eitaa logo
🏴کانال گردان شهید ابراهیم هادی
527 دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
13.9هزار ویدیو
30 فایل
https://eitaa.com/abasalehlabik. ارتباط با مدیر کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حزب‌الله لبنان با موشک هدايت شونده برجکهای دیدبانی رژیم صهیونیستی رو هدف قرار داد حزب الله فعلا در حد یه‌قل ، دو‌قل بازی، وارد نبرد شده، باید دید سرانجام کار به کجا خواهد کشید! مقاومت احتمالا طبق معمول به گزینه آتش‌بس بعد از یکی دو شب بمباران غزه توسط رژیم کودک‌کُش فکر میکرده که فعلا اوضاع کمی متفاوت‌ شده!
✍این همون جنگی بود که خیلی وقت بود منتظرش بودیم جنگی که دیگه نقطه برگشتی نداره و فقط رو به جلو میره شاید یه دوره ای آتش بس بشه شاید سکوت موقت بشه ولی دیگه مثل قبل نیست 🔹کلا معادلات عوض شد و بدون شک دیگه جبهه باطل نمیتونه دست رو دست بذاره یا حتی صبر کنه با حوصله بخواد برنامه هاشو پیش ببره 🔸دیگه فهمیده که قدرت مقاومت به اوج خودش رسیده که با یه حمله از طرف یه گروهش اینجوری زمین گیر میشه رژیم صهیونیستی 🔹رژیمی که ادعای قدرت برتر نظامی داشت 🔸سیستم چاره ای جز سرعت بخشیدن به برنامه هاش نداره همین امر باعث شده که این جنگ نقطه آغاز نابودی جبهه باطل بدونیم ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺با اتمام سوخت، آخرین نیروگاه برق غزه از کار افتاد. از ساعت ۱۴ به وقت محلی، برق به صورت کامل در غزه قطع شده است. 🔹هرچه‌مانده، ژنراتورهای کوچک است. حتی برای شارژ گوشی، از باطری ماشین استفاده می‌کنند. https://eitaa.com/gordanshidhadi
▪️واکنش ملیکا زارعی (خاله شادونه) به تصاویر دردناک کودکان غزه
⁨🛑 فوری 🔶 مسلح کردن نیروهای ذخیره اسرائیل و ساکنان مناطق هم مرز با لبنان آغاز شد کل مردم اسرائیل نظامی هستند نباید به هیچکدوم رحم کرد https://eitaa.com/gordanshidhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه دروغ بزرگ درباره‌ی جنگ اخیر غزه؛ نه کودکان را سر بریده‌اند، نه به زنان تجاوز کرده‌اند.
خدایا گرفتارى بزرگ شد و زمین تنگ شد، شکایت تنها به جانب تو است، به ما گشایش ده، گشایشى زود و نزدیک همچون چشم بر هم نهادن یا زودتر، اى مولاى ما اى صاحب زمان، ای فریادرس،مارا دریاب،اکنون، با شتاب😔💔الهی آمین
🛑حمله گسترده پهپادی از لبنان به سمت سرزمین های اشغالی 🔺یک ورود بی سابقه حداقل ۲۰ پهپاد از حریم لبنان به شمال سرزمین‌های اشغالی توسط اسرائیل گزارش شده است و تقریبا در تمامی شهرک‌های شمالی آژیر فراخوان به پناهگاه‌ها به صدا درآمده است. 🔺ماهیت پهپادها نامشخص است. https://eitaa.com/gordanshidhadi
کتاب زندگینامه سردار شهید حاج حسین همدانی
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🕊 قسمت 0⃣6⃣2⃣ امروز یازدهم دی سال۱۳۹۰، نگارش خاطرات زندگی‌ام با حسین به پایان رسید و قلم و کاغذ را کنار گذاشتم. اولین کسانی که یادداشت‌هایم را خواندند، زهرا و سارا بودند. شاید فارغ از احساس وظیفه‌ای که برای انجام رسالتم بر دوش داشتم، جرقه نوشتن این خاطرات، قبل از تأکید حسین، درخواست آن دو بود. درخواستی که با خواب حسین شروع شد، همان خوابی که در آن، زینب ۲۰ روزه‌مان را دیده بود و برای زهرا و سارا سؤال شد که مگر ما خواهر بزرگتر از خودمان داشته‌ایم؟ زهرا و سارا خاطرات مرا با ذوق و شوق برای هم تعریف و حتی تحلیل می‌کردند. برایشان جالب بود که حتی خاطره سپر شدن‌شان را در مسیر زینبیه، برای این که تیر تکفیری‌ها به من نخورد، ثبت و یادداشت کرده‌ام. حالا بعد از آن سفر پرمخاطره به دمشق و دیدن غربت حرم، فصل جدیدی از زندگی برای من شروع شده است. شروعی که سِرّ آن جمله پر رمز و راز حسین، شاید در همین سال‌ها آشکار شود. آن جمله که گفت: « من بازنشسته نمیشم. از خدا خواسته‌ام تا چهل سال خدمت کنم. » روزهای آخر ماه صفر است. برف همه جای تهران را پوشانده و مردم از سراسر ایران و عراق مثل سیل به سمت نجف روانه‌اند تا در راهپیمایی اربعین با تاول‌ها، زخم‌ها و سختی‌هایی که بر اهل‌بیت در آن چهل روز اسارت از شام تا کربلا رسید همراهی کنند. تلویزیون هر روز تصاویری از زائران اربعین نشان می‌دهد. این‌ها زائران اربعین‌اند اما بقای مرقدِ قافله سالار کاروانِ ،اربعین، زینب کبری در گرو جانفشانی حسین و مدافعان حرم است. امین می‌گفت: « سید حسن نصرالله به حاج آقا خیلی علاقه و ارادت داره. » پرسیدم: « شما از کجا می‌دونی؟ » گفت: « حاج آقا خودش برام تعریف کرد. » با تعجب پرسیدم: « من که نزدیک چهل سال باهاش زندگی می‌کنم تا به حال نشنیدم از ارادت کسی به خودش حرف بزنه؟ » امین گفت: « سید حسن نصرالله در اولین دیدار به ایشون گفته بود تا به حال همدیگر رو ندیدیم اما خیلی وقته که شما رو می‌شناسم. شما سردار امام خامنه‌ای هستین و من سرباز ایشون. رزمندگان مقاومت، فرمانده جا افتاده و ریش سفیدی مثل شما رو کم داشتند. » ⬅️ ادامه دارد.... 🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🕊 قسمت 1⃣6⃣2⃣ راستش در نقل قول صادقانه و بی‌کم و کاست امین تردیدی نداشتم ولی دوست داشتم که نتیجه‌ی اخلاص و تلاش بی‌هیاهوی او را طی سه سال کار در سوریه بشنوم. حالا نه تنها از امین که از زبان افراد مرتبط با او که به سوریه رفت و آمد داشتند، می‌شنیدیم که دفاع وطنی سوریه در همه‌ی استان‌های سوریه به بار نشسته و نیروهای داوطلب مردمی بعد از آموزش در قالب گردان‌ها و تیپ‌ها نه تنها از حرم و دمشق که از تمامی شهرها در مقابله با تکفیری‌ها دفاع می‌کنند. تماس که می‌گرفتیم من و بچه‌ها اصرار می‌کردیم: «می‌خوایم به سوریه بیاییم. » مثل گذشته می‌گفت: « اگه لازم باشه میگم بیاین. » نسبت معکوسی بین رفتن ما با شرایط سوریه بود او در بحرانی‌ترین وضعیت از ما خواست به سوریه برویم. حالا که حرم نسبتا امن شده بود چندان تمایلی به رفتن ما نداشت. این رفتن یا نرفتن در نگاه حسین، دلیلی عاشورایی داشت. همان دلیلی که برای رئیس جمهور سوریه از بردن ما به دمشق بیان کرده بود: « من شیعه و پیرو حسین بن علی هستم. امام حسین علیه‌السلام در سخت‌ترین شرایط، خانواده‌اش را به کربلا برد من هم در شرایط بحرانی دمشق خانواده‌ام را آوردم. » ماه صفر و شنیدن روضه‌های حضرت زینب، گویی با کاروان اسرای کربلا، همراهم کرد و حتی فراتر از همراهی با کاروان، خودم را همرزم و همراه حسین به دفاع از حرم می‌دیدم. تماس که می‌گرفت احوال بچه‌ها را می‌پرسید و من احوال حرم را. ⬅️ ادامه دارد....
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🕊 قسمت 2⃣6⃣2⃣ یک روز خانم حاج‌آقا سماوات از همدان زنگ زد و گفت: « پروانه خانم، عروسی دخترم فاطمه است. شما دعوتید به حسین آقا هم زنگ زدم. ایشون هم گفت سعی می‌کنم بیام. » راستش تعجب کردم. چند ماه از رفتن حسین به دمشق می‌گذشت. بارها من و بچه‌ها اصرار کردیم که دلمون تنگ شده بیا و جواب شنیدیم که: « سرم شلوغه نمی‌تونم بیام. » موعد عروسی رسید و ظهر همان روز حسین با یک پرواز از دمشق به تهران آمد. گفتم: « باورم نمیشه اومده باشی. » گفت: « بچه‌های حاج‌آقا سماوات مثل بچه‌های خودم هستن، باید می‌اومدم. » بچه‌ها از دیدن حسین به وجد آمده بودند و رفتن با او به عروسی این شادی را دو چندان می‌کرد و جالب‌تر این‌که عروسی دختر دکتر باب‌الحوائجی نیز همان شب بود. از تهران به همدان رفتیم توی هر دو مراسم شرکت کردیم. رفقای حسین از دیدنش سیر نمی‌شدند. همه می‌دانستند که مدتی است به سوریه رفته ولی کسی جز ما نمی دانست که او همین امروز از سوریه آمده است. فقط دلمان خوش بود که حداقل یک هفته پیش ماست. اما خیلی زود این شادی نیم روزه تمام شد. همان شب حسین گفت: « بریم تهران. » بچه‌ها جا خوردند. با تعجبی که چاشنی ناراحتی داشت، پرسیدم: « چرا اینقدر زود؟ » گفت: « فردا با یه پرواز ترابری باید برگردم دمشق. » غمی به مراتب سنگین‌تر و بیشتر از این شادی نیم روزه به دلم نشست اما دم بر نیاوردم، مبادا بچه ها غصه بخورند و به پدرشان اعتراض کنند. حتی برای این‌که زهر این غم را بگیرم، برای حمایت از او گفتم: « با این مشغله‌ای که شما داری، یه روزم غنیمته. » کسی حرفی نزد. بچه ها هنوز گرم لحظات حضور بودند. فردا صبح وقت بدرقه، دور از چشم بچه‌ها گفتم: « مثل یه خواب بود، کوتاه ولی شیرین. حیف زود تموم شد. » ⬅️ ادامه دارد.... 🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🕊 قسمت 3⃣6⃣2⃣ گفته بود: « برای میلاد حضرت زهرا و روز زن به تهران میام. » بچه‌ها کیک بزرگی برای من سفارش دادند که به دست حسین، بریده شود. جمع شدیم و چشم به راه ماندیم اما به جای زنگ در، زنگ گوشی، به صدا درآمد و اسم " باباحسین " افتاد. فهمیدم که آمدنی نیست. و عذرخواهی کرد و گفت: « نتونستم بیام ولی به یادت بودم. نشون به اون نشون که یه سکه طلا از لبنان برات خریدم، سالار. » گلایه‌ای نکردم. گوشی را به تک‌تک بچه‌ها دادم و صدایش را شنیدند و غم نبودنش برایشان تازه شد. زهرا و سارا نگاه به چشم‌های من دوخته بودند و منتظر عکس‌العمل بودند، خواستم خونسرد نشان بدهم. کیک را وسط گذاشتند و شمع‌ها را روشن کردند و چراغ‌ها را خاموش، که بغضم ترکید. مدتی بعد، نوبت سارا می‌شد که برایش جشن تولد بگیریم. صلاح ندانستم که موضوع جشن تولد سارا را درتماس‌هایم با حسین مطرح کنم. ترسیدم مثل دفعه قبل، قول بدهد و نتواند بیاید. روز تولد سارا جمع شدیم که زنگ در به صدا درآمد. فریاد زدم: « بچه‌ها باباس. » عادت نداشت کلید بیندازد. زنگ می‌زد. ریتم زنگ زدنش را می‌شناختم. اصلا این بار قبل از زنگ، بوی آمدنش را حس کردم و قیافه‌اش را پشت در دیدم. ساک و چمدان در دست داشت. وارد حیاط که شد، زهرا و سارا غرق بوسه کردندش. من نگاهش کردم. وارد اتاق شد، اول سکه لبنانی را داد و گفت: « روزت مبارک. » و بعد دست گل طبیعی را که برای سارا خریده بود، هدیه کرد. روی ردیف گل‌ها، چند کفش دوزک پلاستیکی زده بودند که چشم نوازی می‌کرد. سارا بیشتر از شادی تولد و دیدن این دسته گل قشنگ، از دیدن بابا ذوق زده شده بود. پرسید: « از کجا می‌دونستی که امروز تولد منه که اومدی؟ » + « مگه آدم، تولد عزیزش رو فراموش می‌کنه؟ اتفاقا دو سه تاریخ رو برای آمدن در نظر گرفتم دوتاش قبل از این تاریخ بود. اما گذاشتم که روز تولد تو بیام. » ⬅️ ادامه دارد....
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🕊 قسمت 4⃣6⃣2⃣ زهرا پرسید: « بابا تاکی پیش ما هستی؟ » گفت: « تاوقتی که شماها رو سیر ببینم. » و پرسید: « پسرها و عروس‌ها و نوه‌ها کجان؟ » وهب به غیر از فاطمه پنج ساله، محمد حسین شش ماهه را داشت و ریحانه‌ی یکسال و نیمه هم چراغ خانه مهدی را روشن کرده بود. حسین، عروس،ها و پسرهایش را در منزل خودش سیر دید و بوسید و نوه‌ها را یکی‌یکی بغل کرد. یک آن نگاه به من کرد و دوباره با نوه‌ها گرم گرفت. شاید می خواست با آن نگاه بگوید که: « این دفعه باید همه رو به دمشق بیاری، حتی بچه‌ها رو. » چند روزی ماند و بدون این‌که از بردن ما به سوریه حرفی به میان بیاورد، برگشت. سال ۱۳۹۲، از سوریه به عراق رفت و خودش را به راهپیمایی اربعین رساند. چند نفری که او را دیده بودند، برای پسرها گفته بودند که: « حاج آقا، با یکی دو نفر از دوستانش بدون محافظ، در مسیر نجف به کربلا، پیاده‌روی می‌کرد. » مراسم اربعین که تمام شد به تهران آمد. ما از وضعیت سوریه می‌پرسیدیم و او از حماسه باشکوه راهپیمایی روز اربعین تعریف می‌کرد. سارا پرسید: « یعنی ما نمی‌تونستیم یکی از اون چند میلیون زائر اربعین باشیم؟ چرا ما رو نبردی؟ » و از حسین جواب شنید که: «می‌برمتون پیش خود خانم حضرت زینب کبری؟ زیارت. آماده‌اید؟ » همه‌ی اعضای خانواده آماده بودیم اما وهب و مهدی بخاطر محدویت کاری، علی‌رغم اشتیاق‌شان، مجبور شدند بمانند و قرار شد زهرا، امین، سارا و من آماده‌ی سفر شویم. با وجود آن سفر پر مخاطره قبلی از شوق زیارت در پوست خود نمی‌گنجیدیم. با تجربه‌ای که داشتیم، خیلی بار و توشه نبستیم. پیش از سفر وسایل‌مان را جمع و جور کردیم و کارهایمان را راس و ریس. موعد سفر رسید و با حسین عازم فرودگاه امام خمینی شدیم. ⬅️ ادامه دارد.... 🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🕊 قسمت 5⃣6⃣2⃣ توی سالن خروجی پرواز تهران - دمشق، به غیر از ما خانواده‌های زیادی بودند. تقریبا همه، مردان‌شان با حسین احوال‌پرسی می‌کردند بهش گفتم: « سه سال پیش که برای اولین بار، می‌اومدیم دمشق، توی پرواز به غیر از من و سارا و زهرا، هیچ خانمی نبود. حالا این خانواده‌ها، زائرن یا مدافع حرم؟ » حسین یادش آمد که به حرف گذشته خودش که گفته بود: حرم مدافع می‌خواد، اشاره می‌کنم. گفت: « نمیگم تا خودت از نزدیک ببینی. » سوار هواپیما شدیم، به غیر از ما ایرانی‌ها، خانواده‌هایی از سایر کشورهای اسلامی بودند که حدس زدم، برای زیارت می‌روند. شاید این حضور، حاکی از تغییر شرایط سوریه نسبت به گذشته بود. هواپیما دم غروب از باند فرودگاه برخاست. سارا و زهرا و امین کنار هم نشسته بودند و من و حسین کنار هم.. حالا هیچکدام از سؤالاتی که سه سال قبل از رفتن به سوریه در ذهن داشتم، فکرم را مشغول نمی‌کرد. خوشحال بودم که سه سال صبوری کردم و کنار حسینم و در شرایطی به سوریه می‌روم که اوضاع با تلاش‌های حسین و دوستانش، که یکی از هزاران آن را نمی‌دانم، به نفع جبهه مقاومت عوض شده است. در سفر از زبان همسر یکی از فرماندهانی که شوهرش با حسین در ارتباط بود، شنیدم که گفت: « آقای همدانی، ۱۵۰ هزار نیروی داوطلب مردمی را طی سه سال سازماندهی کرده و آموزش داده. چند قرارگاه عملیاتی تشکیل داده و حتی پای مدافعان حرم از افغانستان و پاکستان و عراق را به سوریه باز کرده است. » بی‌آنکه بگویم که می‌دانم وضعیت سوریه رو به تثبیت و آرامش است، پرسیدم: « کمی از اوضاع سوریه بگو. » یک کلمه گفت: « خوبه. » پرسیدم: « اگه خوبه ما میریم چکار؟! مگه نگفتی، حرم مدافع می‌خواد، نه زائر. » ⬅️ ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍 از ترس پهپادهای رعب‌آور حزب الله 🔹رسانه‌های عبری: یک میلیون اسرائیلی در شمال فلسطین اشغالی در پناهگاه و مناطق امن به سر می‌برند. 🔹خبرنگار الجزیره: شاهدان عینی از شنیدن صدای چند انفجار در حیفا خبر دادند... https://eitaa.com/gordanshidhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فرار دو وزیر! وزیر خارجه انگلیس که به فلسطین اشغالی سفر کرده تا به صهیونیست‌ها در کمک کشورش به آن‌ها برای کشتار مردم فلسطین اطمینان خاطر دهد، این گونه با همتای اسرائیلی خود پس از به صدا درآمدن آژیر حملات موشکی مقاومت به سمت پناهگاه فرار می‌کند. https://eitaa.com/gordanshidhadi
🔴 آمریکا به تمام شهرونداش دستور داد به طور فوری از سرزمین های اشغالی خارج شوند. 🔴تمامی پروازها به علت جلوگیری از مهاجرت شهروندان به مبدا و مقصد اسرائیل به مدت پنج روز به حالت تعلیق درآمد. https://eitaa.com/gordanshidhadi
🔺الله اكبر 🔺الله اكبر 🔺الله اكبر 🚨# فوری 🚨شلیک موشک به تل آویو https://eitaa.com/gordanshidhadi
⁨میزان آمادگی ارتش بزرگ اسرائیل فک کنم پوشکشم نبسته و اومده😂😂 https://eitaa.com/gordanshidhadi
عذاب الهی! ⁨نظامیان اسرائیلی سعی کردند با خودرو فرار کنند، اما توسط حماس به صابون تبدیل شدند https://eitaa.com/gordanshidhadi
⚠️تاریخ فراموش نمی‌کنه که حتی پاپ مسیحی هم برای غزه ابراز نگرانی کرد ⛔️ ولی مولوی عبدالحمید مسلمون هنوز داره برای اسرائیل ماله می‌کشه... ✅ به نظرم شیعه سنی باید متحده فراخوان بزارن این وهابی زاده رو به سزای عملش برسونن😄 https://eitaa.com/gordanshidhadi
💠🔹حاج میرزا اسماعیل دولابی: اجابت قبل از دعاست یک وقت نگوئید هر چه دعا می‌کنیم مستجاب نمی‌شود اگر خدا نمی‌خواست ‌شما نمی‌توانستید دعا کنید وقتی با حال دعا با خدا حرف می‌زنیم این را خدا خواسته که نصیب ما شده بی جهت دست‌ها را بالا نگرفته‌ ایم خودش اول اجابت کرده بعد ما دعا کردیم ↲طوبای محبت، جلد۲، صفحه۹۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏝در فراقتان روزها می‌گذرد.... موهایمان سپید می‌شود و دیدگانمان کم سو... در فراقتان روزهایمان به سردی و دهشت زاییِ شب است و شب هایمان پرالتهاب و بی مهتاب... در فراقتان ،شادی رنگ باخته است و غم، ساکنِ همواره‌ی قلب هایمان است... در فراقتان... می سوزیم...🏝 ⚘وَ لاَ أُنَازِعَكَ فِي تَدْبِيرِكَ وَ لاَ أَقُولَ لِمَ وَ كَيْفَ وَ مَا بَالُ وَلِيِّ الْأَمْرِ لاَ يَظْهَرُ و در تدبير امور عالم با تو تنازع نكنم و هرگز چون و چرا نكنم و نگويم چه شده است كه ولى امر امام غايب ظاهر نمی شود⚘ 📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت صبحتون مهدوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: پنجشنبه - ۲۰ مهر ۱۴۰۲ میلادی: Thursday - 12 October 2023 قمری: الخميس، 26 ربيع أول 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليه السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️8 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام ▪️12 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️14 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ▪️38 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️46 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) ✅ التماس دعای فرج
•|﷽|• ~در این چه کنم چه کنم دنیا ببین شهدا چه کردند؛ تو هم دنبالشان برو...🕊 صبحتون شهدایی🌷🌷🌷