eitaa logo
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
3.2هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
3.9هزار ویدیو
55 فایل
💠بسم رب المهدی فاطمه💠 آغازمـون: خـیلی وقــت پایـانمـون:شھادت .. -کپےهمہ‌جوره‌حلالت‌رفیق، هدف‌ماچیزدیگری‌ست خادم تبادلات: @YA_Ruqiya315 انتقادات و پیشنهادات: https://daigo.ir/secret/4822606741
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام لطفا این عکس اگر امام زمان رو دوست دارید 🥺❤️برای چند کانال یا گروه بفرستید 🌹 @sarallah_iran ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ🇵🇸|ثـارالله
سَخت‌اَست‌آرام‌ڪَردَنِ‌قَلبی‌ڪِه‌ . . توراهَميشِہ‌مۍخواهَد ..!(:❤️‍🩹" ╭³¹³┈────『✨️🤍🪽』 ╰┈➤ ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ🇵🇸|ثـارالله https://eitaa.com/joinchat/224592304C95eb02edcc عضو بشید👆👆👆
وقتی بهش میگفتیم چرا گمنام کار میکنی میگفت: همیشه کاری کن که اگه خدا تورو دید خوشش بیاد نه مردم...(: شهید ابراهیم هادی✨ 💚🕊 💠 Ꭻ᥆Ꭵᥒ:⇩🇮🇷 ➳ [ @gordan_sarallah2 ]
⭕️فوائد افطار با آب فاتر ۱-پاک کننده کبد ۲- پاک کننده معده ۳- درمان غلبه بلغم ۴- درمان غلبه سودا ۵- درمان غلبه صفرا ۶-خاموش کننده حرارت معده ۷- خوشبو کننده دهان ۸- خوشبو کننده بدن ۹- تقویت چشم و بینایی ۱۰-تقویت‌و محکم کننده دندان ها ۱۱- درمان و پیشگیری از بیماریهای ژنتیکی ۱۲- پاک کننده گناهان قلب ۱۳-درمان سردرد ۱۴-اعتدال مزاج ۱۵-پاکسازی بدن ۱۶-بدون عوارض آب فاتر=آب جوشیده ولرم 📗امام‌صادق‌علیه‌السلام/الکافی ج۴ص۱۵۳ 🌙 💠 Ꭻ᥆Ꭵᥒ:⇩🇮🇷 ➳ [ @gordan_sarallah2 ]
موقع افطار که میشه، همه بهم میگن قبول باشه و جوابش رو هم دریافت میکنن... میخوام بهت بگم که یادت نره به آقاجان امام زمان هم بگیم قبول باشه و ایشون بدون جواب میدن.. حتی دعای خیر هم میکنن.. آقاجان ما، یوقتایی تنها افطار میکنن😔 انقدر که غریب هستن... یه لحظه به این فکر کن که مهدی صاحب الزمان سر سفره تنها نشستن ببین چه حسی بهت دست میده؟! 💠 Ꭻ᥆Ꭵᥒ:⇩🇮🇷 ➳ [ @gordan_sarallah2 ]
برای نمـازت وقتِ جداگانه ای بـذار 🔵‍ بزرگترین حسرت یه آدم توی آخرت که از هر جهنمی آدم رو بیشتر میسوزنه اینه که من میتونستم نماز بخونم و نخوندم. میتونستم وقت بذارم برای نمازم ولی نذاشتم، میتونستم نمازم را اول وقت بخونم ولی نخوندم میتونستم نمازم را باحضور قلب بخونم ولی نخوندم، چون تو آخرت می فهمیم بیشترین چیزی که انسان را در آخرت خوشبخت می کنه، میزان نشست و برخواست خصوصی با خدا و یاد خداست. جوون خیلی حواست باشه نمازت رو ترک نکنی، خیلی ها آرزوی یه سجده کردن تو دلشون مونده ولی دیگه نمیتونن، از نمازت مواظبت کن، براش یه وقت جداگانه ای تو برنامه‌ریزی ها داشته باش که یه روز حسرت نخوری! ۰─┅༅ـــ✾❀﷽‌❀✾ـــ༅ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♤⌊غـــریــــب طـــــوس⌋♤ 🌹 ツ↓ 🌱 💠 Ꭻ᥆Ꭵᥒ:⇩🇮🇷 ➳ [ @gordan_sarallah2 ]
هدایت شده از طاهام
آرام‌آرام‌نشستی‌در‌دل‌من‌ای‌آشنا!🫀🫴🏻
آرام‌آرام‌نشستی‌در‌دل‌من‌ای‌آشنا!🫀🫴🏻 💠 Ꭻ᥆Ꭵᥒ:⇩🇮🇷 ➳  [ @gordan_sarallah2
طرف‌بودایی‌بوده؛ بودایی‌میدونی‌کیه؟ کسی‌که‌‌اصلاخداروقبول‌نداره(: براش‌پاپوش‌درست‌میکنن‌‌یه‌پاپوش‌خیلی‌سنگین فرداش ‌قراراعدام‌داشته(: این‌مردبه‌هردری‌میزنه‌نمیتونهدرمونشوپیداکنه میره‌‌پیش‌یکی‌ازرفیقای‌ایرانیش رفیقش‌میگه؛بیابریم‌پیش‌دکترماایرونی‌ها(: میبرتش‌ایران؛ میگه‌چیکارکنم؟ رفیقش‌میگه...بروتواین‌قبرستون یه‌آقایی‌هست،مابهش‌میگیم‌آسیدمهدی(: بروصداش‌کن‌وبگویااباصالح(: بودایی‌بودا...باکله‌قبول‌میکنه...ت تاخودصبح‌تواون‌قبرستون‌‌صدامیزنه‌امام‌زمانو میگه‌یااباصالح(: چندروزبعد رفیقش‌مردبودایی‌ومیبینه که‌شادوخوشحال‌داره‌میادسراغش میگه:چیشده؟اعدامت‌چیشد؟ شروع‌میکنه‌تعریف‌کردن میگه‌اون‌شب‌تاصبح‌گفتم‌یااباصالح‌مهدی.. نزدیکی‌های‌صبح‌بود...یه‌هاله‌ی‌نورکه‌نمیتونستم روشناییوببینم‌ظاهرشد... یه‌اسب‌نورانی‌که‌نمیتونستم‌چهرشوببینم اومدسوارم‌کرد...حس‌میکردم‌رواسبم امانمیتونستم‌ببینمش...بردتم‌پیش‌اون‌آقا... آقا‌امام‌زمان‌ گفت‌:فلانی‌؛پسرفلان چیکارداری‌بامن‌که‌تاصبح‌صدام‌کردی دردتوبگو((: بودایی‌میگه:وقتی‌اسممومیدونی‌‌دردمم‌میدونی‌دیگه(: امام‌زمان‌میگه ن..میخوام‌اززبون‌خودت‌بشنوم.. مردشروع‌میکنه‌تعریف‌کردن امام‌زمان‌‌بعدازتموم‌شدن‌حرف‌اون‌مردبودایی میگه:بروفلان‌جایه‌آقایی به‌این‌نام‌..برات‌‌پاپوش‌درست‌کرده تمام‌مدرک‌وآدرس‌هم‌بهش‌میده(: مردبودایی‌میگه یامهدی...توبه‌من‌که‌یه‌بودایی‌ام اصلاخداروقبول‌ندارم‌اینجوری‌کمک‌کردی دستموگرفتی(: شیعه‌هات‌دارن‌توفقروغم‌دست‌وپامیزنن چراکمکشون‌نمیکنی(: امام‌زمان‌لبخندتلخی‌زد.. وگفت‌کدوم‌یکی‌ازشیعیان‌من یک‌بارعین‌تو؛تاخودصبح‌صدام‌کرده بدون‌اینکه‌یه‌لحظه‌دلش‌بلرزه‌و باخودش‌بگه‌نکنهاصلانباشه‌‌امام‌زمان... ولی‌شیعیان‌من‌اگه‌صداکردن باورنکردن‌که‌من‌کنارشونم‌ومیشنوم‌حرفاشونو(: میفهمی‌چی‌میگم؟ طرف‌بودایی‌بوده‌ها(: اینجوری‌دستشوگرفتن.. واس‌همین‌که‌میگم اهل‌بیت‌به‌زبونت‌نگاه‌نمیکنن به‌حرفای‌قشنگ‌قشنگت‌نگاه‌نمیکنن.. به‌دلت‌نگاه‌میکنن(:💔 💠 Ꭻ᥆Ꭵᥒ:⇩🇮🇷 ➳ [ @gordan_sarallah2 ]
مهر تــو همان کیمیایے ست.... که روزگار مرا ، قیمتےمی کند! من، به اعتبار محبت تـو نفس مےکشم ... ... 💠 Ꭻ᥆Ꭵᥒ:⇩🇮🇷 ➳  [ @gordan_sarallah2 ]
هـرکسے یڪ‌‌ دِلبـر جانانہ‌ دارد‌ من را♥️دارم.... مهدی جـان∶) ‌‌ ➳ ♥️ [ @gordan_sarallah2 ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ماخیلی راحت بدون داریم زندگی میکنیم:)! بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌ ➳ ♥️ [ @gordan_sarallah2 ]
_ودرهیاهوی‌ِدنیایی‌پرازجمعیت‌ ؛ سلام‌براو‌ڪه‌جایش‌همیشه‌خالیست . .. 🤍 ➳ ♥️ [ @gordan_sarallah2 ]
⭕️اتفاقی جالب در تفحص یک شهید... خوندی و دلت شکست اشک ازچشمات سرازیر شد التماس دعا...😢💔 🔹شهیدی که قرض ها و بدهی تفحص کننده خود را ادا کرد .... 🔹شهید سید مرتضی دادگر🌷 🔹می گفت : اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران..... 🔹علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم.... 🔹یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان.... بعد از چند ماه ، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم.... 🔹یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم.... سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان ، با عطر شهدا عطرآگین... تا اینکه.... 🔹تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد... آشوبی در دلم پیدا شد... حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم ... نمی خواستم شرمنده ی اقوامم شوم.... 🔹با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم.... 🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد.... 🔹شهیدسیدمرتضی‌دادگر...🌷 فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من.... 🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید ، به بنیاد شهید تحویل دهم..... 🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد ، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.... 🔹با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم.... 🔹"این رسمش نیست با معرفت ها... ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم.... راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم.... " گفتم و گریه کردم.... 🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم : «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید... » 🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.... هر چه فکرکردم ، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.... با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده... 🔹لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.... به قصابی رفتم... خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم : 🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... به میوه فروشی رفتم...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم... جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... گیج گیج بودم... مات مات... خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم ؟ 🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته .... با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد.... 🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.... اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟ 🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود.... بخدا خودش بود.... کسی که امروز خودش را پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.... به خدا خودش بود.... گیج گیج بودم.... مات مات.... کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم... مثل دیوانه ها شده بودم.... عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم.... می پرسیدم : آیا این عکس ، عکس همان فردی است که امروز.....؟ 🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم...مثل دیوانه هاشده بودم.. به کارت شناسایی نگاه می کردم.... 🔹شهید سید مرتضی دادگر.... فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... وسط بازار ازحال رفتم... 🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹 ❤️‍🩹اگر دلت شکست حداقل به یک نفر ارسال کن😭 .. ➳ 🇮🇷🇵🇸 [ @gordan_sarallah2 ]
امیدِ قلبِ ما کجایی؟! ➳ 🇮🇷🇵🇸🇱🇧 [ @gordan_sarallah2 ]