#نکات_آموزشی_حفظ_قرآن_کریم
#مشاوره_های_حفظ_قرآن_کریم
#توصیه_های_مهم_آموزشی
#مرور_محفوظات
#انگیزشی
✍️ بعضی حفاظ مدام به دنبال روشی هستند که از مرور بی نیاز شوند. ❗️
🌺 اشتباه نکنیم!
📖ما قرآن را حفظ نمی کنیم تا از خواندنش بی نیاز شویم،
بلکه حافظ میشویم تا توفیق و فرصت بیشتری برای قرآن خوانی و انس با کلام خدا داشته باشیم.
🤲 شاکر باشیم!
اگر تا قبل از حفظ قرآن، تلاوت های هر روزه نداشتیم، حالا به برکت حفظ، این توفیق را داریم که روزانه چند جزء قرآن مرور و تلاوت کنیم.
👈 هیچ حافظی، حتی مسلط ترین آنان، از مرور و تلاوت بی نیاز نمیشود،
▫️چون ما تا ابد محتاج قرآنیم.
•┈┈••✾••┈┈•
@goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
♥️⃟📚دمشق شهر عشق ♥️⃟📚 #Part_ ۳۹ سرسام مسلسل ها لحظه ای قطع نمیشد، می ترسیدم به دفتر حمله کنند و تن
♥️⃟📚دمشق شهر عشق ♥️⃟📚
#Part_۴۰
آرپیجی روی شانه اش بود، با دقت هدف گیری میکرد و فعلا نمیخواست ماشه را بکشد که رو به پنجره صدا بلند کرد برید بیرون! من و مادرش به زمین چسبیده و اعضای دفتر مردد بودند که عصبی فریاد کشید برید پایین، ابوالفضل پوشش میده از ساختمون خارج شید! دلم نمی آمد در هدف تیر تکفیری ها تنهایش بگذارم و باید میرفتیم که قلبم کنارش جا ماند و از دفتر خارج شدیم. در تاریکی راهرو یک چشمم به پله بود تا زمین نخورم و یک چشمم به پشت سر که غرّش وحشتناکی قلبم را به قفسه سینه کوبید و بلافاصله فریاد ابوالفضل از پایین راه پله بلند شد سریعتر بیاید!شیب پله ها به پایم میپچید، باید پا به پای زانوان ناتوان مادر مصطفی پایین میرفتم و مردها حواسشان بود زمین نخوریم تا بلاخره به پاگرد مقابل در رسیدیم. ظاهراً هدف گیری مصطفی کار خودش را کرده بود که صدای تیراندازی تمام شد، ابوالفضل همچنان با اسلحه به هر سمت میچرخید تا کسی شکارمان نکند و با همین وحشت از در خارج شدیم. چند نفر از رزمندگان مقاومت مردمی طول خیابان را پوشش میدادند تا بلاخره به خانه رسیدیم و ابوالفضل به دنبال مصطفی برگشت. یک ساعت با همان لباس سفید گوشه اتاقی که از قبل برای زندگی جدیدم چیده بودم، گریه میکردم و مادرش با آیه آیه قرآن دلداری ام میداد که هر دو با هم از در وارد شدند. مثل رؤیا بود که از این معرکه خسته و خاکی ولی سالم برگشتند همان رفتنشان طوری جانم را گرفته بود که دیگر خنده به لب هایم نمی آمد و اشک چشمم تمام نمیشد. ابوالفضل انگار مچ پایش گرفته بود که می لنگید و همان جا پای در روی زمین نشست، اما مصطفی قلبش برای اشک هایم گرفته بود که تنها وارد اتاق شد، در را پشت سرش بست و بی هیچ حرفی مقابل پایم روی زمین نشست. برای اولین بار هر دو دستم را گرفت و انگار عطش عشقش فروکش نمیکرد که با نرمی نگاهش چشمانم را نوازش میکرد و باز حریف ترس ریخته در جانم نمیشد که سرش را کج کرد و آهسته پرسید چیکار کنم دیگه گریه نکنی؟به چشمانش نگاه میکردم و می ترسیدم این چشم ها از دستم برود که با هر پلک اشکم بیشتر می چکید و او دردهای مانده بر دلش با گریه سبک نمیشد که غم زده خندید و نازم را کشید هر کاری بگی میکنم، فقط یه بار بخند!لحنش شبیه شربت قند و گلاب، خوش عطر و طعم بود که لب هایم بی اختیار به رویش خندید و همین خنده دلش را خنک کرد که هر دو دستم را با یک دستش گرفت و دست دیگر را به سمت چشمانم بلند کرد، به جای اشک از روی گونه تا زیر چانه ام دست کشید و دلبرانه پرسید
ممنونم که خندیدی! حالا بگو چی کار کنم؟ این همه زخمی که روی
دلم مانده بود مرهمی جز حرم نداشت که در آغوش چشمانش حرف دلم را زدم میشه منو ببری حرم؟و ای کاش این تمنا در دلم مانده بود و به
رویش نمی آوردم که آینه نگاهش شکست، دستش از روی صورتم پایین آمد و چشمانش شرمنده به زیر افتاد. هنوز خاک درگیری روی موهایش
مانده و تازه دیدم گوشه گردنش خراش بلندی خورده و خط نازکی از خون روی یقه پیراهن سفیدش افتاده بود که صدا زدم مصطفی! گردنت چی
شده؟بی توجه به سوالم، دوباره سرش را بالا آورد و با شیشه شرمی که در گلویش مانده بود، صدایش به خس خس افتاد هنوز یه ساعت نیس تو رو از چنگشون دراوردم! الان که نمیدونستن کی تو این ساختمونه، فقط به خاطر اینکه دفتر سیدعلی خامنه ای بود، همه جا رو به گلوله بستن! حالا اگه تو رو بشناسن من چیکار کنم؟ میدانستم نمیشود و دلم بی اختیار بهانه گیر حرم شده بود که با همه احساسم پرسیدم میشه رفتی حرم، بجا منم زیارت کنی؟ از معصومیت خوابیده در لحنم، دلش برایم رفت و به رویم خندید چرا نمیشه عزیزدلم؟در سکوتی ساده محو چشمانم شده و حرفی پشت لب هایش بیقراری میکرد که کسی به در اتاق زد. هر دو به سمت در چرخیدیم و او انگار منتظر ابوالفضل بود که برابرم قد کشید و همزمان پاسخ داد دارم میرم!باورم نمیشد دوباره میخواهد برود که دلم به زمین افتاد و از جا بلند شدم. چند قدمی دنبالش رفتم و صدای قلبم را شنید که به سمتم چرخید و لحنش غرق غم شد زینبیه گُر گرفته، باید بریم! هنوز پیراهن دامادی به تنش بود، دلم راضی نمیشد راهی اش کنم
✒️
ادامه دارد
💠🔹امام حسین علیهالسلام⇩
《أنَا قَتيلُ العَبَرَةِ
لا يَذكُرُنی مُؤمِنٌ إلاّ استَعبَرَ》
من کشته اشکم
هیچ مؤمنی مرا یاد نمیکند
مگر اینکه گریه میکند
↲بحارالانوار، جلد۴۴، صفحه۲۷۹
@goranketabzedegi
🤔 وقتی قراره بمیریم، چرا باید زندگی کنیم و خوب باشیم؟
پاسخ کوتاه:
وقتی باید نگران 😖 مردن باشیم که مرگ رو پایان دنیا بدونیم و احساس کنیم که هر کاری که کردیم با مردن از بین میره. 🤯 در صورتی که دلایل بسیار زیادی هست که ثابت می کنه، مرگ، پایان زندگی ما آدما نیست😀 و با مردن و مرگ فقط از این دنیا به اون دنیا منتقل میشیم🛫 و اونجا به خاطر کارهای خوب و بدمون تشویق و تنبیه میشیم.👀
پاسخ کامل تر:
۱- ما آدما تو این دنیا مسافریم👜 و فرصت کوتاهی داریم که از نعمت های خدای مهربون استفاده درست کنیم و برای خونه اصلی خودمون تو اون دنیا توشه برداریم. مرگ، هم یه پل 🌉هست بین این دنیا و دنیای دیگه. پس مردن، آخر خط نیست و زندگی ما آدما بعد از مرگ هم ادامه داره🎉🎊 و اون دنیا همه ما نتیجه کارهای خوب و بد خودمون رو می بینیم؛
۲- همه انسان ها خوب بودن و خوب زندگی کردن رو دوست دارن و میخان که با خوب زندگی کردن پیش بقیه آبرومند☺️ باشند. حتی اونایی که وانمود می کنند که قیامت رو قبول ندارند😜 هم تلاش می کنند که خوب باشند و خوب زندگی کنند که محبوبیت خودشون رو پیش مردم حفظ کنند؛😎
۳-اینکه ما به دنبال کشف علمی، اختراع، بحث، گفتگوی علمی و ثابت کردن نظر خودمان به دیگران هستیم، هم نشان دهنده این هست که امید و علاقه به وجود جهان دیگه داریم. وگرنه اگر قراره که بمیریم و همه چیز تموم بشه، چه ضرورتی داره؟ که درس بخونیم، کار کنیم و فکر کنیم. 🧐 اون وقت چه تفاوتی بین انسان و حیوان بود....
@goranketabzedegi
30.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مستند_صوتی
#خاطره_تلاوت
💠ناگفتههایی از یک تلاوت خاطرهانگیز و ماندگار که در مجلس امامحسین علیهالسلام اجرا شده است.
🔸خاطره تلاوت ماندگار استاد محمد اللیثی بعد از روضه حضرت أباعبداللّٰهالحسین علیهالسلام
🛑ایشان روضه سنگخوردن رأس مقدس حسینبنعلی بر سر نی هنگام تلاوت قرآن را که میشنود متأثر و متألم میشود.
بشنوید و ببینید که روضه سیدالشهداء علیهالسلام چگونه حال یک قاری بزرگ بینالمللی و استاد تلاوت قرآن اهلسنت مصری (که البته ایشان شیعه شدند) را منقلب میکند و بعد از آن ایشان یک تلاوت ماندگار انجام میدهد.
@goranketabzedegi
🟩داستان ضرب المثل مار در آستین پرورش دادن
می گویند زن و مردی بچه دار نمی شدند
پیش رمالی رفتند و از او کمک خواستند
رمال یک گوی به او داد و گفت این را در آستین خود بگذار و همه جا با خودت ببر
این گوی ، تخم یک مار خطرناک بود.
مرد همین کار را کرد و از درون تخم ماری به دنیا آمد
مرد که به این مار دل بسته بود
آن را در همان آستین نگه داشت و از او نگه داری کرد
مار بزرگ شد و مرد را نیش زد و کشت
این ضرب المثل زمانی به کار می رود که بخواهند بگویند، که فردی دشمنش را خودش و در نزدیکی خودش رشد دهد و بزرگ کند
#دشمن #پرورش #مار #نیش
@goranketabzedegi
🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند .
🍃کریم خان گفت : این اشاره های تو برای چه بود ؟
درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم .
🍃آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه میخواهی ؟
🍃درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت . خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد !روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت .
✅ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشارهای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست . . .
@goranketabzedegi
⚫️این تصویر به تنهایی یک روضه است
◾️نقاشی هنرمندانه از لحظه شهادت امام حسین علیه السلام در محاصره کوفیان و لشکر یزید - ظهر عاشورا 🥀🥀🥀
هر که با هر چه به دستش می رسید
روی "قرآن" خطِ کوفی می کشید
😭😭😭
🔹نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت، نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت،
🔹هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید، عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید،
🔹بلندمرتبه شاهی ز صدر زین افتاد، اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فراز شنیدنی از تلاوت استاد محمد عبدالعزیز حصان
يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿۲۷﴾
اى نفس مطمئنه
ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً ﴿۲۸﴾
خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد
فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ﴿۲۹﴾
و در ميان بندگان من درآى
وَادْخُلِي جَنَّتِي ﴿۳۰﴾
و در بهشت من داخل شو
سوره فجر
@goranketabzedegi
🖤آدم سخاوتمند برای کمک به فقیر چرتکه نمیاندازد چون بخشش برایش درونی شده. جهنم بازتاب مَلَکات انسان است. نتیجه این میشود که اگر جهنمی به دنیا برگردد باز به گونهای عمل میکند که مستحق جهنم میشود.
📖انعام آیه ۲۸
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
@goranketabzedegi
14-Saff-5-9.mp3
1.48M
بِسم اللّه...
| #تلاوت مجلسی
🌺 صف ۵ تا ۹
🎙 کریم منصوری
@goranketabzedegi