ضراً». ❓اما حالا در یک سورة خاص از کجا بفهیم به صورت اول است یا دوم؟ 🤔 جواب رمزی:  تمام آیاتی که در صفحات با شماره فرد قرار دارند به صورت نفعاً» و «ضراً» ولی تمام آیاتی که در صفحه با شماره زوج  قرار دارند به صورت  «ضراً» و «نفعاً» است. 📖 آیه 188 سوره اعراف در صفحه 175 قرار دارد بنابراین، در صورت فراموش کردن، به صورت قطعی می دانیم که به صورت نفعاً» و «ضراً» ولی آیه 11 سوره فتح که در صفحه 512 قرار دهد، به صورت «ضراً» و «نفعاً» 📎آیه 188 سوره اعراف صفحه 175: «قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ» 📎آیه 11 سوره فتح صفحه512: «قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعًا» قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚 لینک عضویت 🔰 @goranketabzedegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یکی از فرق های انسان با خدا اینه که انسان تمام خوبی ها را با یک بدی فراموش میکند، ولی خدا تمام بدی ها را با یک خوبی فراموش میکند. قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚 لینک عضویت 🔰 @goranketabzedegi
🔴با کلمه زیبای «نمی‌دانم» آشنا شوید 🔹روزی امتحان جامعه‌شناسی ملل داشتیم. 🔸استاد سر کلاس آمد. فقط یک سوال داد و رفت: مادر یعقوب لیث صفار از چه نظر در تاریخ معروف است؟ 🔹از هر که پرسیدم نمی‌دانست. تقلب آزاد بود چون ممتحنی نبود اما به‌راستی کسی نمی‌دانست. 🔸همه دو ساعت نوشتیم؛ از صفات برجسته این مادر، از شمشیرزنی او، از آشپزی برای سربازان، از برپاکردن خیمه‌ها در جنگ، از عبادت‌های او و... 🔹استاد بعد از دو ساعت آمد و ورقه‌ها را جمع کرد و رفت. 🔸تیرماه برای جواب آزمون امتحان تاریخ ملل رفتیم. روی تابلو مقابل اسامی همه با خط درشت نوشته شده بود: «مردود». 🔹برای اعتراض به ورقه، به سالن دانشسرا رفتیم. 🔸استاد آمد و گفت: فردی اعتراض دارد؟ 🔹همه گفتند: آری. 🔸گفت: خب چرا پاسخ صحیح را ننوشتید؟ 🔹پرسیدیم: پاسخ صحیح چه بود استاد؟ 🔸گفت: در هیچ کتاب تاریخی‌ای نامی از مادر یعقوب لیث صفار برده نشده. پاسخ صحیح «نمی‌دانم» بود. 🔹همه پنج صفحه نوشته بودید اما فردی شهامت نداشت بنویسد: نمی‌دانم. 🔸کسی که همه‌چیز می‌داند ناآگاه است. بروید با کلمه زیبای «نمی‌دانم» آشنا شوید، زیرا فرداروز گرفتار نادانی خود خواهید شد. قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚 لینک عضویت 🔰 @goranketabzedegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا